كلاس روانشناسي و مشاوره...

حاضر
سلام استاد اینبار زود اومدم
دیگه تصمیم گرفتم شیطونی نکنم دختر خوبی باشم به حرفای دیگرون هم گوش بدم
آخ آخ چیزی نبود استاد صدای جیغ مرجان بود
وای خدا منو مرگ بده من چند تا مارمواک گرفته بودم قرار بودش بذارمشون تو الکل نمی دونم چطور تو کیف مرجان رفتن
اینبار چیزی نبود صدای مامانم می گه چی شد واینم صدای بابامه داره صدام می زنه ببخشید باید برم برای خودم دفاعیه تنظیم کنم
راستی تا قبلی که نرفتم چند تا جمله بگم برم استاد ببخشیدو قبلی رو صندلی بنشینید اول ببنید رنگ صندلی خشک شده یا نه من همین حالا بهش رنگ زدم
وقتی هم کشوی میزتون کشیدین نترسید عنکبوت ها و عقرب ها همیگیشون پلاستیکین به بچه ها بگین یکدفه در کیفشونو باز نکنن اون موشا هم پلاستیکیه صدبار به مرجان گفتم یکدفعه در کیفشو باز نکنه اما کو گوش شنوا راستی وقتی در ماشینتونو باز کردید واگر زیر پاتون چیزی احساس کردید نترسید اون ماره هم پلاستیکیه من یکی رفتم چون اینبار با بام حسابسی کفریه
خدا به خیر گردونه

فعلا خداحافظ
مجنون دیاب

ییخشید عسل جون فکر کنم اشتباه شده من(جینی یا مرجان) ومجنون دیاب(محبوبه) دوتا هستیم
اونی که باید کنارش که میشینی لباس رزم بپوشی محبوبه است نه من
محبوبه یه کم شلوغه ولی من خوب بلدم ارومش کنم.
اگه یه وقت اذیتت کرد به خودم بگو یه نگاه بهش مکنم رام میشه.
باور کن.
خوشحالم که تو هم با ما همکلاسی
ffoadn usg

A$$AL نوشته است:

t;]

magnoon diab نوشته است:

سلام استاد ببخشید بازم دیر شد اما اینبار نه مهمونی اجباری بود ونه میزبانی اجباری نمی دونم
چرا همه اش من دیر میام
آهان یادم اومد حسابی دیشب دعوا کردم هی نق می زدم چرا ما دخترا نباید بریم سر بازی من یکی خیلی دوست دارم برم سر بازی کاشکی می شد اگه این اتفاق می افتاد عالی بود نفر اولی خودشو معرفی می کرد من بودم

مرجان جون قربونت کلاه تو بذار رو سرت ماشاءالله بزنم به تخته نورافکن ورزشگاه آزادی پیش تو کم میاره(کلاهت تو کمدته)در مورد عینکت فعلا بیخیالش شدم (خیال نکنی نمی شکنم می شکنم فعلا نقشه برای عینک خاله کشیدم)
ببخشید استاد من ته کلاس اصلا حرف نمی زنم فقط نجوا می کنم همه ش عسل حرف می زنه (راستی عسل جون این چه لباسیه پوشیدی می خوای بری جنگ)
راستی استاد موضوع درس چی بود یادم نیست

ببخشید استاد یه سوال داشتم علائم بیماری افسردگی چیه
و کسایی که دارو هایی برای درمان بیماری میگرین استفاده می کنند امکانش هست به بیماری افسردگی دچار بشن


خیلی ممنونم
مجنون دیاب

ااااااا مرجان با همه آره با منم آره؟؟؟

استاد به جون خودم من گوش می کنم....حواسمم به کلاسه....

بعدشم مرجان خانوم با این لباسی که میام سر کلاس که نمیرم جنگ خانوم خانوما......

