صندلي داغ

بهاره نوشته است:

من نميدونم چرا از وقتي محبوبه آواتارش رو عوض كرده من حس ميكنم خيلي مظلوم شده


ياسمن بانو مرسي از جوابات گلم بهاره رو هم درست بگفتي .. بهش يكدنده و لجوج هم اضافه كن

خواهش ميكنم عزيز دلم

ممنونم عمه ياسي..
اما من واقعا دوبار زانوهام لرزيد و هركدوم مربوط به خيلي وقت پيش بود.

ياسي جان ... منم با اجازه ات چند تا كووسشن كوچولو بپرسم

حاضري فقر رو بخاطر عشقت تحمل كني ؟

حاضري بخاطرش پا روي حقيقت بذاري ؟

و اگه بخواي يه شبه كلي لغت تازه رو حفظ كني چه كلكي بكار ميبندي ؟

فعلا همينا ...

من ميرم ته صف تا دوباره نوبتم بشه

Jany نوشته است:

ممنونم عمه ياسي..
اما من واقعا دوبار زانوهام لرزيد و هركدوم مربوط به خيلي وقت پيش بود.

خواهش ميكنم گل عمه

Arakadrish نوشته است:

ياسي جان ... منم با اجازه ات چند تا كووسشن كوچولو بپرسم

حاضري فقر رو بخاطر عشقت تحمل كني ؟

حاضري بخاطرش پا روي حقيقت بذاري ؟

و اگه بخواي يه شبه كلي لغت تازه رو حفظ كني چه كلكي بكار ميبندي ؟

فعلا همينا ...

من ميرم ته صف تا دوباره نوبتم بشه

شما صاحب اجازه اي داداشي شونصدتا كوسچن بپرس

حاضري فقر رو بخاطر عشقت تحمل كني ؟
دلم نمي خواد الكي شعار بدم...اما فكر ميكنم بتونم، بستگي به طرفم داره ها...با فقر هم ميشه ساخت اگه طرفت ارزش عشق رو بفهمه !

حاضري بخاطرش پا روي حقيقت بذاري ؟
نمي دونم...واقعا نمي دونم سوال سختيه. ميشه يه مثال بزني تا بهتر روش فكر كنم


و اگه بخواي يه شبه كلي لغت تازه رو حفظ كني چه كلكي بكار ميبندي ؟
كلي لغت يعني چندتا؟!!!
اگه زيادي زياد باشه بي خيال ميشم...
اگه قابل تحمل باشه، چند بار خود كلمه رو مينويسم و بلند تلفظ و معنيش رو تكرار ميكنم، و سعي ميكنم تو چند تا جمله به كارشون ببرم

ممنون خواهر خوبم ...
ايشالا دوباره كه بيام حرفام رو كامل ميكنم .

ببخشيد

Arakadrish نوشته است:

ممنون خواهر خوبم ...
ايشالا دوباره كه بيام حرفام رو كامل ميكنم .

ببخشيد

اوووووووووووووووووگي
خواهش ميشه

خب ... الوعده وفا
چون من يك نظامي خشك و وظيفه شناسم مجبورم مثال نظامي بزنم
فرض كن مقسم غذاي پادگان شدي بعد عشقت بين آقايون كله تراشيده
به صف ايستاده ( البته خداي نكرده !!) حاضري براي اون بيشتر يا بهتر از غذاي بقيه
بريزي ؟
اگه حاضري ، چند ملاقه بيشتر ؟؟ ااااا... چيزه اشتباه نشه ، غذاهاي ديگه اي غير
از آش هم ممكنه وجود داشته باشه كه براي سرو شدن نياز به ملاقه داشه باشه
ميگي نه ؟؟ ايناها : آبگوشت !! فقط حيف كه توي پادگان آبگوشت نميدن

و سوال ديگه :
اگه كسي عاشق آبگوشت باشه و تو نه دوست داشته باشي و نه طبخش رو بلد
باشي ، چيكار ميكني ؟

باز دوباره تا بعد

یاسمن گل بانو ...

خوبی ؟

Arakadrish نوشته است:

خب ... الوعده وفا
چون من يك نظامي خشك و وظيفه شناسم مجبورم مثال نظامي بزنم
فرض كن مقسم غذاي پادگان شدي بعد عشقت بين آقايون كله تراشيده
به صف ايستاده ( البته خداي نكرده !!) حاضري براي اون بيشتر يا بهتر از غذاي بقيه
بريزي ؟
اگه حاضري ، چند ملاقه بيشتر ؟؟ ااااا... چيزه اشتباه نشه ، غذاهاي ديگه اي غير
از آش هم ممكنه وجود داشته باشه كه براي سرو شدن نياز به ملاقه داشه باشه
ميگي نه ؟؟ ايناها : آبگوشت !! فقط حيف كه توي پادگان آبگوشت نميدن

و سوال ديگه :
اگه كسي عاشق آبگوشت باشه و تو نه دوست داشته باشي و نه طبخش رو بلد
باشي ، چيكار ميكني ؟

باز دوباره تا بعد

راستش رو بخواي آره...به اندازه اي كه بدونم سير ميشه همين حالا هم وقتي جايي دعوت باشيم ( آخه فاميليم) و من تو قسمت كردن غذا يا چيدن سفره دستي داشته باشم صد در صد پارتي بازي ميكنم خصوصا اگه خورشت بادمجون باشه
بستگي داره اون يه نفر كي باشه!! شايد تلفني يا پرسون پرسون روش تهيه اش رو ياد بگيرم و براش بپزم...جالب اينه كه آبگوشت دوست ندارم
از غذاهاي آبكي، انواع آش ها بدم مياد...سوپ رو گاهي اجبارا مي خورم

nAvId نوشته است:

یاسمن گل بانو ...

