كلاس روانشناسي و مشاوره...

s@ba نوشته است:

هنوز اون دل می تونه دریا باشه اما اگه بخواد به دیا برسه نه ساحلش........


اون چشم می تونه هنوز می تونی بارونی باشه اگه بخواد رطوبتو چشاشو از بین نبره.........


دست اون هنوز پر از ستارهست اما اگه دستاشو مشت نکنه و ستارها رو له نکنه.......


و کلام اون همیشه شاعرانست در همه ی لحظات تلخی او........


خیلی قشنگ بود آقا میثم...........

مرسي خواهر خوبم...

اگه شماها نبودين اين دكان من تخته بودها

سلام میثم جون
ممنون که به فکر مایی
نبودم ولی دلم پیش شما بود
وقتی یکی از بچه ها نیست خونه تاریک و غمگینه
وای به حال وقتی که صاحبخونه نباشه.
قول نمیدم خیلی بیام یا
دست پر بیام ولی قول میدم به فکرتون باشم
فعلا دارم درس میخونم پنج شنبه امتحان دارم

سلام میثم عزیزم

خیلی خوش اومدی........

برات چای ریختم برو بخور

تازه دمه ها

meysam-r نوشته است:

s@ba نوشته است:

هنوز اون دل می تونه دریا باشه اما اگه بخواد به دیا برسه نه ساحلش........


اون چشم می تونه هنوز می تونی بارونی باشه اگه بخواد رطوبتو چشاشو از بین نبره.........


دست اون هنوز پر از ستارهست اما اگه دستاشو مشت نکنه و ستارها رو له نکنه.......


و کلام اون همیشه شاعرانست در همه ی لحظات تلخی او........


خیلی قشنگ بود آقا میثم...........

مرسي خواهر خوبم...

اگه شماها نبودين اين دكان من تخته بودها

خواهش می کنم داداش گلم.......

تا مارو داری غم نداشته باش.......

meysam-r نوشته است:

Assal نوشته است:

میثم جان مرحم دل تنگ یه چیزه...

اونم که خودت خوب می دونی...

خودش...

فقط همین...
______________________________________

راستی زودی بیایا...

کلاس بدون معلم خیلی سوت و کوره....

سلام عسل جان ممنون از حضورت ... حرفاتون ارومم می کنه...

مواظب خودت باش عزیزم

خواهش می کنم...

اومدن شاگرد سر کلاس درس وظیفه س....

خوشحالم که به این زودی برگشتی....

تق تق تق صداش میاد صدای کفش پاش میاد
اجازه استاد سلام
نکنه بازم دیر اومدم شرمنده به خدا درگیرم
این مرجان هم کمکم نمی کنه هی می گم خواهر گلم یه ندایی به ما بده ببینیم موضوع درس چیه بهم میگه خودت بیا سر کلاس
حالا هی شما بگو چرا من اذیتش می کنم
وای استاد چشمتون روز بد نبینه دیروز وقتی رفته بودم سر کار چراغ مهتابی خراب بود منم رفتم رو دسته مبل وایسادم چراغ درست کردن تو این گیر دار بودیم که چند تا از موکلا هم اومدن هر کدومشون یه نظری می داد آخر کار هم یاور چراغه استاد شد یعنی خرابترش کردم به قول اومدم ابروشو بردارم چشمشو کور کردم
وقتی وکیله اومد گفت چرا چراغ خاموشه منم گفتم نمی دونم خودمو زدم به کوچه علی چپ به موکلا گفتم شتر دیدیت ندیدیت