استاد من این بار اومدم کلاس خالی بود فکر کنم
مثل حسنی جمعه رفتم مکتب
در مورد درس قبل که خوشبختانه به کلاس رسیدم
درسای قبلی هم که امروز کپی گرفتم بردم بانک و وقت خالی هم یه نیم ساعتی دست داد و خوندم فلا با کلاس همراهم.
فقط یه سئوال
شما گفته بودیم که ما گاهی وقتا تحت کنترل والد انتقاد گریم گاهی والد حمایتگر مشخصات بالغ را هم داده بودیم
میخوام بدونم این بالغ تکامل والد حمایتگر و عدم رشد یا رشد کم والد انتقادگره یا نه یا اینکه اون دوتا والد تو شکم بالغ ما هستند
(ببخشید اصطلاح بهتری پیدا نکردم چون همیشه تو بانک به ما میگن سود فروش اقساطی و جعاله تو شکم مبلغ کل تسهیلاته من هم اینطور بهتر میتونم منظورم را بیان کنم)
آیا موقع خواب و دیدن رویا ما هنوز هم تحت کنترل این دو والد هستیم.
آیا رویای صادق ربطی به این دو والد دارند. منظورتون رو ازحالت نفسانی هم بیشتر توضیح بدید.
فکر کنم بیشتر از یکی سئوال شد باید جبران نمره منفی هام شده باشه.
یه خواهش تو کلاس منو کنار یاسمن بشونید تا وقت دست داد با هم ترجمه کنیم. یا اگه مزاحم نستم بعد از کلاس منم با شما بمونم و ترجمه کنم.
من ترجمه متون ادبی رو خیلی دوست دارم.
یه چیز دیگه هم این که من هنوز تو کلاس جا نیوفتادم. وقتی فهمیدم کجای کارم بیشتر تو بحثا شرکت می کنم. ولی همیشه اروم و مرتب میشینم
کارمندی بانکه دیگه نظم و مقررات و قانون.
میشه منو مثل ساعت کوک کرد.
همیشه سر وقت بدون لحظه ای تاخیر .
چشم انتظار درس بعدی

اِ ...

چیزه ...

استاد روانشناس پور ... !

استاد روانشناس پوووووووور !!!

نیست ؟

عجیبه هاااااااااا ...

بچه ها ... آق معلم نیومد ...

بیاین کلاس رو دو در کنیم ...

من رفتم هااااااا ...

همه بیاین بریم ...



[همه دارن میرن خونه]

من که پشت دیوار مخفی شده بودم دوباره میام توی کلاس ...



ها ها ها ها ...

بچه ها رو باش ... چه خوش باورن هاااااااااا ...

دلارام : جانم ؟

من : اِ ؟

الهام : بله ... فکر کردی چی ؟

من : آخه میدونین ...

محبوبه : آرههههههه ... میدونیییییییییم ...

من : ...

دوباره من : کمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک ... !!!

[quote="meysam-r"]

A$$AL نوشته است:

meysam-r نوشته است:

magnoon diab نوشته است:

سلام استاد ببخشید بازم دیر شد اما اینبار نه مهمونی اجباری بود ونه میزبانی اجباری نمی دونم
چرا همه اش من دیر میام
آهان یادم اومد حسابی دیشب دعوا کردم هی نق می زدم چرا ما دخترا نباید بریم سر بازی من یکی خیلی دوست دارم برم سر بازی کاشکی می شد اگه این اتفاق می افتاد عالی بود نفر اولی خودشو معرفی می کرد من بودم

مرجان جون قربونت کلاه تو بذار رو سرت ماشاءالله بزنم به تخته نورافکن ورزشگاه آزادی پیش تو کم میاره(کلاهت تو کمدته)در مورد عینکت فعلا بیخیالش شدم (خیال نکنی نمی شکنم می شکنم فعلا نقشه برای عینک خاله کشیدم)
ببخشید استاد من ته کلاس اصلا حرف نمی زنم فقط نجوا می کنم همه ش عسل حرف می زنه (راستی عسل جون این چه لباسیه پوشیدی می خوای بری جنگ)
راستی استاد موضوع درس چی بود یادم نیست

ببخشید استاد یه سوال داشتم علائم بیماری افسردگی چیه
و کسایی که دارو هایی برای درمان بیماری میگرین استفاده می کنند امکانش هست به بیماری افسردگی دچار بشن


خیلی ممنونم
مجنون دیاب

سلام مجنون دیاب عزیز اخرش من متوجه نشدم مرجان کدوم یکیتون هستین درسته من چشمام ضعیفه ولی هوشم خوبه ها
جلسه بعد همه تون تون یعنی عسل ...مجنون دیاب ...مرجان...jany...و محبوبه باید خودتون رو درست درمون معرفی کنید و الا ...
و الا نداره خوب معرفی نکردید و منم همش انگشت به دهن تو کلاس بهتون زل میزنم...

