كلاس روانشناسي و مشاوره...

meysam-r نوشته است:

Arghavan نوشته است:

سلام استاد

حالتون چطوره ؟ امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشید و کلاس بر قرار باشه.

سلام عزیزم خوبی؟ امتحاناتت رو خوب دادی... تو تعطیلات هستین... خوش میگذره

امتحانا که به سلامتی تموم شد. ثبت نام ترم جدیدم کردم.در آن حاضر در تعطیلات هستم به دنبال انجام امورات عقب مانده و خوندن کتاب که من همیشه بعد از امتحانات بهش احتیاج دارم.

Arghavan نوشته است:

meysam-r نوشته است:

Arghavan نوشته است:

سلام استاد

حالتون چطوره ؟ امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشید و کلاس بر قرار باشه.

سلام عزیزم خوبی؟ امتحاناتت رو خوب دادی... تو تعطیلات هستین... خوش میگذره

امتحانا که به سلامتی تموم شد. ثبت نام ترم جدیدم کردم.در آن حاضر در تعطیلات هستم به دنبال انجام امورات عقب مانده و خوندن کتاب که من همیشه بعد از امتحانات بهش احتیاج دارم.

خیلی خوشحالم ... شنیدن موفقیت تک تک شما برای من بهترین شادیه...
خدایا شکرت...
ان شاء الله همه تون زیر سایه حق تعالی شاد و خرم باشید

بچه هاااااااا........
بچه هااااااااااااا........

يه چيژي بپرسم....ممممممممم

من هرچي پستاي شمارو خوندم چيزي سر در نياوردم.......
آخه همه نقل قمو ميكنن.....

ممخشيد ميشه يكي به من بگه جريان چيه

yasamiin نوشته است:

بچه هاااااااا........
بچه هااااااااااااا........

يه چيژي بپرسم....ممممممممم

من هرچي پستاي شمارو خوندم چيزي سر در نياوردم.......
آخه همه نقل قمو ميكنن.....

ممخشيد ميشه يكي به من بگه جريان چيه

سلام یاسمن جون... خوبین؟
باید جلسه به جلسه بخونی دو جلسه پیش الهام جون و دلارام جون بنشینی متوجه میشی...
خوش اومدی گلم

الهام نوشته است:

الهام جان تو خودت قشنگترین گلی... عمرت ان شاء الله گل نباشه... دستت درد نکنه خواهری

میثم جان سلام...

من اصلا حالم خوب نیست..

برای اولین باره که آرامشمو به کلی از دست دادم...

سر یه دو راهی موندم...

می دونم کدوم درسته و کدوم غلط...

ولی می ترسم...

خیلی می ترسم...

من واقعا کمک می خوم...

من باید چی کار کنم؟؟!

سلام میثم جان

کلاس کی تشکیل میشه؟

سلام آقا میثم ببخشید دیر دیر میام کلاس.........

ولی از این به بعد پایه نیستم سه پایم........

راستی جزوه ها رو هم از الهام جون می گیرم .......

راستی غیبت که نزدید...............

آقا مولم يه ريزه گرفتاره ...

شايد يه كم دير به كلاس برسه ... درس امروز ممكنه « درس تحمل و انتظار » باشه !!

آقا مولو خوشحال ميشه به درساي گذشته يه نيگا بندازيم و جمله هاش رو مرور كنيم

و اين هم يادمون باشه ... توي دنيا هيچ مكتب خونه و ملايي نيست ... كه براي شنيدن

و درك كردن درسش « تا ابد » فرصت داشته باشيم ... !

آق مولم خسته و دلشكسته ي ما ... يه غروب تنها ... با يه كوله بار مملو از درس و تجربه

اومد پيش ما ... لبخند شيرينش بهترين هديه بود واسه دلاي غمزده ي ما ...

گرد راه رو از چهره نگرفته ، درسش رو شروع كرد ...

اينك اين من كه به پاي تو در افتادم باز
ريسماني كن از موي دراز
توبگير
تو ببند
تو بخواه
جاي تاريكي شبها تو بتاب
من فداي تو
به جاي همه گلها تو بخند

درسها گفته ميشد ... چرت ميزديم ... ميخنديديم ... بچه بوديم ، نفهميديم !!

آخرين درسي هم كه ازش شنيديم ، كلمه هاي كوتاهي بود كه مفهومي به بلنداي حقيقت داشت

شيرين ترين درسي بود كه ازش شنيديم:

جلسه ی ششم
هوالمحبوب

خدایا بس است مرا این عزت که بنده ی توام...
و بس است مرا این افتخار که تو پرودگار منی ...
تو چنانی که من دوست دارم...
مرا چنان کن که دوست داری ...

