| مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف | |
|
+6MajidDiab magnoon diab maryashena Yasaman Jany Saghar 10 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:02 pm | |
| نام خدا سلام معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند
فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند . در کیسه بعضی ها 2 بعضی ها 3 ، و بعضی ها 5 سیب زمینی بود
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند . روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده . به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند . پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند
معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟ بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد
این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید . بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را به همه جا همراه خود حمل می کنید . حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید ؟ یا حق | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:04 pm | |
| روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می كرد كه زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق كردند كه قلب او به راستی زیباترین قلبی است كه تاكنون دیده اند. مرد جوان، در كمال افتخار، با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیرمردی جلو جمعیت آمد و گفت:اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست؟مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیرمرد نگاه كردند. قلب او با قدرت تمام می تپید، اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تكه هایی جایگزین آنها شده بود؛ اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نكرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد.در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجودداشت كه هیچ تكه ای آنها را پر نكرده بود. مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فكر می كردند كه این پیرمرد چطور ادعا می كند كه قلب زیباتری دارد.مرد جوان به قلب پیرمرد اشاره كرد و خندید و گفت:?تو حتماً شوخی می كنی....قلبت را با قلب من مقایسه كن. قلب تو، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است.پیرمرد گفت:درست است، قلب تو سالم به نظر می رسد، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی كنم. می دانی، هر زخمی نشانگر انسانی است كه من عشقم را به او داده ام؛ من بخشی از قلبم را جدا كرده ام و به او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است كه به جای آن تكه بخشیده شده قرار داده ام. اما چون این دو عین هم نبوده اند، گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم دارم كه برایم عزیزند، چرا كه یادآور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به كسانی بخشیده ام. اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند. اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآورند، اما یادآور عشقی هستند كه داشته ام. امیدوارم كه آنها هم روزی بازگردند و این شیارها عمیق را با قطعه ای كه من در انتظارش بوده ام، پر كنند. پس حالا می بینی كه زیبایی واقعی چیست؟؟مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی كه اشك از گونه هایش سرازیر می شد به سمت پیرمرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیرمرد تقدیم كرد. پیرمرد آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت.مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود. زیرا كه عشق، از قلب پیرمرد به قلب او نفوذ كرده بود. | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:06 pm | |
| حكایت از پائولوكوئیلو شهسواری به دوستش گفت: بیا به كوهی كه خدا آنجا زندگی می كند برویم.میخواهم ثابت كنم كه اوفقط بلد است به ما دستور بدهد، وهیچ كاری برای خلاص كردن ما از زیر بار مشقات نمی كند.
دیگری گفت: موافقم .اما من برای ثابت كردن ایمانم می آیم .
وقتی به قله رسید ند ،شب شده بود. در تاریكی صدایی شنیدند:سنگهای اطرافتان را بار اسبانتان كنید وآنها را پایین ببرید شهسوار اولی گفت:می بینی؟بعداز چنین صعودی ،از ما می خواهد كه بار سنگین تری را حمل كنیم.محال است كه اطاعت كنم ! دیگری به دستور عمل كرد. وقتی به دامنه كوه رسید،هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگهایی را كه شهسوار مومن با خود آورده بود،روشن كرد. آنها خالص ترین الماس ها بودند...
مرشد می گوید: تصمیمات خدا مرموزند،اما همواره به نفع ما هستند . | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:07 pm | |
| می گویند برای تعمیر دیگ بخار یک کشتی عظیم بخاری از یک متخصص دعوت کردند. وی پس از آنکه به توضیحات مهندس کشتی گوش داد وسوالاتی از او کردبه قسمت دیگ بخار رفت، نگاهی به لوله های پیچ در پیچ کرد و چند دقیقه به صدای دیگ بخار گوش داد و چکش کوچکی را برداشت و با آن ضربه ای به شیر قرمز رنگی زد ... ناگهان تمام موتور بخار کشتی به طور کامل به کار افتاد وعیب آن برطف شدو آن متخصص هم در پی کار خود رفت!روز بعد که صاحب کشتی یک صورتحساب هزار دلاری دریافت کرد متعجب شد و گفت که این متخصص بیش از پانزده دقیقه در موتورخانه کشتی صرف نکرده است . آنگاه از او صورت ریز هزینه ها را خواست و متخصص این صورتحساب را برایش فرستاد :
بابت ضربه زدن چکش 5./ دلار !
بابت دانستن محل ضربه 5/999 دلار !!!
نتیجه : آنچه شما را به نتیجه مطلوب می رساند الزاما نه تلاش و فعالیت سخت و طاقت فرسا که آگاهی و اطلاع از چگونگی انجام دقیق و درست کارهاست. بسیاری عمر خود را صرف بدست آوردن چیزهایی می کنند که شیوه کسب آن را نیاموخته اند. آنها با حالتی از تعجب و عدم رضایت از خود می پرسند : چرا زندگی مزد تلایشهایمان را نداده است در حالی که همه آنچه در توان داشتیم به کار برده ایم؟!
