الان دارين چي کار مي کنين..!؟

دلارام نوشته است:

خب دیگه....

یه قطعه عکس 3*4 از اونیکه باهاش قهری بذار ؛جنازش رو تحویل بگیر(تیریپ جنایی برداشتم )

نه دیگه.. در اون حد هم قهر نیستم
یه دو سه تا نیشگونشون بگیرم هم حالم جا میاد

دلارام نوشته است:

نه دیگه.. در اون حد هم قهر نیستم
یه دو سه تا نیشگونشون بگیرم هم حالم جا میاد

انصافا حقم داری.....حتما از اینکه بچه ها دیر دیر آنلاین میشن ناراحتی . من تو هر فرومی که رفتم در هر دقیقه حداقل 5نفر از اعضا آنلاین هستند

ای برااااادر.... از اون نظر که بخوای در نظر بگیری، باید برم سر به بیابون بذارم از دست این بروبچ
هم توی محبت و مهربونی و با صفایی بی نظیرن، هم توی غیبت های دسته جمعی و طولانی
ولی از نظرهای دیگه هم هست که قهرم، که در این مقال نمی گنجد

دارم به یه چیزه جالب فکر میکنم.....
که چرا کرفسای تو خورشت امروز دانشگامون انقدر ریز خورد شده بود.....

حتما حال نداشتن با چاقو خردش کنن، ریختن توی غذاساز

دارم یه نامه خفن می نویسم واسه رئیس بخش منابع انسانی اون کارخونهه
خودم کف کردم از ادبیات نامه نویسیم، وای به حال آقاهه
دو حالت بیشتر نداره، یا از بس تحویلش گرفتم امر بهش مشتبه میشه و مطمئن می شه من خیلی مشتاق همکاری و بچه مثبتم، و خودش خیلی کاردرست
یا از خنده روده بر میشه

من میگم آخر نامه تهدیدش هم بکن ....

یا قبول می کنی ، یا به زور مجبورت می کنیم که قبول کنی ...


دارم به این فکر می کنم که آدم چرا باید گرسنه و تشنه از میدون صنعت تا پارک پردیسان پیاده بره ...

شاید کل کل با کسی بوده ...

شاید می خواسته چربی هاشو آب کنه ...

شاید جو گیر شده ...

yasamiin نوشته است:

دارم به یه چیزه جالب فکر میکنم.....
که چرا کرفسای تو خورشت امروز دانشگامون انقدر ریز خورد شده بود.....

عمو جان یه تحقیقی بکن ببین اون روز چمنهای دانشگاه رو کوتاه نکردند
چون هر وقت چمنهای دانشگاه ما کوناه میشه فرداش قورمه سبزی می دند
من الان در حال ور رفتن به عینک جدیدی که خریدم هستم

MILAD نوشته است:

من میگم آخر نامه تهدیدش هم بکن ....

یا قبول می کنی ، یا به زور مجبورت می کنیم که قبول کنی ...


دارم به این فکر می کنم که آدم چرا باید گرسنه و تشنه از میدون صنعت تا پارک پردیسان پیاده بره ...

شاید کل کل با کسی بوده ...

شاید می خواسته چربی هاشو آب کنه ...

شاید جو گیر شده ...

می بینم که هنوز تو کف این قضیه هستی
در عوض واست خاطره شد، تا آخر عمرت هر وقت از اتوبان همت رد شی اون صحنه میاد جلو چشمت
تازه اون بنده خدا یه بارم از بهارستان پیاده رفته میدون انقلاب و پیاده برگشته، اونم فقط با یه بطری آب
اینا نشانه های مازوخیسمه

دلارام نوشته است:

MILAD نوشته است:

من میگم آخر نامه تهدیدش هم بکن ....

یا قبول می کنی ، یا به زور مجبورت می کنیم که قبول کنی ...


دارم به این فکر می کنم که آدم چرا باید گرسنه و تشنه از میدون صنعت تا پارک پردیسان پیاده بره ...

شاید کل کل با کسی بوده ...

شاید می خواسته چربی هاشو آب کنه ...

شاید جو گیر شده ...