مولای یتیم نواز کوفه


حالا آق مولم نيست اما ، ديگه هيشكي نميخنده ... هيشكي لحظه ها رو دو در نميكنه !!

همه بي صبرانه چشمشون به دره ... يعني آقا مولم دوباره پيشمون مياد ؟؟؟

اين آخرين درس تا كي بايد طول بكشه ؟

تا وقتي كار آق مولم تموم شد يا ... تا وقتي ، تونستيم درس قبلي رو درك كنيم ؟

...

بله

میثم عزیزم به زودی از سفر برمیگرده...

راستی همتون رو سپرده به من.... شیطونی نکنیدا..

هر کی خواست سروصدا کنه با ترکه خدمتش میرسم

ای بابا کجایی پس میثم جان
من از راه دور پا شدم اومدم کلاس
پس چرا اینقدر غیبت می کنی
دلم تنگ شده بود برات آق معلم
ایشالا که زودتر کلاسو تشکیل میدی

من نمی دونستم کلاس تشکیل نمی شه !!!!!!!!!!!!!!!

Arakadrish نوشته است:

آقا مولم يه ريزه گرفتاره ...

شايد يه كم دير به كلاس برسه ... درس امروز ممكنه « درس تحمل و انتظار » باشه !!

آقا مولو خوشحال ميشه به درساي گذشته يه نيگا بندازيم و جمله هاش رو مرور كنيم

و اين هم يادمون باشه ... توي دنيا هيچ مكتب خونه و ملايي نيست ... كه براي شنيدن

و درك كردن درسش « تا ابد » فرصت داشته باشيم ... !

آق مولم خسته و دلشكسته ي ما ... يه غروب تنها ... با يه كوله بار مملو از درس و تجربه

اومد پيش ما ... لبخند شيرينش بهترين هديه بود واسه دلاي غمزده ي ما ...

گرد راه رو از چهره نگرفته ، درسش رو شروع كرد ...

اينك اين من كه به پاي تو در افتادم باز
ريسماني كن از موي دراز
توبگير
تو ببند
تو بخواه
جاي تاريكي شبها تو بتاب
من فداي تو
به جاي همه گلها تو بخند

درسها گفته ميشد ... چرت ميزديم ... ميخنديديم ... بچه بوديم ، نفهميديم !!

آخرين درسي هم كه ازش شنيديم ، كلمه هاي كوتاهي بود كه مفهومي به بلنداي حقيقت داشت

شيرين ترين درسي بود كه ازش شنيديم:

جلسه ی ششم
هوالمحبوب

خدایا بس است مرا این عزت که بنده ی توام...
و بس است مرا این افتخار که تو پرودگار منی ...
تو چنانی که من دوست دارم...
مرا چنان کن که دوست داری ...

مولای یتیم نواز کوفه


حالا آق مولم نيست اما ، ديگه هيشكي نميخنده ... هيشكي لحظه ها رو دو در نميكنه !!

همه بي صبرانه چشمشون به دره ... يعني آقا مولم دوباره پيشمون مياد ؟؟؟

اين آخرين درس تا كي بايد طول بكشه ؟

تا وقتي كار آق مولم تموم شد يا ... تا وقتي ، تونستيم درس قبلي رو درك كنيم ؟

...

معلومه که میاد سلمان جان...

ایشالا تا وقتی که کارش تموم شه...

چون برای کسی مثل من درسایی مثل درس آخر آقا معلم خیلی ثقیله...

هضمشم نیاز به زمان داره...

ولی من می دونم معلم مهربون ما خیلی زودتر از اونی که ما فکر می کنیم برمیگرده....

ما منتظرتیم میثم جان...

از این به بعدم سرو پا گوشیم....

بچه ها کی آقا معلم رفته؟

دیروز که بودند.........

ایشالله خوش بگذره بهشون.........

من که هوس شمال کردم با دریاش........

آه

آره ... شمال ...

جای با صفاییه ... اگه بذارن ...




هوس سفر ندارین ؟

من دارم ...

یا خیر المحبوبین

نشسته در خلوت تاریک

ساکت اما پر غوغا

تاریک اما پر از رویای مهتاب

خسته اما لبریز از عشق

پردرد اما لبالب از مرهم

یادش آمد

روزگاری

دلی داشت دریا دریا موج ...

چشمی داشت آسمان آسمان باران...

دستی داشت کویر کویر ستاره ...


ولبی داشت با سبد سبد شعر ...

اما حال چه ...