موفقیت و رسیدن به اهداف و خواسته ها دارای اصول و قواعدی مشخص است و قبل از هر اقدامی باید از این اصول آگاهی پیدا کرد. زندگی به عمل همراه با علم وآگاهی جایزه می دهد و شما باید دقیقا بدانید که چه کارهایی ،در چه زمانی و با چه شیوه ای انجام دهید تا به نتایج مورد نظرتان دست پیدا کنید... | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:07 pm | |
| نام عشق را که می بری آفتاب احترام می کند
نبض آب تند می زند
موج ها قیام می کنند
نام عشق را که می بری سنگ هم بی قرار می شود
کوه سر به خاک می نهد
آسمان سجود می کند
شب سپید می شود
سرو خود پرست سر به زیر می شود
نام عشق را که می بری
گریه ناگزیر می شود
عاقبت دل به عاشقی ،
صادقانه اعتراف می کند ... | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:08 pm | |
| سیزده خط برای زندگی
1- دوستت دارم ، نه بخاطر شخصیت تو ، بلكه بخاطر شخصیتی كه در هنگام با تو بودن پیدا می كنم.
2- هیچ كس لیاقت اشك ریختن تو را ندارد ، كسی كه چنین ارزشی دارد با عث اشك ریختن تو نمی شود
3- اگر كسی تو را آنقدر كه می خواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد
4- دوست واقعی كسی است كه دستهای تو را بگیرد ، ولی قلب تو را لمس كند
5- بد ترین شكل دلتنگی برای كسی آن است كه در كنار او باشی و بدانی كه هرگز به او نخواهی رسید
6- هرگز لبخند را ترك نكن ، حتی وقتی كه ناراحتی ، چون هركس امكان دارد عاشق لبخند تو شود
7- تو ممكن است در تمام دنیا فقط یكنفر باشی ، ولی برای من یك دنیا هستی
8- هرگز وقتت را با كسی كه حاظر نیست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران
9- شاید خدا خواسته است كه بسیاری از افراد نا مناسب را بشناسی و سپس شخصی مناسب را ، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر میتوانی شكر گذار باشی
10- به چیزی كه گذشت غم مخور ، به آن چیزی كه پس از آن آمد لبخند بزن
11- همیشه افرادی هستند كه تو را می آزارند، با این حال همواره به دیگران اعتماد كن و فقط مواظب باش به كسی كه تو را آزرده ، دوباره اعتماد نكنی
12- خود را به فرد بهتری تبدیل كن و مطمئن باش كه خود را می شناسی ، قبل از آنكه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.
13- زیاد از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد كه تو انتظارش را نداری | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:09 pm | |
| چند حكایت از پائولوكوئیلو
شهسواری به دوستش گفت: بیا به كوهی كه خدا آنجا زندگی می كند برویم.میخواهم ثابت كنم كه اوفقط بلد است به ما دستور بدهد، وهیچ كاری برای خلاص كردن ما از زیر بار مشقات نمی كند.
دیگری گفت: موافقم .اما من برای ثابت كردن ایمانم می آیم .
وقتی به قله رسید ند ،شب شده بود. در تاریكی صدایی شنیدند:سنگهای اطرافتان را بار اسبانتان كنید وآنها را پایین ببرید
شهسوار اولی گفت:می بینی؟بعداز چنین صعودی ،از ما می خواهد كه بار سنگین تری را حمل كنیم.محال است كه اطاعت كنم .
دیگری به دستور عمل كرد. وقتی به دامنه كوه رسید،هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگهایی را كه شهسوار مومن با خود آورده بود،روشن كرد. آنها خالص ترین الماس ها بودند.
مرشد می گوید:تصمیمات خدا مرموزند،اما همواره به نفع ما هستند .
رام كنندگان حیوانات سیرك برای مطیع كردن فیلها از ترفند ساده ای استفاده می كنند.زمانی كه حیوان هنوز بچه است، یكی از پاهای او را به تنه درختی می بندند. حیوان جوان هر چه تلاش می كند نمی تواند خود را از بند خلاص كند اندك اندك ای عقیده كه تنه درخت خیلی قوی تر از اوست در فكرش شكل می گیرد.وقتی حیوان بالغ و نیرومند شد ،كافی است شخصی نخی را به دور پای فیل ببندد و سر دیگرش را به شاخه ای گره بزند. فیل برای رها كردن خود تلاشی نخواهد كرد .پای ما نیز ، همچون فیلها،اغلب با رشته های ضعیف و شكننده ای بسته شده است ، اما از آنجا كه از بچگی قدرت تنه درخت را باور كرده ایم، به خود جرات تلاش كردن نمی دهیم، غافل از اینكه برای به دست آوردن آزادی ، یك عمل جسورانه كافیست .
مردی زیر باران از دهكده كوچكی می گذشت . خانه ای دید كه داشت می سوخت و مردی را دید كه وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود .مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم .
مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟
مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میكنی
زائوچی در مورد این داستان می گوید : خردمند كسی است كه وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترك کند .
مردی در نمایشگاهی گلدان می فروخت . زنی نزدیك شد و اجناس او را بررسی كرد . بعضی ها بدون تزیین بودند، اما بعضی ها هم طرحهای ظریفی داشتند .زن قیمت گلدانها را پرسید و شگفت زده دریافت كه قیمت همه آنها یكی است .او پرسید:چرا گلدانهای نقش دار و گلدانهای ساده یك قیمت هستند ؟چرا برای گلدانی كه وقت و زحمت بیشتری برده است همان پول گلدان ساده را میگیری؟
فروشنده گفت: من هنرمندم . قیمت گلدانی را كه ساخته ام می گیرم. زیبایی رایگان است .