راستی استاد موضوع درس چی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟
جانم چی استاد اینو می دونم که عمرودیاب تکه مسابقه کشتی کج هم نبود فوتبال هم ولش کن این پرسپولیس این نیم فصل دومم آبروی هواداراشو برد یا می بازه یا زورکی مساوی می کنه
موضوع درس چی بود ببخشید استاد روم به دیوار یه نیم نگاه کافیه یه اشاره کوچولوبکنید من می فهمم موضوع درس چی بود
خوب دیگه راستی استاد این بیچهو ما چطوره کم پیداست چرا ایجاد وحشت نمی کنه
استاد بین خودمون باشه من یکی چند وقته دلم واسه جیغای مرجان تنگ شده یعنی دلم لک زده برای صدای جیغ مرجان میشه این بیچهو رو چند روز به من بدید قول می دم اذیت کسی نکنم فقط می ذارمش تو لحاف مرجان یا روی پنکه سقفی و بهونه می گیرم هوا گرمه پنکه رو روشن می کنم خودم فرار می کنم وقتی پرده های پنکه می چرخن بیچهو هم می افته تو مرجان خدائیش مخم نه

فعلا با اجازه
برمی گرده

موفق باشید
مجنون دیاب

Jany نوشته است:

سلام میثم جون
ممنون که به فکر مایی
نبودم ولی دلم پیش شما بود
وقتی یکی از بچه ها نیست خونه تاریک و غمگینه
وای به حال وقتی که صاحبخونه نباشه.
قول نمیدم خیلی بیام یا
دست پر بیام ولی قول میدم به فکرتون باشم
فعلا دارم درس میخونم پنج شنبه امتحان دارم

سلام عزيزم...
مطمئنم با يه خبر خوب ميايي...منتظرم

الهام نوشته است:

سلام میثم عزیزم

خیلی خوش اومدی........

برات چای ریختم برو بخور

تازه دمه ها

سلام گلم

قبل از اين كه برم كلاس رفتم چايي شيرينيمو خوردم... دستت درد نكنه خواهري

s@ba نوشته است:

meysam-r نوشته است:

s@ba نوشته است:

هنوز اون دل می تونه دریا باشه اما اگه بخواد به دیا برسه نه ساحلش........


اون چشم می تونه هنوز می تونی بارونی باشه اگه بخواد رطوبتو چشاشو از بین نبره.........


دست اون هنوز پر از ستارهست اما اگه دستاشو مشت نکنه و ستارها رو له نکنه.......


و کلام اون همیشه شاعرانست در همه ی لحظات تلخی او........


خیلی قشنگ بود آقا میثم...........

مرسي خواهر خوبم...

اگه شماها نبودين اين دكان من تخته بودها

خواهش می کنم داداش گلم.......

تا مارو داری غم نداشته باش.......

مرسي خواهر خوبم

Assal نوشته است:

meysam-r نوشته است:

Assal نوشته است:

میثم جان مرحم دل تنگ یه چیزه...

اونم که خودت خوب می دونی...

خودش...

فقط همین...
______________________________________

راستی زودی بیایا...

کلاس بدون معلم خیلی سوت و کوره....

سلام عسل جان ممنون از حضورت ... حرفاتون ارومم می کنه...

مواظب خودت باش عزیزم

خواهش می کنم...

اومدن شاگرد سر کلاس درس وظیفه س....

خوشحالم که به این زودی برگشتی....

magnoon diab نوشته است:

تق تق تق صداش میاد صدای کفش پاش میاد
اجازه استاد سلام
نکنه بازم دیر اومدم شرمنده به خدا درگیرم
این مرجان هم کمکم نمی کنه هی می گم خواهر گلم یه ندایی به ما بده ببینیم موضوع درس چیه بهم میگه خودت بیا سر کلاس
حالا هی شما بگو چرا من اذیتش می کنم
وای استاد چشمتون روز بد نبینه دیروز وقتی رفته بودم سر کار چراغ مهتابی خراب بود منم رفتم رو دسته مبل وایسادم چراغ درست کردن تو این گیر دار بودیم که چند تا از موکلا هم اومدن هر کدومشون یه نظری می داد آخر کار هم یاور چراغه استاد شد یعنی خرابترش کردم به قول اومدم ابروشو بردارم چشمشو کور کردم
وقتی وکیله اومد گفت چرا چراغ خاموشه منم گفتم نمی دونم خودمو زدم به کوچه علی چپ به موکلا گفتم شتر دیدیت ندیدیت