می بینم که هنوز تو کف این قضیه هستی
در عوض واست خاطره شد، تا آخر عمرت هر وقت از اتوبان همت رد شی اون صحنه میاد جلو چشمت
تازه اون بنده خدا یه بارم از بهارستان پیاده رفته میدون انقلاب و پیاده برگشته، اونم فقط با یه بطری آب
اینا نشانه های مازوخیسمه

من همین جوریش هم اون صحنه ها جلوی چشممه ... نیازی به عبور از کنار اتوبان همت نیست ...

دفعه بعد باید یه مغازه سیار هم همراه خودم داشته باشم ....

در ضمن اینا نشونه مازوخیسم نیست ، نشونه وجود انگیزه برای کمک به پاکی هوای تهرانه ...

وااااای چشمتون روز بد نبینه که از اون خورشت کرفس چی بسر من اومد.....
مسمومی شدم که بیا و ببین........
الانم باید برم قرصمو بخورم.......
اینم از غذای دانشگاه.....

دارم به امیر شام میدم

دارم به این فکر می کنم این چه کاری بود که من دیروز تو باشگاه کردمو هنوز که هنوزه سرم درد می کنه ....

به کمر کف باشگاه دراز کشیده بودیمو داشتیم تمرینات عضلات شکم رو انجام میدادیم ...
استادمون به کمربند مشکی های باشگاه گفت تا شکمشونو سفت کنن ... بعد هم با پاشنه پا محکم میزد تو شکمشون ...

من هم جوگیر شدمو استادمونو صدا کردم تا بیادو تو شکم من هم بزنه ....

اولی رو که زد اتفاق خاصی نیفتادو فقط کمی شکمم درد گرفت ....
دومی رو که پشت سرش زد نمی دونم چی شد که احساس کردم تمام مویرگ های پشت سرم منفجر شد ...

همون موقع کلی درد گرفتو هنوزم درد می کنه ...

از ماست که بر ماست ....

دارم از دست میلاد حرص می خورم
برای هزار و پونصد و چهل و سومین بار:
نکن این کارها رو، گناه داره

دلارام نوشته است:

دارم از دست میلاد حرص می خورم
برای هزار و پونصد و چهل و سومین بار:
نکن این کارها رو، گناه داره

حرص نخور آبجی ...

تازه باید کیف کنی که من دارم کتک می خورم ...

امروز یه اتفاق دیگه هم افتاد ...

استادمون یه کیسه پر از ماسه کرده بود تا بچه ها بهش ضربه بزنن ...
آوردشو آویزونش کرد یه جایی که بشه بهش با پا ضربه زد ...

من هم فکر می کردم که اگه توش ماسه باشه ، باید تا حدی نرم باشه .... اما خبر نداشتم که این ماسه ها آب خورده و سفت شده ...

مثل سنگ شده بود .... یه ضربه با پام زدمو یهو دادم رفت هوا ...

دیگه حرص نمی خورم، فقط گفتم که بعدا نگی نگفتی

دلارام نوشته است:

دیگه حرص نمی خورم، فقط گفتم که بعدا نگی نگفتی

آره ... همین جوری خوبه ... حرص خوردن نداره که ...

در این شب عزیز باید شاد بود ...

دارم به
smile
هایی که دلارام میزاره فکر میکنم....
خیلی باحالن.....

yasamiin نوشته است:

دارم به
smile
هایی که دلارام میزاره فکر میکنم....
خیلی باحالن.....

قربان شما، باحالی از سلیقته
http://www.pic4ever.com/index-10.htm

دلارام نوشته است:

yasamiin نوشته است:

دارم به
smile
هایی که دلارام میزاره فکر میکنم....
خیلی باحالن.....

قربان شما، باحالی از سلیقته
http://www.pic4ever.com/index-10.htm

مرسی که سایتشو گذاشتی ....

شکلکاش خیلی جالبه ...

از خودم خواهش دروکنم

با این شکلکش خیلی حال می کنم ...

خیلی جالبه ...

الان دارم حاضر بشم برم بیرون

دارم آهنگ ویاه رو میخونم!با صدای بلند .....الانه که همسایه ها به جرم مزاحمت زنگ بزنن 110 ..........

راستی کسی میدونه شماره ی 110چنده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