در روم باستان، عده ای غیبگو با عنوان سیبیل ها جمع شدند و آینده امپراتوری روم را در نه كتاب نوشتند.سپس كتابها را به تیبریوی عرضه كردند . امپراطور رومی پرسید : بهایشان چقدر است؟
سیبیل ها گفتند: یكصد سكه طلا
تیبریوس آنها را با خشم از خود راند سیبیل ها سه جلد از كتابها را سوزاندند و بازگشتند و گفتند:قیمت همان صد سكه است . تیبریوس خندید و گفت:چرا باید برای چیزی كه شش تا و نه تایش یك قیمت دارد بهایی بپردازم؟
سیبیل ها سه جلد دیگر را نیز سوزاندند و با سه كتاب باقی مانده برگشتند و گفتند:قیمت هنوز همان صد سكه است .
تیبریوس با كنجكاوی تسلیم شد و تصمیم گرفت كه صد سكه را بپردازد . اما اكنون او می توانست فقط قسمتی از آینده امپراطوریش را بخواند .
مرشد می گوید: قسمت مهمی از درس زندگی این است كه با موقعیتها چانه نزنیم | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:10 pm | |
| شباهت آدمها با کتابها
بعضی آدمها جلد زرکوب دارند.بعضی جلد ضخیم، بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند.
بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.
بعضی آدمها تر جمه شده اند و بعضی تفسیر می شوند.
بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدمها فتو کپی آدمهای دیگرند.
بعضی از آدمها دارای صفحات سیاه وسفیداند وبعضی از آدمها صفحات رنگی و جذاب دارند.
بعضی از آدمها قیمت پشت جلد دارند. بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.
بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.
بعضی ازآدمها را باید جلد گرفت. بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت وبعضی را توی کیف.
بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا می شوند. بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی اند وبعضی ها معلومات عمومی.
بعضی از آدمها خط خوردگی و خط زدگی دارند و بعضی از آدمها غلط چاپی فراوانی .
ازروی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و از روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت. بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید . وبعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت....
به راستی ما کدام کتابیم؟ | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:17 pm | |
| داستان زن شایعهساز
زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراكندن آنكرد. بعد از مدت كمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی كهبرایش شایعه ساخته بود به شدت از این كار صدمهدید و دچار مشكلات زیادی شد. بعدها وقتی كه آن زن متوجه شد كه آن شایعاتی كه ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایهاش را دید از كار خود پشیمان شد و سراغ مرد حكیمی رفت تا از او كمك بگیرید بلكهبتواند این كار خود را جبران كند.حكیم به او گفت: «به بازار برو و یك مرغ بخر آن را بكش وپرهایش را در مسیر جاده ای نزدیك محل زندگی خود دانه به دانه پخش كن.» آن زن از اینراه حل متعجب شد ولی این كار را كرد.فردای آن روز حكیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای منبیاور آن زن رفت ولی 4 تا پر بیشتر پیدا نكرد. مرد حكیم در جواب تعجب زن گفتانداختن آن پرها ساده بود ولی جمع كردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعههایی كه ساختی كه به سادگی انجام شد ولی جبران كامل آن غیر ممكن است. پس بهتر استاز شایعه سازی دست برداری. | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:18 pm | |
| جاده خوشبختی در دست تعمیره
دور بزن برگرد این اسمش تقدیره | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:19 pm | |
| محکمه الهی
یه شب که من حسابی خسته بودم همینجوری چشامو بسته بودم
سیاهیه چشام یه لحظه سر خورد یه دفعه مثل مرده ها خوابم برد
تو خواب دیدم محشر کبری شده محکمه ی الهی بر پا شده
خدا نشسته مردم از مرد و زن ردیف ردیف مقابلش واستادن
چرتکه گذاشته وحساب میکنه به بنده هاش عتاب خطاب میکنه
میگه چرا اینهمه لج میکنید؟ راهتونو بیخودی کج میکنید؟
آیه فرستادم که آدم بشید با دلخوشی کنار هم جمع بشید
دلای غم گرفته رو شاد کنید با فکرتونو دنیا رو آباد کنید
عقل دادم برید تدبر کنید نه اینکه جای عقلو کاه پر کنید
من بهتون چقدر ماشالله گفتم؟ نیافریده بارک الله گفتم؟
من که هواتونو همیشه داشتم حتی یه لحظه گشنتون نذاشتم