از دریای پر موجش جز ویرانه ای نمانده بود

از آسمانش جز ابری پر پر

ستاره های کویرش شهاب سنگ غم

واز سبدهای شعرش حرفهای گس و زهرآب

تنها داراییش رویای مهتاب بود...

آن وقت ها که کمتر از این بود سالهای سر رسیدش تنها به دیدن مهتاب و رسیدن به او می اندیشید ...

اما حال دانسته بود که اگر مهتاب دوست داشتنیست برای نور عالمگیر و عشق بی انتهایش است ...

آن وقت ها دلش میخواست مهتاب را بغل بگیرد و از غم هایش بگوید ...

اما حال فهمیده بود مهتاب خود پر از غم است و غم او یک از هزارن هم نیست...

آن وقت ها می گفت مهتاب مانند مادرش مهربان است ...

اما حال که ذره ای از مهربانی اش را زیر زبانش چشید بود می گفت قطره ی مهر مادر کی با دریای بیکران محبت اومیتواند برابری کند...

آن وقت ها شعر میخواند برای مهتاب ...

اما حال درسکوت فقط شنیدن یک غزل از مهتاب را آرزو میکرد...

[img][/img]

......................................................................................................................................


دوستای گلم عزیزان دلم سلام ...

حرف دارم اما واژه نه

گله دارم اما زبان گفتن نه

از من بگذرید که آمدید خانه ام بی نور و چراغ بود...

رسم مهمان نوازی میدانم اما

دستم تنگ است ...


تنها آمدم تا به دوستان عزیز تر از جانم بگویم که

دلم برایتان تنگ است ...

[img][/img]

................................................................................................

از همه ی شما شرمنده ...


سلمان راست میگه ...من خودم هنوز حیرون درس قبل و مفهمومشم...(داداش ممنون واسه همه چیز)


دلارام جان من نمی تونم از شرمندگی سرم رو جلوی تو بلند کنم ... میام و همه چیز رو توضیح میدم...

الهام جان ممنونم که زحمتم گردنت افتاد ...ایمان دارم که در نبودم میتونی هوای بچه ها رو داشته باشی...

صبا جون ... خبری بهم ندادای منتظرم ها... نگرانتم عزیزم...

عسل جان سراغت خواهم اومد...

امین جان ببخش که خونه ام بی شمع و چراغ بود و نتونستم گرد خستگیه راه دور رو ازت بگیرم

محبوبه جان مرجان جان خبری نیست ازتون ... به فکرتون هستم ها...

ارغوان جان بپرس از استادات ببین دارویی واسه دل تنگ ساخته نشده ...

یاسمن جان میتونی یه تصویر از رویای مهتاب بکشی اگه نشد فقط نورش رو کاغذ بیار

یاسمین گل ع بهاره عزیز ، لیلا جان این طرفها تشریف بیارین وکلبه تاریکم رو روشن کنین

نوید جان خوش به حالت هر وقت که به خوای میتونی قشنگیه غروب دریا رو ببینی

هلنا جان با این که فرسنگ ها دوری و غریب اما گرمای حرفت همین نزدیکی هاست ...
.
.
.

میام زود میام

درس بعد کارنامه است ...

آرزوی من نشستن گل لبخند به لبهای همه تونه ...

در پناه امام عصر و زمان عج پاینده و خوشبخت باشید

meysam-r نوشته است:

یا خیر المحبوبین

نشسته در خلوت تاریک

ساکت اما پر غوغا

تاریک اما پر از رویای مهتاب

خسته اما لبریز از عشق

پردرد اما لبالب از مرهم

همین قشنگه
به خدا خیلی قشنگه، اگر که قدرش رو بدونی
ایشاا... که خدا خودش با دستای مهربونش، دستت رو بگیره و راهی رو بهت نشون بده که این حال تبدیل به بهترین ها بشه برات
خوش به حالت میثم جان...
دشمنت شرمنده، این حرفا چیه آقا معلم؟
اما دیگه غیبت نداشته باشی که حذفت می کنمااااا
با کسی شوخی نداره کلاس ما، گفته باشم

Arakadrish نوشته است:

آقا مولم يه ريزه گرفتاره ...

شايد يه كم دير به كلاس برسه ... درس امروز ممكنه « درس تحمل و انتظار » باشه !!

آقا مولو خوشحال ميشه به درساي گذشته يه نيگا بندازيم و جمله هاش رو مرور كنيم

و اين هم يادمون باشه ... توي دنيا هيچ مكتب خونه و ملايي نيست ... كه براي شنيدن

و درك كردن درسش « تا ابد » فرصت داشته باشيم ... !