راستی استاد موضوع درس چی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟
جانم چی استاد اینو می دونم که عمرودیاب تکه مسابقه کشتی کج هم نبود فوتبال هم ولش کن این پرسپولیس این نیم فصل دومم آبروی هواداراشو برد یا می بازه یا زورکی مساوی می کنه
موضوع درس چی بود ببخشید استاد روم به دیوار یه نیم نگاه کافیه یه اشاره کوچولوبکنید من می فهمم موضوع درس چی بود
خوب دیگه راستی استاد این بیچهو ما چطوره کم پیداست چرا ایجاد وحشت نمی کنه
استاد بین خودمون باشه من یکی چند وقته دلم واسه جیغای مرجان تنگ شده یعنی دلم لک زده برای صدای جیغ مرجان میشه این بیچهو رو چند روز به من بدید قول می دم اذیت کسی نکنم فقط می ذارمش تو لحاف مرجان یا روی پنکه سقفی و بهونه می گیرم هوا گرمه پنکه رو روشن می کنم خودم فرار می کنم وقتی پرده های پنکه می چرخن بیچهو هم می افته تو مرجان خدائیش مخم نه

فعلا با اجازه
برمی گرده

موفق باشید
مجنون دیاب

سلام به عزیز دلم به محبوبه گلم خوبی آبجی جون؟
خدا رو شکر کارت گرفته ...
می بینم که بابا برقی هم شدی آبجی

آره بحثمون همین هایی که میگی...
من که برات کلاس فو ق العاده هم گذاشتم...
عزیز بیا بیچهو رو ببر اما زود برش گردونها آخه دوسش دارم

بگذار فقط مرجان جون یه جیغ بزنه دلت که خنک شد بیارش برام
آخ آخ ببین شیطون بلا معلمت رو هم از راه به در کردی

موفق رو شاد باشی گلم

سلام آقا میثم

می بخشید که دیر اومدم.آخه گرفتار یه سری کارهای تحقیقاتی بودم.

راستی شما کتاب" پدر آن دیگری" نوشته ی پرینوش صنیعی رو خوندین ؟ این یه کتاب داستانی با سبکی متفاوته( مضمون عاشقانه نداره!)

می خواستم از توش ازتون سوال کنم که اگه نخوندین هیچی.ولی بد نیست اگه و قت کردین بخونینش.

meysam-r نوشته است:

صبح یک روز سردزمستانی

شروع یه روز قشنگ دیگه...

کارها مثل هر روزه... قبل از هرچیز سراغ آب و آینه میرم تا قشنگی صبح رو تکمیل کنم...

خودم رو خوب نگاه می کنم...

آینه ، آب ، خودم و تصویرم...


آب ،آینه ، خودم، تصویرم...


خودم ،آینه ، آب، تصویرم...


تصویرم، آینه ، آب، خودم...

خودم:میثم بابا بی خیال بازیت گرفته ... جایگشت بازی می کنی کله صبح ...اینا چیه حرفت رو رک و رو راست بگو...


تصویرم:چی بگم... حرفی که میخوام بگم سخته ...ولی اگه اینطوری میشد خیلی خوب میشد دیگه هیچ وقت مشکلی نبود... خودمم دوست دارم اینطوری بشم اما جرئتش رو

ندارم...


خودم: خوب نگو... از قدیم گفتن عالم بدون عمل مثل زنبور بدونه عسل ...چهارتا کلمه روانشناسی بگو و

انقدر این بچه ها رو منتظر نگذار...

تصویرم: چی ؟ سمبل کنم بره با چهارتا کلمه... خودم پس چی؟

بعدش هم بچه های کلاس من همه تحصیل کرده و اهل علم و کتاب و مجله ووب و وب سایت و ... هستند

میتونن براحتی خودشون باز کنن بخونن... حرفهای کتابی دردی از دردهای امروز پر درد همه ی ما دوا نمی کنه...