اما شما بازی نکرده باختید نشستید و خدای جعلی ساختید
هر کدوم از شما خودش خدا شد از ما و آیه های ما جدا شد
یه جو زمینو این همه شلوغی؟ اینهمه دین و مذهب دروغی؟
حقیقتا شماها خیلی پستین خر نباشید گاوو نمیپرستید
از توی جمع یکی بلند شد ایستاد بلند بلند هی صلوات فرستاد
از اون قیافه های حق به جانب هم از خودی شاکی هم از اجانب
گفت: چرا هیچکی روسری سرش نیست؟پس چرا هیچکی پیش همسرش نیست؟
چرا زنا اینجوری بدلباسن؟مردای غیرتی کجا پلاسن؟
خدا بهش گفت:بتمرگ حرف نزن اینجا که فرقی ندارن مردو زن
یارو کنف شد ولی از رو نرفت حرف خدا از تو گوشاش تو نرفت
چشاش می چرخه نمیدونم چشه آهان میخواد یواشکی جیم بشه
دید یه کمی سرش شلوغه خدا یواش یواش شد از جماعت جدا
با شکمی شبیه بشکه ی نفت یهو سرش رو پایین انداخت ورفت
قراولا چند تا بهش ایست دادن یارو وانستاد تا جلوش واستادن
فوری درآورد واسشون چک کشید گفت ببرید وصول کنید خوش باشید
دلم برای حوریا لک زده دیر برسم یکی دیگه تک زده
اگه نرم حوریه دلگیر میشه تورو خدا بذار برم دیر میشه
قراول حضرت حق دمش گرم با رشوه ی خیلی کلون نشد نرم
گوشای یارو رو گرفت تو دستش کشون کشون بردو یه جایی بستش
رشوه ی حاجی رو ضمیمه کردن توی جهنم اونو بیمه کرن
حاجیه داشت بلند بلند غر میزد داشت روی اعصابا تلنگر میزد
خدا بهش گفت: دیگه بس کن حاجی یه خورده هم حبس نفس کن حاجی
اینهمه آدم رو معطل نکن بگیر بشین اینقده کلکل نکن
یه عالمه نامه داریم نخونده تازه هنوز کرات دیگه مونده
نامه ی تو پر از کارای زشته کی به تو گفته جات توی بهشته
بهشت جای آدمای باحاله ولت کنم بری بهشت محاله
یادته که چقد ریا میکردی؟ بنده های مارو سیاه میکردی؟
تا یه نفر دورو برت میدیدی چقدر والضالین ومیکشیدی
اینهمه که روضه و نوحه خوندی یه لقمه نون دست کسی رسوندی؟
خیال میکردی ما حواسمون نیست؟ نظم و نظام هستی کشکی کشکی ست؟
هر کاری کردی بچه ها نوشتن میخوای برو خودت ببین تو زونکن
خلاصه وقتی یارو فهمید اینه بازم درست نمیتونست بشینه
کاسه ی صبرش یه دفعه سر میرفت تا فرصتی گیر میاورد در میرفت
قیامته اینجا عجب جائیه جون شما خیلی تماشائیه
از یه طرف کلی کشیش آوردن کشون کشون همه رو پیش آوردن
گفتم اینارو که قطار کردن بیچاره ها مگه چکار کردن
ماموره گفت میگم بهت من الآن مفسد فی الارض که میگن همینهان
گفت که اینا بهشت فروشی کردن بی پدرا خدا رو جوشی کردن
به نام دین حسابی خوردن اینها کفر خدارو درآوردن اینها
بدجوری زاندارکو اینا چزوندن زنده توی آتیش اونو سوزوندن
روی زمین خدایی پیشه کردن خون گالیله رو تو شیشه کردن
اگه بهش بگی کلاتو صاف کن بهت میگه بشینو اعتراف کن
همیشه در حال نظاره بودن شما بگو اینا چه کاره بودن؟
خیام اومد یه بطری هم تو دستش رفت و یه گوشه ای گرفت نشستش
حاجی بلند شد با صدای محکم گفت که این آقا باید بره جهنم
خدا بهش گفت:تو دخالت نکن به اهل معرفت جسارت نکن
بگو چرا به خون این هلاکی؟ این که نه مدعی داره نه شاکی
نه گردو خاک داره و نه هیاهو نه عربده کشیده و نه چاقو
نه مال این نه مال اونو برده فقط عرق خریده رفته خورده
آدمه خوبیه هواشو داشتم اینجا خودم براش شراب گذاشتم
یهو شنیدم ایست خبردار دادن نشسته ها بلند شدن واستادن
حضرت اسرافیل از اونور اومد رفت روی چارپایه و چند تا سور زد
دیدم دارن تخت روون میارن فرشته ها رو دوششون میارن
مونده بودم که این کیه خدایا؟ تو محشر این کارا چیه خدایا؟
فکر میکنین داخل اون تخت کی بود؟ الآن میگم. یه لحظه! اسمش چی بود؟
اون که تو دنیا مثل توپ صدا کرد همون که این لامپا رو اختراع کرد
همون که کارش عالی بود اون دیگه بگید بابا توماس ادیسون دیگه
خدا بهش گفت :دیگه پایین نیا. یراست برو بهشت پیش انبیا
وقت و تلف نکن توماس زود برو به هر وسیله اگر بود برو
از روی پل نری یه وقت می افتی میگم هوایی ببرندو مفتی
باز حاجی ساکت نتونست بشینه گفت:که مفهوم عدالت اینه؟
توماس ادیسون که مسلمون نبود این بابا اهل دین وایمون نبود
نه روضه رفته بود نه پای منبر نه شمر میدونست چیه و نه خنجر
یه رکعتم نماز شب نخونده با سیم میما شب رو به صیح رسونده
حرفای یارو که به اینجا رسید خدا یه آهی از ته دل کشید
حضرت حق خودش رو جابجا کرد یه کم به این حاجی نیگا نیگا کرد
از اون نگاههای عاقل اندر سفیهشو باید بیارم اینور
با این که خیلی خیلی هم خسته بود خطاب به بنده هاش دوباره فرمود:
شما عجب کله خرایی هستید بابا عجب جونورایی هستید
شمر اگه بود آدلف هیتلرم بود خنجر اگر بود رو ولورم بود