سلام آقا.....ببخشید من هی هی غایب می شم.....

خب گفتین معرفی کنیم... معرفی یعنی چی؟؟؟ یعنی چی باید بگم؟؟؟

سلام عسل خانم... از اين طرفا ... غيبتاتون زياد شده ها ولي با اون شعري كه از مقدمه برداشت كردين خيالم راحت شد از هوشتون
چون منم منظورم همين بود...كسي كه عشق واقعي داشته باشه و بهره اي از عشق ببره مهر خاموشي به لبهاش ميزنن...
ممنون از لطفت... منظورم ازمعرفي اين بود من فكر ميكردم كه شما هم خواهر سوم (واقعي) محبوبه و مرجان عزيز هستين
تو صنذلي داغ ان شاء الله همه سوالام رو ميپرسم...

منتظر حضورت تو جلسات بعد هستم... [/


چشم استاد

Jany نوشته است:

ییخشید عسل جون فکر کنم اشتباه شده من(جینی یا مرجان) ومجنون دیاب(محبوبه) دوتا هستیم
اونی که باید کنارش که میشینی لباس رزم بپوشی محبوبه است نه من
محبوبه یه کم شلوغه ولی من خوب بلدم ارومش کنم.
اگه یه وقت اذیتت کرد به خودم بگو یه نگاه بهش مکنم رام میشه.
باور کن.
خوشحالم که تو هم با ما همکلاسی
ffoadn usg

A$$AL نوشته است:

t;]

magnoon diab نوشته است:

سلام استاد ببخشید بازم دیر شد اما اینبار نه مهمونی اجباری بود ونه میزبانی اجباری نمی دونم
چرا همه اش من دیر میام
آهان یادم اومد حسابی دیشب دعوا کردم هی نق می زدم چرا ما دخترا نباید بریم سر بازی من یکی خیلی دوست دارم برم سر بازی کاشکی می شد اگه این اتفاق می افتاد عالی بود نفر اولی خودشو معرفی می کرد من بودم

مرجان جون قربونت کلاه تو بذار رو سرت ماشاءالله بزنم به تخته نورافکن ورزشگاه آزادی پیش تو کم میاره(کلاهت تو کمدته)در مورد عینکت فعلا بیخیالش شدم (خیال نکنی نمی شکنم می شکنم فعلا نقشه برای عینک خاله کشیدم)
ببخشید استاد من ته کلاس اصلا حرف نمی زنم فقط نجوا می کنم همه ش عسل حرف می زنه (راستی عسل جون این چه لباسیه پوشیدی می خوای بری جنگ)
راستی استاد موضوع درس چی بود یادم نیست

ببخشید استاد یه سوال داشتم علائم بیماری افسردگی چیه
و کسایی که دارو هایی برای درمان بیماری میگرین استفاده می کنند امکانش هست به بیماری افسردگی دچار بشن


خیلی ممنونم
مجنون دیاب

ااااااا مرجان با همه آره با منم آره؟؟؟

استاد به جون خودم من گوش می کنم....حواسمم به کلاسه....

بعدشم مرجان خانوم با این لباسی که میام سر کلاس که نمیرم جنگ خانوم خانوما......

ااای واااااای ببخشید مرجان جان.....

می شناسم هر دوتونو.....فقط یه لحظه اسماتونو قاطی کردم

سامليكم ...

آق مولم اجزه هه !!

مشتي ، اين والد و مولود و والده ... تو مايه هاي همون همشيره ممشيره و اين صحبتاس ؟؟

زت زياد

جلسه ششم
کجایی بچه مرشد(سلمان)...میخوام شروع کنم

محبوبه خانم این تن بمیره چند لحظه این باغ وحشت رو تعطیل کن و انقدر ترس تو جون این طفلکی مرجان و عسل نریز...بذار 2 قرون درس گوش بدن ...