خوبی ؟

خوب اگه دلتنگي بذاره

ممنون
تو چه طوري با امتحانا

عمه ياسي..هنوز نشستي..تا كسي نيست ميخواي ببرمت بيرون به هوايي بخوري

من همين جا نشستم ...
جايي نرفته بودم كه...تا جايي كه سوال بود جواب دادم.
اگه نسيم جونم مايل باشند ، سوالا رو آماده كنيم!
نسيم جون، خاله، بفرماييد

خاله ياسي من حرفي ندارم فقط تو اين هواي گرم شهر يزد ماداريم جلزوولز ميكنيم ديگه چه برسه به صندلي داغ بازم چشم خاله جون من حرفي ندارم
فقط اينو اضافه كنم من دير به دير ميام تو فروم متاسفانه يه دفعه فكر نكنين جا زدم

بهاره نوشته است:

نسم جون بدو بيا كه ال و بل نداريم

چشم خانومم اومدم
خب اول چون قدم كوتاهه يه چهارپايه بدين تا برم بالاي صندلي آخه اين صندلي جاي بزرگون بوده نه ما (خودم) كوچيكا
بعد محبوبه گلم دستت درد نكنه مادر يه ليوان آبم بزار كنار دستم آخه اين داداش مجيدت حيفش اومد يه آب پرتقالي چيزي بگيره
بعد مرجان جونم تقلب ها هم پاي تو كمكم كن
خاله ياسي آماده باش كه بايد خواهرزاده تو ببري سوانح سوختگي
داداش ميثم به فريادم برس
بهاره گلم سوالاي آسون بپرس
از بقيه دوستان هم به نوعي التماس دعا
من آماده ام

من براي هركه بشينه روي صندلي پنجره باز ميكنم
تو كه ديگه جاي خود داري...
تقلب هم اي به چشم..گوشيت روشن باشه...

nasim نوشته است:

بهاره نوشته است:

نسم جون بدو بيا كه ال و بل نداريم

چشم خانومم اومدم
خب اول چون قدم كوتاهه يه چهارپايه بدين تا برم بالاي صندلي آخه اين صندلي جاي بزرگون بوده نه ما (خودم) كوچيكا
بعد محبوبه گلم دستت درد نكنه مادر يه ليوان آبم بزار كنار دستم آخه اين داداش مجيدت حيفش اومد يه آب پرتقالي چيزي بگيره
بعد مرجان جونم تقلب ها هم پاي تو كمكم كن
خاله ياسي آماده باش كه بايد خواهرزاده تو ببري سوانح سوختگي
داداش ميثم به فريادم برس
بهاره گلم سوالاي آسون بپرس
از بقيه دوستان هم به نوعي التماس دعا
من آماده ام

ممنونم
پسرم 5 سالشه اسمشم كه ميدونين ابوالفضل
قدش نسبت به هم سن و سالاش بلنده (اينو هميشه مرجان ميگه عجب قدي ابوالفضل داره)
سفيد با موهاي طلايي و چشمان مشكي تعريف نباشه پسرم خوشگله
شيطون پر حرف شلوغ و ...
همچنين عاشق خونواده مرجان و محبوبه است هر موقع ميخوام از اونجا ببرمش خونه محاله گريه نكنه
بسه يا بازم بگم بهاره گلم

به به به گل بود به سبزخ آراسته شد
دختر عمه گل خودم رو صندلي نشسته
بزار اول من درجه صندلي تا آخرش زياد كنم
نسيم جون جرز ولز كردن چه حالي ميده
خوب حالا زود، تند و سريع جواب بده

حالا چي ازت بپرسم مشكله

1- زيباترين لحظه تو زندگيت چه لحظه اي بود.
2- آخرين باري كه تصادف كردي كي بود؟
3- نظرت درباره افراد زير:
من:
مرجان:
ابوالفضل:
ياسمن:
ياسمين:
ميثم:
مجيد:
دلارام:
4- آخرين باري كه دروغ گفتي كي بود.
5- يه جمله در باره پدر و مادر.
6- فاطمه رو ديدي يا نه.

برمي گردم

1- زيباترين لحظه تو زندگيت چه لحظه اي بود.
]به دنيا اومدن ابوالفضل
خرين باري كه تصادف كردي كي بود؟

من تصادف نكردم ولي با مرجان بوديم من ترمز كردم ماشين پشت سر منم ترمز كرد اون ماشين سوميه زد به پشت سري من مرجان شاهده
- نظرت درباره افراد زير:

من: تو خيلي گلي
مرجان: سنگ صبور
ابوالفضل:الهي فداش بشم بركت زندگي من و باباش
ياسمن: خيلي ماهه
ياسمين: خانوم
ميثم: همدرد و همدل
مجيد:اگه جارو رو از دستم بگيره خيلي با معرفته ولي خيلي مهربونه
دلارام: مهربون
4- آخرين باري كه دروغ گفتي كي بود.
همين امروز صبح ولي بعد راستشو گفتم
يه جمله در باره پدر و مادر.
پدر و مادر دو تكيه گاه هستند كه در همه حال پشتيبان تواند
- فاطمه رو ديدي يا نه.
اره خيلي نازه

حالا كه من اينقدر هواتو داشتم...به سئوالام جواب بده..
1-اگه قرار بود برت بگردونن به چند سال قبل يا اصلا قبل از تولدت
و بهت اختيار انتخاب زندگيت رو ميدادند..همين زندگي رو انتخاب ميكردي؟
2- اين نسيم رو دوست داري..؟
3-اگه بخواي يه چيز رو توي خودت عوض كني اون چيه..؟
فعلا ولي باز برميگردم