حیفه که آدم خودشو پیر کنه و سوزنش فقط یه جا گیر کنه
میگید توماس من مسلمون نبود اهل نماز و دین و ایمون نبود
اولا از کجا میگین این حرفو در بیارید کله ی زیر برفو
اون منو بهتر از شما شناخته دلیلشم این چیزایی که ساخته
درسته گفته ام عبادت کنید نگفته ام به خلق خدمت کنید؟
توماس نه بمب ساخته نه جنگ کرده دنیا رو هم کلی قشنگ کرده
من یه چراغ که بیشتر نداشتم اونم تو آسمونا کار گذاشتم
توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد نمیدونید چقدر کمک به من کرد
تو دنیا هیچکی بی چراغ نبوده یا اگرم بوده تو باغ نبوده
خدا برای حاجی آتش افروخت دروغ چرا یه کم براش دلم سوخت
طفلی تو باورش چه قصرا ساخته اما به اینجا که رسیده باخته
یکی میاد یه هاله ای باهاشه چقدر بهش میاد فرشته باشه
اومد رسیدو دست گذاشت رو دوشم دهانشو آورد کنار گوشم
گفت: تو که کلت پر قورمه سبزیست وقتی نمیدونی بپرسی بد نیست
اون که نشسته یک مقام والاست مترجمه رفیق حق تعالی است
خود خدا نیست نمایندشه مورد اعتمادشه بندشه
خدای لم یلد که دیدنی نیست صداش با این گوشا شنیدنی نیست
شما زمینیا همش همینید اونر میزیرو خدا میبینید
همین جوری میخواست بلند شه نم نم گفت که پاشو باید بری جهنم
وقتی دیدم منم گرفتار شدم داد کشیدم یه دفعه بیدار شدم | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:21 pm | |
| آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی آموخته ام ... که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته، زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:23 pm | |
| زندگی قصر دل انگیز خیال ... زندگی زمزمه گرم جهان ... زندگی بوی دلاویز وصال ... زندگی آینه پاک زمان ... درنگاه گل سرسبز وجود ... در دل شادی و شور ... در سراپرده ایی از بود و نبود ... زندگی رسم خوش عاطفه هاست ... گردش چرخ حیات ... تپش قلب زمین ... انعکاس گل نورانی مهر ... بر بلندای تن آینه ها ... زندگی خنده زیبای امید ... برشب تیره یأس ... تابش نور خدا ... بر دل مرده خاک ... زندگی سنبل عشق ... زندگی شادی و شوق ... زندگی یکسره پیوند و صفاست ... زندگی زیباست. | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:23 pm | |
| از خدا خواستم مصائب مرا حل کند و خدا گفت : نه
او فرمود : حل مشکلات تو کار من نیست " من به تو عقل دادم و تو با توکل به من به مراد مقصود میرسی از خدا خواستم غرور مرا بگیرد و او گفت : نه
او فرمود : باز گرفتن غرور کار من نیست بلکه تویی که باید آنرا ترک کنی
از خدا خواستم به من شکیبایی عطا کند و او گفت : نه
خدا فرمود : شکیبایی دست آورد رنج است و به کسی عطا نمیشود باید آنرا به دست آورد
از خدا خواستم به من سعادت بخشد و خدا گفت : نه
خدا فرمود : خود باید متعالی شوی اما به تو یاری میرسانم تا به ثمر بنشینی
از خدا خواستم مرا کمک کند تا دیگران را به همان اندازه که او مرا دوست دارد دوست بدارم
خدا فرمود : آفرین بالاخره مقصود اصلی را دریافتی
از او نیرو خواستم او مشکلات را جلوی پایم گذاشت تا قویتر شوم
از او حکمت خواستم او مسائل بسیاری به من داد تا حل کنم
از او شهامت خواستم او خطر را در مقابلم قرار داد تا از آن بجهم
از او عشق خواستم انسانهای درد مند را سر راهم قرار داد تا به آنها کمک کنم
از او کمک خواستم به من فرصت داد
هیچ یک از خواسته هایی که داشتم دریافت نکردم اما به آنچه نیاز داشتم رسیدم | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:24 pm | |
| آگاهی از معانی رنگ گلها، تعداد شاخه های گل در یک دسته می تواند ما را در اهدای درست و افزایش تاثیرگذاری آنها یاری دهد
فراموش نکنید که لازم نیست حتما منتظر موقعیت و اتفاق خاصی برای هدیه گل به کسانی که دوستشان دارید باشید، در حقیقت گل هدیه ایست که اگر به صورت غیر منتظره تقدیم شود ارزش بیشتری دارد.
● معنی تعداد شاخه گلها بصورت کلی در یک دسته
- ۱ شاخه گل نشانه توجه یک فرد به طرف مقابل
- ۳ شاخه گل نشانه احترام به طرف مقابل
- ۵ شاخه گل نشانه علاقه و محبت به طرف مقابل
- ۷ شاخه گل نشانه عشق
● معنی تعداد شاخه گل های رز در یک دسته
- ۱ شاخه رز : یک احساس عاشقانه فقط برای تو
- ۳ شاخه رز: دوستت دارم
- ۵ شاخه رز: بی نهایت دوستت دارم
- ۱۲ شاخه رز : عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده است
- ۳۶ شاخه رز : احساس وابستگی رمانتیک
- ۹۹ شاخه رز : عشق من برای تو جاودانه و تا ابد می باشد.