نوید خان حالا با اون قیافه شیش در چهار که گرفتی کلاس منو دودر می کنی...
خوب حقته که سلمان فلکت کنه...مصبره دیگه کاریش نمیشه کرد...

اون امین خان هم که همش دلش پیش اون پیره زنست... تو فکر فرو میره و راه به راه بالا سرش ابر سبز میشه ...
همشیره (دلارام) دمت قیژ یه مثبت واسه این لقمه ای که واسه امین گرفتی تو توبره ام برات ذخیره کردم... به شرط این که عروس و داماد رو راضی کنی واسه مشاوره قبل و حین و بعد ازدواج بیان پیش من(حق دلالیت محفوظه آبجی خانم ... )
الهام خانم... عزیز من این شعرهای عاشقونه ی پر از افسردگیه دوقطبیه ی مزمن شبه حاد رو که تو دکان عشق مینویسی رو بیخیال شو ... بیا این ور بازار ببین دنیا دسته کیه ...
یاسمن جان هنوز گیره اون یه جمله ای... فکر کنم اشتباه چاپی بوده... ولش کن خودم با استادت حرف میزنم... یه جمله از خودم به زبون شیرین آذربایجانی به تاریخ بی ادبیات انگلیسی های مزدور اضافه کنن...
نه خیر این آشوب بین نوالیون و نانسیون تا به خون خونریزی نکشه قرار نیست فیصله
پیدا کنه...( مریم جون بهار جون از خر شیطون یه نوک پا بیاین پایین... با بقیه تون هم هستم ها)...
میگما به سلامتی سرکار علیه نوال السلطنه هم که صبح طلاق گرفته بود تا شب به همت بر بچه های محل آشتی کرد و دوباره برگشت پیشه شعبون قصاب (عمو سیبیلوش ) دیگه موضوع این پچ پچتون چیه؟
تا کی تو حاشیه میخواین خون به جیگره من کنین؟؟؟
آنیکا خانم ممنون از قدم رنجه تون ... آبجی خدا وکیلی فقط شما و مبینا حال این معلم پیر و قراضه رو درک میکنین و هی تند تند چوب لای چرخم نمی گذارین...
ای روزگار مسبت رو شکر بس که با این اراک خان چرخیدیم ... حرف زدن مرف زدنمون هم تغییر مغییر کردا...ببین چه بروز جملات ادبی و لفظ قلمی من آووردی داداش؟؟؟انصافه ؟
هان؟؟
الان این مجید خان لفظ قلم پور با خوندن این جمله های چپ اندرقیچی قند تو دلش آب میشه...
اَه اَه اَه اَه
بی خیل تریپ حرف زدنم بشین بابا ...وقت مکتب داره تموم میشه...
حالا میریم که به اتفاق همه ی مشتی های کلاس داشته باشیم جلسه ی ششم مکتب
آ میز میثم روانشناس پور اصل تبریزی رو...

جلسه ششم

بنام خداوند بخشنده مهربان

هنگام خشم ، نه تصمیم، نه تنبیه، نه دستور.
مولای متقیان حضرت علی (ع)


با یک مثال والد و تقابلش با والدها و کودک رو براتون توضیح میدم:
با در نظر گرفتن بالغ به عنوان یک خلبان هواپیما ، از وقایع و وضعیت پیرامونش در هنگام هدایت هواپیما به خوبی آگاه است:وضعیت هوا، ارتفاع ، میزان و مصرف سوخت ، مسافت و صدها مورد دیگر که به او آگاهی می دهند تا بداند در داخل و خارج هواپیما چه میگذرد . او خود را با اطلاعاتی که به دست آورده است منطبق کرده و براساس آنها عمل می کند . او از نقشه های قدیمی ( والد انتقادگر) استفاده نمی کند و زمانی که با طوفانی روبرو میشود تسلیم نمی شود و خود را نمی بازد (کودک آزرده و بی پناه درون).
بالغ در واقع مانند همان خلبان هواپیما به حرکت ما در زندگی کمک کرده و در جهت دستیابی به هدفهایمان ، ما را هدایت می کند. بالغ در صورتیکه اصول پرواز را بداند( اطلاعات کامل و درستی از دنیای اطراف و از درون خود داشته باشد) تحت تاثیر طوفان ها و مشکلات پرواز( تاثیر اطلاعات مغرضانه و تعصب آمیز والد انتقادگر و یا احساسات قدیمی و کهنه ی کودک قرار نمی گیرد. بلکه با در نظر داشتن هر سه حالت نفسانی شخصیت را تحت اختیار داشته و تصمیم درست را اتخاذ می کند...
در اینجا اهمیت شناخت از خود و جهان اطراف و داشتن چهار چوب ذهنی درست که آن را اعتقاد می نامیم اهمیت پیدا می کند...
بچه ها بقیه اش باشه واسه بعد خیلی خوابم میاد...
منتظر حضورتون و نظرات قشنگتون هستم ...
حضرت علی (ع) یار و نگهدار همه تون ...
میثم