آق مولم خسته و دلشكسته ي ما ... يه غروب تنها ... با يه كوله بار مملو از درس و تجربه

اومد پيش ما ... لبخند شيرينش بهترين هديه بود واسه دلاي غمزده ي ما ...

گرد راه رو از چهره نگرفته ، درسش رو شروع كرد ...

اينك اين من كه به پاي تو در افتادم باز
ريسماني كن از موي دراز
توبگير
تو ببند
تو بخواه
جاي تاريكي شبها تو بتاب
من فداي تو
به جاي همه گلها تو بخند

درسها گفته ميشد ... چرت ميزديم ... ميخنديديم ... بچه بوديم ، نفهميديم !!

آخرين درسي هم كه ازش شنيديم ، كلمه هاي كوتاهي بود كه مفهومي به بلنداي حقيقت داشت

شيرين ترين درسي بود كه ازش شنيديم:

جلسه ی ششم
هوالمحبوب

خدایا بس است مرا این عزت که بنده ی توام...
و بس است مرا این افتخار که تو پرودگار منی ...
تو چنانی که من دوست دارم...
مرا چنان کن که دوست داری ...

مولای یتیم نواز کوفه


حالا آق مولم نيست اما ، ديگه هيشكي نميخنده ... هيشكي لحظه ها رو دو در نميكنه !!

همه بي صبرانه چشمشون به دره ... يعني آقا مولم دوباره پيشمون مياد ؟؟؟

اين آخرين درس تا كي بايد طول بكشه ؟

تا وقتي كار آق مولم تموم شد يا ... تا وقتي ، تونستيم درس قبلي رو درك كنيم ؟

...

الحق و الانصاف انتخابم واسه نماینده کلاس و مبصر دقیق و به جا بوده...

عزیزم ممنونم واسه همه چیز ...

کوله بار خسته گی رو از دوشم با مهربونی برداشتی و منو خلاص کردی ...

تنها سنگینی که احساس می کنم ...

مسئولیتیه که در مقابل حرفهاییکه تا حالا زدم... و مسئولیتیه که در مقابل دنیا دنیا عشق و محبتیه که به من داشتین...

خدا اجرت بده و اجرش بینایی و بصیرت باشه...
یاحق

سلام آقا میثم


متاسفانه دارویی برای درمان دل تنگ هنوز پیدا نشده .البته داروهایی هست که کلا آدمو مرخص می کنه !!!!


مدونید من دوست داشتم دارویی پیدا می شد که صبر رو زیاد می کرد.


در آن حاضر فقط می شه از خدا خواست.

میثم جان مرحم دل تنگ یه چیزه...

اونم که خودت خوب می دونی...

خودش...

فقط همین...
______________________________________

راستی زودی بیایا...

کلاس بدون معلم خیلی سوت و کوره....

Arghavan نوشته است:

سلام آقا میثم


متاسفانه دارویی برای درمان دل تنگ هنوز پیدا نشده .البته داروهایی هست که کلا آدمو مرخص می کنه !!!!


مدونید من دوست داشتم دارویی پیدا می شد که صبر رو زیاد می کرد.


در آن حاضر فقط می شه از خدا خواست.

سلام ارغوان جون...

حق با تو ...

ان شاء الله صبرمون زیاد بشه ...

Assal نوشته است:

میثم جان مرحم دل تنگ یه چیزه...

اونم که خودت خوب می دونی...

خودش...

فقط همین...
______________________________________

راستی زودی بیایا...

کلاس بدون معلم خیلی سوت و کوره....

سلام عسل جان ممنون از حضورت ... حرفاتون ارومم می کنه...

مواظب خودت باش عزیزم

nAvId نوشته است:

آه

آره ... شمال ...

جای با صفاییه ... اگه بذارن ...


هوس سفر ندارین ؟

من دارم ...

آره من هم هوس شمال کردم.........

کاش مثل بچه ها داداش داشتم منم می برد شمال.........

دوست من بعد امتحانا با داداش و مامانش رفتن شمال.......

منم می خوام...........

هنوز اون دل می تونه دریا باشه اما اگه بخواد به دیا برسه نه ساحلش........


اون چشم می تونه هنوز می تونی بارونی باشه اگه بخواد رطوبتو چشاشو از بین نبره.........


دست اون هنوز پر از ستارهست اما اگه دستاشو مشت نکنه و ستارها رو له نکنه.......


و کلام اون همیشه شاعرانست در همه ی لحظات تلخی او........


خیلی قشنگ بود آقا میثم...........