- ۳۶۵ شاخه رز : هر روز سال به تو می اندیشم و دوستت دارم.
- همچنین ۱۰ شاخه گل لاله عمومآ به نشانه یک عشق بی نظیر است بکار برده می شود.
● معنی رنگ رزها
- رز قرمز : رز قرمز کم رنگ به نشانه " دوستت دارم" می باشد و رز قرمز پر رنگ به معنی زیبایی بی انتهاست.
- رز زرد : امروزه رز زرد به معنی شادی و خوشحالی می باشد ولی در گذشته این رنگ رز معنی کاهش میزان علاقه و وفاداری را داشت.
- رز سفید : رز سفید به معنی عشق روحانی و پاک است و در دسته گل عروس به معنی احساس عاشقانه شادی آور می باشد.
- رز ارغوانی : این رز به معنی تمایل و اشتیاق فرد به طرف مقابل است.
و رز نارنجی به معنی "من فریفته و دلباخته تو هستم" می باشد.
- رز معطر : بدین معنی است که عشق در نگاه اول بوجود آمده است.
- رز صورتی : رز صورتی کم رنگ به معنی تحسین ، ستایش ، وقار و شایستگی و زیبایی می باشد و رز صورتی پر رنگ به معنی تشکر از طرف مقابل است.
- به طور کلی تمام رزهای کم رنگ به معنی دوستی با طرف مقابل می باشند.
● ترکیب رنگهای مختلف رز در یک دسته گل
- ترکیب رز زرد و قرمز در یک دسته گل به معنی" تبریک " در هر مناسبتی می باشد.
- ترکیب رز زرد و نارنجی در یک دسته گل به معنی علاقه زیاد به طرف مقابل است.
- ترکیب رز قرمز و سفید به معنی یگانگی و اتحاد با طرف مقابل می باشد | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:25 pm | |
| کاریکلماتور در کاریکلماتور * در خانه تان را از پاشنه در می آورم تا لولا کار بگذارم .
*سوار خر شیطان شد چون از اتوبوس ارزانتر بود .
* حتی گربه هم نمی تواند از درختی که حاضر نیست در برابر او کوتاه بیاید ، بالا برود .
* وقتی پشم گوسفندان را چیدم تنها چیزی که دیدم یک گله گرگ بود .
* چشمان تو یعنی نقطه سر خط
* مدرسه تمام می شود و رو سیاهی اش به تخته سیاه می ماند .
*خرچنگ و قورباغه به اتهام اغتشاش در سطح کاغذ دستگیر شدند .
* شناگر ناشی در زندگی غرق می شود .
* با هیچ نسخه ی کتابی نمی توان از داروخانه دارو خرید .
* لباس ها را در آخر هفته به شهربازی ماشین لباسشویی می برم .
* در شبکه های تلوزیونی میلیاردها ریال خرج می شود تا فقط سه ریال ساخته شود .
* نخ سیگار ، رشته ی عمرم را کوتاه کرد .
* دور سرم باند می پیچم تا افکارم از آسمان خیال فرود بیایند .
*با آنکه پررو بود ولی جلوی آدم های دورو کم می آورد .
* با قدی کوتاه همیشه پایش از گلیم دارز تر بود.
*خواستم دخل و خرجم را یکی کنم ، دخلم درآمد .
* گربه ها عاشق آدم هایی هستند که در زندگی دیگران موش می دوانند .
*به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند .
*خواست سر از کار دنیا دربیاورد .... دنیا سرکارش گذاشت.
*وقتی سه تار را در دست بگیرم ، به سیم آخر می زنم .
*ابرهای سیاه ، به آسمان آبی رنگ پس نمی دهند .
*سیاهی شب ، رنگ پس داد ، آسمان شهر دودی شد .
*حقیقت آنقدر با ارزش است که در مصرفش صرفه جویی می شود!
* پرواز را نمی شناخت ، هر چه بالاتر رفتم در نگاهش کوچکتر شدم .
*ماهی قلاب گرفت و از قایق ماهی گیری بالا رفت .
*لوله اگزوز فداکار ، شعار آسمان آبی می دهد .
*در طرح آسمان آبی ، ماهی دودی بایکوت می شود .
*سرباز با انفجار بمب، دست و پایش را گم کرد!
*به من اعتیاد پیدا کرده بود ، ترکم کرد.
* یک عمر سر مردم کلاه گذاشت ، سر خودش بی کلاه ماند .
* حرف هایش را آرام می زد ، مبادا دردشان بگیرد. | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:25 pm | |
| دایر :
حضور در زمان حال ، یعنی دور کردن حواس پرتی ها و توجه به آنچه در همین لحظه است | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:26 pm | |
| خدایا : مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده بگذار هر جا تنفر است بذر عشق بکارم هر جا شک حاکم است ایمان هر جا یاس است امید هرجا تاریکی است روشنایی و هر جا غم است شادی نثار کنم
الهی توفیقم ده: که بیش از طلب همدلی همدلی کنم بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم. زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم. | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:27 pm | |
| روزی مردی ، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند . تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد ، اما عقرب انگشت او را نیش زد .مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد ، اما بار دیگر او را نیش زد .