استاد اجازه !!! اگه یه شاگردی خیلی غیبت کنه حذفش می کنین ؟؟؟!!!!

اقا اجازه سوائل

1 .چطوری میشه موقع عصبانیت هیچ کدوم از چند مورد انجام نداد؟

2. بالغ هم اشتباه می کنه نه؟

سلام میثم جان
ممنون به خاطر این جمله ای که از حضرت علی (ع) در ابتدای درس گفتی، خیلی برام جالب بود
..............

می گم یه کلاس توجیهی واسه این هم صنفات بذار، همچین اساسی روووووووشنشون کن که با دختر جماعت درافتادن همانا مساوی است با ورافتادن
امین رو که زنش دادم رفت، حالا می خوام یه نقشه اساسی واسه سلمان و اون اختراع جدیدش بکشم از خانومهای عزیز و مستعد در امر نقشه های زیرکانه دعوت به همکاری می شود
یعنی خدا به دادت برسه سلمان
می خوام همین جوری کلاست رو پر رونق کنم و تو هی مثبت بذاری برام

دلارام نوشته است:

سلام میثم جان
ممنون به خاطر این جمله ای که از حضرت علی (ع) در ابتدای درس گفتی، خیلی برام جالب بود
..............

می گم یه کلاس توجیهی واسه این هم صنفات بذار، همچین اساسی روووووووشنشون کن که با دختر جماعت درافتادن همانا مساوی است با ورافتادن
امین رو که زنش دادم رفت، حالا می خوام یه نقشه اساسی واسه سلمان و اون اختراع جدیدش بکشم از خانومهای عزیز و مستعد در امر نقشه های زیرکانه دعوت به همکاری می شود
یعنی خدا به دادت برسه سلمان
می خوام همین جوری کلاست رو پر رونق کنم و تو هی مثبت بذاری برام

چاكر آق مولم با استعداد ...

شرمنده ات ام لوطي ... جون تو اين يه نوبه رو ، غلاف كردن راسته كارم ني بذار بخونم اون كركري اصليه رو كه طاقت ندارم ...

آق مولم رخصت ...

شپــــلق !!

تو هوا بزن اون دسمال يزديه رو كه حسابي آب روغن قاطي كردم

اين رو داشته باش همشيره تا ... فكر و خيال ورت نداره چاهار تا ضعيفه رو ... روونه ي در حجره ام نكني كه ...

واسه لوطي اول محل افت داره

برو سي چل تا قداره كش عرق خورده اجير كن ... اي ... بلكم بتونن ...

جيـــريك ... جيــــريك ... (گردنم رو به چپ و راست ميچرخونم و ... خودم رو كراز ميدم )

دو دقيقه جولوم گرد و خاك كنن


اينم براي اتموم حجت :

مرا مادرم نام مرگ تو كرد ---- زمانه مرا پتك ترگ تو كرد

زهره داري ، نفس بكش ...

بچرخ تا بچرخيم ...

آ آ آ آ آ آ ي نفس كــــش ...

می چرخیم داش سلمان، بدجور هم می چرخیم
همچین گرد و خاکی هوا می کنیم که تا نوک دماغتم نبینی

آقا معلم اشتباه شده...من عاشق نیستم

عاشق نیـــــــســــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــــــــــــم

اوستا ...



قربون دستت ...