خودم: درد، دوا... این کلمات رو هم به اونها اضافه کن ببینم چی میشه ...ولی دارم میگم داداش من این ره که میروی به ترکستان است...

تصویرم:نه تو فقط هیچی نگو میدونم از چی ناراحتی ...

خودم: طعنه میزنی؟بگو ببینم از چی؟

تصویرم: تو ترسو هستی ترسو...جرئت روبرو شدن با...

خودم : وایسا وایسا تند نرو...

مگه تو کی هستی تو هم از منی دیگه بود و نبودت به من بستگی داره... میخوای نا نابو...

تصویرم: نه نه میثم ، جون من وایسا ... بگذار حرفمو بزنم... بعد هرجا خواستی برو...تو رو قول نمی دم اما اگه به درد یه نفر هم بخوره بسه واسه ام...

خودم: بگو: تا کنار نرفتم ...

تصویرم: (نفس عمیقی میکشه و میگه)

اگه دلت مثل آیینه و آب صاف و زلال باشه تصویر واقعیه خودت رو میبینی ...

اگه تصویر خودت دلنشین و یعنی خود خودت بودی که کارت درسته ...

اگه تصویر به دلت ننشست عیب کار از دو جاست...

یا آینه رو غبار و زنگار بدی و گناه گرفته...

یا خودی که از خودت جلوی آینه آووردی خود خودت نیستی...

[img][/size][/color][img][/img][/img]

از اون صبح تا حالا نه خودی مونده نه تصویری ... از یابنده خواهشمندیم هر دوی آنها را به بخش اشیاء گمشده فروم عربی رایان تحویل نمایند...

جلسه ی ششم
هوالمحبوب

خدایا بس است مرا این عزت که بنده ی توام...
و بس است مرا این افتخار که تو پرودگار منی ...
تو چنانی که من دوست دارم...
مرا چنان کن که دوست داری ...

مولای یتیم نواز کوفه

خیلی زیبا نوشتی میثم جون
........................................................
چند روز پیش...همون روزایی که خیلی خیلی دلم گرفته بود...
فکرای احمقانه ی زیادی به ذهنم می رسید
به این نتیجه رسیده بودم که کم کم دارم دیوونه میشم
یه بار ، بعد از ظهر بود، خوابیده بودم...یهو چشمام باز شد و بیدار شدم.بدون اینکه تکون بخورم به یه گوشه از دیوار اتاقم خیره شدم.
خودم تکون نمی خوردم، بعد از یه مدت کوتاه چشمام دورتادور اتاقم گشت...باورت نمیشه احساس نفرت تو وجودم موج می زد
نفرت از خودم
از کتاب هایی که کف اتاقم ریخته بودم، از کتابخونه ی اتاقم
از کمد لباسهام که یکی از دراش یه کوچولو باز بود...
اون بعد ار ظهر برام خیلی وحشتناک بود
احساس میکردم شونصدتا شخصیت تو وجودم داره قل قل می زنه
هر کدومشون یه چیزی میگفتن
هی جواب می دادن
دلم می خواست پاشم بیام اینجا بنویسم کمممممممممممممممممممک
اما نه حال و حوصله ای بود نه دل و دماغی
الحمدالله الان خوب خوبم
............................................................
میثم جون این طبیعیه که یه نفر یهو تغییر حالت بده؟
منظورم اینه که...
یکی که شاد و خندونه یهو بی حوصله و ساکت و آروم بشه؟
من این جوریم...
گاهی پیش میاد که بی دلیل دلم یهو می گیره .از خندیدن خسته میشم...دلم می خواد آروم باشم
کار به کار کسی نداشته باشم کسی هم کاری به کارم نداشته باشه
اما اطرافیانم ...
نمی ذارن
مدام می پرسن چیه؟چت شد یهو؟ چی شده؟
گاهی این حالت عصبیم میکنه
اون وقت میگم اصلا از این به بعد یه جور میشم
دیگه زیادی نمی خندم زیاد سر به سر بقیه نمی ذارم...که وقتی آرومم ،کاریم نداشته باشن
تصمیم میگیرم واسه همیشه آروم باشم اما بازهم نمیشه....