رهگذری او را دید و پرسید :" برای چه عقربی را که تو را نیش می زند ، نجات می دهی "؟
مرد پاسخ داد :" این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم ".
چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم ! فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند ؟ | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:27 pm | |
| مهمترین عضو
مادرم همیشه از من می پرسید: مهمترین عضو بدنت چیست ؟
طی سالهای متمادی، با توجه به دیدگاه و شناختی که از دنیای پیرامونم کسب می کردم، پاسخی را حدس می زدم و با خودم فکر می کردم که باید پاسخ صحیح باشد.
وقتی کوچکتر بودم، با خودم فکر کردم که صدا و اصوات برای ما انسانها بسیار اهمیت دارند، بنابراین در پاسخ سوال مادرم می گفتم: مادر، گوشهایم.
او گفت: نه، خیلی از مردم ناشنوا هستند. اما تو در این مورد باز هم فکر کن، چون من باز هم از تو سوال خواهم کرد.
چندین سال سپری شد تا او بار دیگر سوالش را تکرار کند. من که بارها در این مورد فکر کرده بودم، به نظر خودم، پاسخ صحیح را در ذهن داشتم. برای همین، در پاسخش گفتم: مادر، قدرت بینایی برای هر انسانی بسیار اهمیت دارد. پس فکر می کنم چشمها مهمترین عضو بدن هستند.
او نگاهی به من انداخت و گفت: تو خیلی چیزها یاد گرفته ای، اما پاسخ صحیح این نیست، چرا که خیلی از آدمها نابینا هستند.
من که مات و مبهوت مانده بودم، برای یافتن پاسخ صحیح به تکاپو افتادم.
چند سال دیگر هم سپری شد. مادرم بارها و بارها این سوال را تکرار کرد و هر بار پس از شنیدن جوابم می گفت: نه، این نیست. اما تو با گذشت هر سال عاقلتر می شوی، پسرم.
سال قبل پدر بزرگم از دنیا رفت. همه غمگین و دل شکسته شدند.
همه در غم از دست رفتنش گریستند، حتی پدرم گریه می کرد. من آن روز به خصوص را به یاد می آورم که برای دومین بار در زندگی ام، گریه ی پدرم را دیدم.
وقتی نوبت آخرین وداع با پدربزرگ رسید، مادرم نگاهی به من انداخت و پرسید: عزیزم، آیا تا به حال دریافته ای که مهمترین عضو بدن چیست؟
از طرح سوالی، آن هم در چنان لحظاتی، بهت زده شدم. همیشه با خودم فکر می کردم که این، یک بازی بین ما است. او سردرگمی را در چهره ام تشخیص داد و گفت: این سوال خیلی مهم است. پاسخ آن به تو نشان می دهد که آیا یک زندگی واقعی داشته ای یا نه.
برای هر عضوی که قبلاً در پاسخ من گفتی، جواب دادم که غلط است و برایشان یک نمونه هم به عنوان دلیل آوردم.
اما امروز، روزی است که لازم است این درس زندگی را بیاموزی.
او نگاهی به من انداخت که تنها از عهده ی یک مادر برمی آید. من نیز به چشمان پر از اشکش چشم دوخته بودم. او گفت: عزیزم، مهمترین عضو بدنت، شانه هایت هستند.
پرسیدم: به خاطر اینکه سرم را نگه می دارند؟
جواب داد: نه، از این جهت که تو می توانی سر یک دوست یا یک عزیز را، در حالی که او گریه می کند، روی آن نگه داری.
عزیزم، گاهی اوقات در زندگی همه ی ما انسانها، لحظاتی فرا می رسد که به شانه ای برای گریستن نیاز پیدا می کنیم. من دعا می کنم که تو به حد کافی عشق و دوستانی داشته باشی، که در وقت لازم، سرت را روی شانه هایشان بگذاری و گریه کنی.
از آن به بعد، دانستم که مهمترین عضو بدن انسان، یک عضو خودخواه نیست. بلکه عضو دلسوزی برای خالی شدن دردهای دیگران بر روی خودش است.