من که کلاس دو در نکردم ...

من برگشتم سر کلاس ...

دیدم همه منو دوره کردن ... همین ...

========

ممنوم میثم جان ...

نمیدونم چرا ؟

ولی من هم دقیقا سوالهای مریم جان رو دارم از خدمتتون ...

meysam-r نوشته است:

جلسه ششم
کجایی بچه مرشد(سلمان)...میخوام شروع کنم

محبوبه خانم این تن بمیره چند لحظه این باغ وحشت رو تعطیل کن و انقدر ترس تو جون این طفلکی مرجان و عسل نریز...بذار 2 قرون درس گوش بدن ...

نوید خان حالا با اون قیافه شیش در چهار که گرفتی کلاس منو دودر می کنی...
خوب حقته که سلمان فلکت کنه...مصبره دیگه کاریش نمیشه کرد...

اون امین خان هم که همش دلش پیش اون پیره زنست... تو فکر فرو میره و راه به راه بالا سرش ابر سبز میشه ...
همشیره (دلارام) دمت قیژ یه مثبت واسه این لقمه ای که واسه امین گرفتی تو توبره ام برات ذخیره کردم... به شرط این که عروس و داماد رو راضی کنی واسه مشاوره قبل و حین و بعد ازدواج بیان پیش من(حق دلالیت محفوظه آبجی خانم ... )
الهام خانم... عزیز من این شعرهای عاشقونه ی پر از افسردگیه دوقطبیه ی مزمن شبه حاد رو که تو دکان عشق مینویسی رو بیخیال شو ... بیا این ور بازار ببین دنیا دسته کیه ...
یاسمن جان هنوز گیره اون یه جمله ای... فکر کنم اشتباه چاپی بوده... ولش کن خودم با استادت حرف میزنم... یه جمله از خودم به زبون شیرین آذربایجانی به تاریخ بی ادبیات انگلیسی های مزدور اضافه کنن...
نه خیر این آشوب بین نوالیون و نانسیون تا به خون خونریزی نکشه قرار نیست فیصله
پیدا کنه...( مریم جون بهار جون از خر شیطون یه نوک پا بیاین پایین... با بقیه تون هم هستم ها)...
میگما به سلامتی سرکار علیه نوال السلطنه هم که صبح طلاق گرفته بود تا شب به همت بر بچه های محل آشتی کرد و دوباره برگشت پیشه شعبون قصاب (عمو سیبیلوش ) دیگه موضوع این پچ پچتون چیه؟
تا کی تو حاشیه میخواین خون به جیگره من کنین؟؟؟
آنیکا خانم ممنون از قدم رنجه تون ... آبجی خدا وکیلی فقط شما و مبینا حال این معلم پیر و قراضه رو درک میکنین و هی تند تند چوب لای چرخم نمی گذارین...
ای روزگار مسبت رو شکر بس که با این اراک خان چرخیدیم ... حرف زدن مرف زدنمون هم تغییر مغییر کردا...ببین چه بروز جملات ادبی و لفظ قلمی من آووردی داداش؟؟؟انصافه ؟
هان؟؟
الان این مجید خان لفظ قلم پور با خوندن این جمله های چپ اندرقیچی قند تو دلش آب میشه...
اَه اَه اَه اَه
بی خیل تریپ حرف زدنم بشین بابا ...وقت مکتب داره تموم میشه...
حالا میریم که به اتفاق همه ی مشتی های کلاس داشته باشیم جلسه ی ششم مکتب
آ میز میثم روانشناس پور اصل تبریزی رو...

جلسه ششم

بنام خداوند بخشنده مهربان

هنگام خشم ، نه تصمیم، نه تنبیه، نه دستور.
مولای متقیان حضرت علی (ع)

میثم

من میدونم همش تقصیر این یارو مبصرس.... یک آب زیره کاهیییییییه .... حالا شما که روتو کنی اونور شروع میکنه با لوله خودکار برنج شلیک میکنه
استاد یکم وقت بذار با این مشاوره کن بلکم درس بشه انقد مارو خون به جیگر نکنه

Arghavan نوشته است:

استاد اجازه !!! اگه یه شاگردی خیلی غیبت کنه حذفش می کنین ؟؟؟!!!!