Arghavan نوشته است:

سلام آقا میثم

می بخشید که دیر اومدم.آخه گرفتار یه سری کارهای تحقیقاتی بودم.

راستی شما کتاب" پدر آن دیگری" نوشته ی پرینوش صنیعی رو خوندین ؟ این یه کتاب داستانی با سبکی متفاوته( مضمون عاشقانه نداره!)

می خواستم از توش ازتون سوال کنم که اگه نخوندین هیچی.ولی بد نیست اگه و قت کردین بخونینش.

سلام خوبین ان شاء الله ... چه خوب کار تحقیقاتی عالیه...
نخوندم ولی ممنون از معرفیتون... حتما میخونم بعدا شاید اصلا نقدش رو گذاشتم و از بقیه هم کمک خواستیم ...
نمی دونم کتاب خون تو کلاسم هست یا نه ... هرکس موافقه دستش رو ببره بالا

من دو تا دستمو بردم بالا....

Assal نوشته است:

من دو تا دستمو بردم بالا....

سلام ان شاء الله دستات رو خدا پر کنه با ستاره ها با ابر با آسمون... با خرچی خوبی و پاکیه تو دنیا

آقا مااااا
آقا مااا هم هستیم
اسم مارو هم بنویسید

دلارام نوشته است:

آقا مااااا
آقا مااا هم هستیم
اسم مارو هم بنویسید

سلام سلام

.
.
.
شما هستین حتی اگه نباشی ... اسمت رو نوشتم نه تو کاغذ نه تو دفتر...

خوش اومدی آبجی جون

قربون شما آقا معلم با معرفت
می گم آقا معلم هر موقع خواستی کلاس رو شروع کنی یه ندا بده
اینجانب یک سری سوالاتی دارم که می خوام ازت بپرسم
سوالامم باید حسابی توپ جواب بدیااااا
پس قبلش یه دوپینگی بکن تا شارژ و سر حال باشی
من یه جا میشناسم معجونای خوبی داره، معرفی کنم بری بخوری جون بگیری و قوی بشی؟

دلارام نوشته است:

قربون شما آقا معلم با معرفت
می گم آقا معلم هر موقع خواستی کلاس رو شروع کنی یه ندا بده
اینجانب یک سری سوالاتی دارم که می خوام ازت بپرسم
سوالامم باید حسابی توپ جواب بدیااااا
پس قبلش یه دوپینگی بکن تا شارژ و سر حال باشی
من یه جا میشناسم معجونای خوبی داره، معرفی کنم بری بخوری جون بگیری و قوی بشی؟

بابا آبجی من نوکرتم...

انقده بار سوالاتت سنگینه

بپرس اگه ادرس لازم شدم میگم بهت عزیزم

از دست تو میثم

والا هر چی بار سوالات ما سنگین باشه بازم تو مثل رضازاده دنیای روانشناسی می یای سه سوته بلندش می کنی و می بری تو خونه جواب
خداییش راست می گم، عین رضازاده
سوالامم می پرسم، بذار اول توی ذهنم مرورشون کنم

دلارام نوشته است:

از دست تو میثم

والا هر چی بار سوالات ما سنگین باشه بازم تو مثل رضازاده دنیای روانشناسی می یای سه سوته بلندش می کنی و می بری تو خونه جواب
خداییش راست می گم، عین رضازاده
سوالامم می پرسم، بذار اول توی ذهنم مرورشون کنم

رضا زاده نمیزنه وزنه ها رو که ...