سلام عزيزم... شاگرد خوبي مثل شما رو نه حذف نمي كنيم و.... ممنون از حضورت...

مریم اشنا نوشته است:

اقا اجازه سوائل

1 .چطوری میشه موقع عصبانیت هیچ کدوم از چند مورد انجام نداد؟

2. بالغ هم اشتباه می کنه نه؟

سلام چشم مريم جان حتما جواب ميدم...

دلارام نوشته است:

سلام میثم جان
ممنون به خاطر این جمله ای که از حضرت علی (ع) در ابتدای درس گفتی، خیلی برام جالب بود
..............

می گم یه کلاس توجیهی واسه این هم صنفات بذار، همچین اساسی روووووووشنشون کن که با دختر جماعت درافتادن همانا مساوی است با ورافتادن
امین رو که زنش دادم رفت، حالا می خوام یه نقشه اساسی واسه سلمان و اون اختراع جدیدش بکشم از خانومهای عزیز و مستعد در امر نقشه های زیرکانه دعوت به همکاری می شود
یعنی خدا به دادت برسه سلمان
می خوام همین جوری کلاست رو پر رونق کنم و تو هی مثبت بذاری برام

اين حضرات وقتي دم در كلاس يكي يكي فلك شدن احترام به خواهراشون رو ياد ميگيرن

Arakadrish نوشته است:

دلارام نوشته است:

سلام میثم جان
ممنون به خاطر این جمله ای که از حضرت علی (ع) در ابتدای درس گفتی، خیلی برام جالب بود
..............

می گم یه کلاس توجیهی واسه این هم صنفات بذار، همچین اساسی روووووووشنشون کن که با دختر جماعت درافتادن همانا مساوی است با ورافتادن
امین رو که زنش دادم رفت، حالا می خوام یه نقشه اساسی واسه سلمان و اون اختراع جدیدش بکشم از خانومهای عزیز و مستعد در امر نقشه های زیرکانه دعوت به همکاری می شود
یعنی خدا به دادت برسه سلمان
می خوام همین جوری کلاست رو پر رونق کنم و تو هی مثبت بذاری برام

چاكر آق مولم با استعداد ...

شرمنده ات ام لوطي ... جون تو اين يه نوبه رو ، غلاف كردن راسته كارم ني بذار بخونم اون كركري اصليه رو كه طاقت ندارم ...

آق مولم رخصت ...

شپــــلق !!

تو هوا بزن اون دسمال يزديه رو كه حسابي آب روغن قاطي كردم

اين رو داشته باش همشيره تا ... فكر و خيال ورت نداره چاهار تا ضعيفه رو ... روونه ي در حجره ام نكني كه ...

واسه لوطي اول محل افت داره

برو سي چل تا قداره كش عرق خورده اجير كن ... اي ... بلكم بتونن ...

جيـــريك ... جيــــريك ... (گردنم رو به چپ و راست ميچرخونم و ... خودم رو كراز ميدم )

دو دقيقه جولوم گرد و خاك كنن


اينم براي اتموم حجت :

مرا مادرم نام مرگ تو كرد ---- زمانه مرا پتك ترگ تو كرد

زهره داري ، نفس بكش ...

بچرخ تا بچرخيم ...

آ آ آ آ آ آ ي نفس كــــش ...

امان ازدستت سلمان

الهام نوشته است:

آقا معلم اشتباه شده...من عاشق نیستم

عاشق نیـــــــســــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــــــــــــم

من نگفتم عاشقي

nAvId نوشته است:

اوستا ...



قربون دستت ...

من که کلاس دو در نکردم ...

من برگشتم سر کلاس ...

دیدم همه منو دوره کردن ... همین ...

========

ممنوم میثم جان ...

نمیدونم چرا ؟

ولی من هم دقیقا سوالهای مریم جان رو دارم از خدمتتون ...

سلام نويد جان... چشم حتما جواب ميدم... ممنون از حضورت...

به این میگن استاد خوب .برای همینه که کلاس همیشه تا ته پره.به زور جای خالی پیدا میشه


درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی
جمه به مکتب آورد طفل گریز پای را

ليلا نوشته است:

meysam-r نوشته است:

جلسه ششم
کجایی بچه مرشد(سلمان)...میخوام شروع کنم

محبوبه خانم این تن بمیره چند لحظه این باغ وحشت رو تعطیل کن و انقدر ترس تو جون این طفلکی مرجان و عسل نریز...بذار 2 قرون درس گوش بدن ...

نوید خان حالا با اون قیافه شیش در چهار که گرفتی کلاس منو دودر می کنی...
خوب حقته که سلمان فلکت کنه...مصبره دیگه کاریش نمیشه کرد...

اون امین خان هم که همش دلش پیش اون پیره زنست... تو فکر فرو میره و راه به راه بالا سرش ابر سبز میشه ...
همشیره (دلارام) دمت قیژ یه مثبت واسه این لقمه ای که واسه امین گرفتی تو توبره ام برات ذخیره کردم... به شرط این که عروس و داماد رو راضی کنی واسه مشاوره قبل و حین و بعد ازدواج بیان پیش من(حق دلالیت محفوظه آبجی خانم ... )
الهام خانم... عزیز من این شعرهای عاشقونه ی پر از افسردگیه دوقطبیه ی مزمن شبه حاد رو که تو دکان عشق مینویسی رو بیخیال شو ... بیا این ور بازار ببین دنیا دسته کیه ...
یاسمن جان هنوز گیره اون یه جمله ای... فکر کنم اشتباه چاپی بوده... ولش کن خودم با استادت حرف میزنم... یه جمله از خودم به زبون شیرین آذربایجانی به تاریخ بی ادبیات انگلیسی های مزدور اضافه کنن...
نه خیر این آشوب بین نوالیون و نانسیون تا به خون خونریزی نکشه قرار نیست فیصله
پیدا کنه...( مریم جون بهار جون از خر شیطون یه نوک پا بیاین پایین... با بقیه تون هم هستم ها)...
میگما به سلامتی سرکار علیه نوال السلطنه هم که صبح طلاق گرفته بود تا شب به همت بر بچه های محل آشتی کرد و دوباره برگشت پیشه شعبون قصاب (عمو سیبیلوش ) دیگه موضوع این پچ پچتون چیه؟
تا کی تو حاشیه میخواین خون به جیگره من کنین؟؟؟
آنیکا خانم ممنون از قدم رنجه تون ... آبجی خدا وکیلی فقط شما و مبینا حال این معلم پیر و قراضه رو درک میکنین و هی تند تند چوب لای چرخم نمی گذارین...
ای روزگار مسبت رو شکر بس که با این اراک خان چرخیدیم ... حرف زدن مرف زدنمون هم تغییر مغییر کردا...ببین چه بروز جملات ادبی و لفظ قلمی من آووردی داداش؟؟؟انصافه ؟
هان؟؟
الان این مجید خان لفظ قلم پور با خوندن این جمله های چپ اندرقیچی قند تو دلش آب میشه...
اَه اَه اَه اَه
بی خیل تریپ حرف زدنم بشین بابا ...وقت مکتب داره تموم میشه...
حالا میریم که به اتفاق همه ی مشتی های کلاس داشته باشیم جلسه ی ششم مکتب
آ میز میثم روانشناس پور اصل تبریزی رو...

جلسه ششم

بنام خداوند بخشنده مهربان

هنگام خشم ، نه تصمیم، نه تنبیه، نه دستور.
مولای متقیان حضرت علی (ع)

میثم

من میدونم همش تقصیر این یارو مبصرس.... یک آب زیره کاهیییییییه .... حالا شما که روتو کنی اونور شروع میکنه با لوله خودکار برنج شلیک میکنه
استاد یکم وقت بذار با این مشاوره کن بلکم درس بشه انقد مارو خون به جیگر نکنه

سلام ليلا خانم .. دل پري از اين داداش ما داريا
شيطون هست ولي دلش درياي خوبيهاست

Arghavan نوشته است:

به این میگن استاد خوب .برای همینه که کلاس همیشه تا ته پره.به زور جای خالی پیدا میشه


درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی
جمه به مکتب آورد طفل گریز پای را

لطف داري ارغوان جان من كوچيكه همه تون هستم...