انرژی که اون ذکری که میگه اون وزنه رو بالا سرش میبره...
از کجا میدونی شاید منم
منم آره

منم که از قبل آمادگیمو اعلام کردم !!!!

به سلام استاد
دیدیت آخه شما رو تو راه در کردم
شدید عین خودم شیطون
حالا چرا با بیچهو مرجان رو بترسونیم
استاد من یه فکری دارم گوشتونو بیارید
من می گم بهتر نیست یه ترقه تو لحاف مرجان بذارم هم جیغ سر می ده هم ورزش می کنه
منظورم پرش با ارتفاع بود
خوب نیست
آخ من یکی چقدر مخم نه استاد
فعلا با اجازه

meysam-r نوشته است:

magnoon diab نوشته است:

تق تق تق صداش میاد صدای کفش پاش میاد
اجازه استاد سلام
نکنه بازم دیر اومدم شرمنده به خدا درگیرم
این مرجان هم کمکم نمی کنه هی می گم خواهر گلم یه ندایی به ما بده ببینیم موضوع درس چیه بهم میگه خودت بیا سر کلاس
حالا هی شما بگو چرا من اذیتش می کنم
وای استاد چشمتون روز بد نبینه دیروز وقتی رفته بودم سر کار چراغ مهتابی خراب بود منم رفتم رو دسته مبل وایسادم چراغ درست کردن تو این گیر دار بودیم که چند تا از موکلا هم اومدن هر کدومشون یه نظری می داد آخر کار هم یاور چراغه استاد شد یعنی خرابترش کردم به قول اومدم ابروشو بردارم چشمشو کور کردم
وقتی وکیله اومد گفت چرا چراغ خاموشه منم گفتم نمی دونم خودمو زدم به کوچه علی چپ به موکلا گفتم شتر دیدیت ندیدیت

راستی استاد موضوع درس چی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟
جانم چی استاد اینو می دونم که عمرودیاب تکه مسابقه کشتی کج هم نبود فوتبال هم ولش کن این پرسپولیس این نیم فصل دومم آبروی هواداراشو برد یا می بازه یا زورکی مساوی می کنه
موضوع درس چی بود ببخشید استاد روم به دیوار یه نیم نگاه کافیه یه اشاره کوچولوبکنید من می فهمم موضوع درس چی بود
خوب دیگه راستی استاد این بیچهو ما چطوره کم پیداست چرا ایجاد وحشت نمی کنه
استاد بین خودمون باشه من یکی چند وقته دلم واسه جیغای مرجان تنگ شده یعنی دلم لک زده برای صدای جیغ مرجان میشه این بیچهو رو چند روز به من بدید قول می دم اذیت کسی نکنم فقط می ذارمش تو لحاف مرجان یا روی پنکه سقفی و بهونه می گیرم هوا گرمه پنکه رو روشن می کنم خودم فرار می کنم وقتی پرده های پنکه می چرخن بیچهو هم می افته تو مرجان خدائیش مخم نه

فعلا با اجازه
برمی گرده

موفق باشید
مجنون دیاب

سلام به عزیز دلم به محبوبه گلم خوبی آبجی جون؟
خدا رو شکر کارت گرفته ...
می بینم که بابا برقی هم شدی آبجی

آره بحثمون همین هایی که میگی...
من که برات کلاس فو ق العاده هم گذاشتم...
عزیز بیا بیچهو رو ببر اما زود برش گردونها آخه دوسش دارم

بگذار فقط مرجان جون یه جیغ بزنه دلت که خنک شد بیارش برام
آخ آخ ببین شیطون بلا معلمت رو هم از راه به در کردی

موفق رو شاد باشی گلم

meysam-r نوشته است:

l نوشته است:

::

سلام ان شاء الله دستات رو خدا پر کنه با ستاره ها با ابر با آسمون... با خرچی خوبی و پاکیه تو دنیا

ممنونم میثم جان...