مردم گفته هایت را فراموش خواهند کرد، مردم اعمالت را فراموش خواهند کرد، اما آنها هرگز احساسی را که به واسطه ی تو به آن دست یافته اند، از یاد نخواهند برد . | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:28 pm | |
| برای استجابت دعا چه باید کرد؟ شک و تردید همواره حالاتی آشنا برای انسانها بوده است. افراد مردد و حیوان به این سو و آن سو می نگرد و همواره این سوال برایشان پیش می آید که آیت قدرتی وجود دارد که بتوان از آن کمک گرفت . این تردید به خاطر عدم اعتماد و ایمان کامل به وجود قدرت برتری است که تمام کائنات زیر قدرت خود دارد. هنگامی که در حالت دعا قرار می گیرید با این موضوع ایمان داشته باشید که قدرت روحی شما تنها علت و سبب و تنها عامل نجات دهنده شماست و از صمیم قلب اطمینان حاصل کنید که با وجود آن هر غیر ممکنی ممکن و هر عملی میسر می شود. در وهله اول این جمله تاکیدی را همواره با خود تکرار کنید: روزی خواهد رسید که من به آرزوی خود برسم. آری روزی می رسد که من خوشبختی خود را بیابم " اما فراموش نکنید که خواست و آرزوی خود را به آینده و به بعد موکول نکنیم و آن چه می خواهیم در زمان حال از ضمیر باطن بخواهیم و به آسانی بدان جان ببخشیم و البته این در صورتی میسر است که به آن ایمان کامل داشته باشیم. هنگامی که برای کسی دست دعا به سوی آسمان بلند می کنید او را در اعماق روح و ضمیر باطن خود بنشانید و او را با چهره ای شاد و روحی آزاد ببینید و از اینکه دعایتان مستجاب خواهد شد شکر گزاری کنید . هنگامی که با روح و اعتقاد روبه سوی خداوند می کنید با شناختی که از او دارید می دانید که آرزویتان را بر آورده خواهد کرد. زیرا خداوند هرگز با شکست میانه ای ندارد . نه آن را می شناسد و نه آن را برای بندگانش می خواهد. بعنوان مثال اگر تصویر تندرستی عزیز بیمار خود را به ذهنتان بسپارید و تمامی دقت خود را بر روی بهبودی او متمرکز کنید خداوند نیز بر این تمرکز ذهن شما صحه خواهد گذاشت. آخرین مرحله دعا شامل شناخت و قبول آن است و اعتقاد به این مسئله که حتما اجابت خواهد شد. اما این نکته را به خاطر داشته باشید که ما هرگز قادر به دیدن وجدان و ضمیر و اعتقادات باطنی خود نیستیم , اما می توان با قدرت ایمان به آرزوهای خود جامه عمل بپوشانیم و دعا ها را مستجاب کرد. اما بیشتر اوقات این سوال به ذهنمان خطور می کند :" پس چرا دعاهایمان مستجاب نمی شود؟ پاسخ آن در سوال پنهان است. زیرا ترس و تردید در آن به خوبی روشن است . چنان به خداوند ایمان داشته باشید که در کودکی خود را به مادر می سپردید و جز او کس دیگری را نمی شناختید و عشق او را با تمام و جود احساس می کردید هنگامی کخ در مورد استجابت دعاهایتان دچار شک می شوید ,دقت خود را بر خواسته تان متمرکز کنید . پس از آنکه تمام ذهن و فکر خود را از این فکر و ایده انباشتید , س از چندی شاهد رشد و شکوفایی آن خواهید شد. | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:29 pm | |
| دوست به دلیل با تو بودن شاد است.
دوست تو را راهنمایی می کند اما زندگی تو را نقل نمی کند.
دوست به مستقل بودن تو احترام می گذارد و تو را محدود نمی کند.
دوست از تو مراقبت می کند اما کنترلی بر تو ندارد.
دوست تو را به بازی نمی گیرد اما در بازی زندگی با تو حرکت می کند.
دوست خیالباف نیست اما تصویر ارزوهای تو را رنگی می بیند.
دوست سد راه پیروزی تو نمی شود و رشد تو را شادمانه دنبال می کند.
دوست از تو دفاع کرده و لحظه های سخت را با تو تجربه می کند.
دوست تظاهر نمی کند و می داند هیچ انسانی کامل نیست.
دوست درک می کند که همواره نمی توانی شاد و سرحال در کنارش باشی.
دوست با امیدهای واهی در زندگی سردرگمت نمی کند.
دوست مکمل توست او قصد تبدیل تو به شخصی رویایی را ندارد.
دوست شاید با تو شروع نکند اما با تو به نتیجه می رسد.
دوست در بحران ها فقط کمی حمایت می کند او وقت پند دادن را می شناسد.
دوست تنها کسی است که توان بخشیدن تو را دارد.
دنیا کوچک است.با محبت دوست است که ان را بزرگ می بینی.زیرا عشق-بخشش-ایثار-مهربانی دوست در بزرگی روح زمین می گنجد و نقش به یاد ماندنی اوست که تو را مشتاق "دوست بودن"می کند. | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:29 pm | |
| اول خود را دوست داشته باشید بسیاری از ما تصور می کنیم که اشتباه یا خودپسندانه است که خیلی از ویژگی های خوب را دارا هستیم . ممکن است بسیاری از ما وقت خود را برای سرزنش صفات منفی خود صرف کنیم و فکر کنیم که انتقاد از خود کلید اصلاح عملکرهایمان است. تمرکز دائمی روی عیب های فرضی می تواند مانعی برای برقراری ارتباط با دیگران باشد. در صورتی که ما فکر کنیم که ماهیت درونی ما دارای نقطه ضعف هایی است ، چگونه می توانیم باور کنیم که دیگران قادرند ما را دوست داشته باشند و یا اگر تصورمی کنیم کسل کننده تر از آن هستیم که کسی را جذب کنیم؟ ممکن است تعجب کنیم که دیگران قادرند ویژگی های خوبی را در ما درک کنند در حالی که ما احساس می کنیم ویژگی های خوبی در خود نداریم .برای اینکه دیگران به ما علاقمند شوند باید بتوانند براحتی بهترین صفات و ویژگی های ما را ببینند. اگر ما بر روی صفات خوبمان تمرکزکنیم اعتماد بنفس بیشتری خواهیم داشت و این به معنی آن است که ما هم چیزهای با ارزشی برای عرضه کردن در روابطمان داریم. اگر می خواهید از لحاظ اجتماعی فرد موفقی باشید باید این حقیقت را قبول کنید که قرار نیست همه شما را تحت هر شرایطی دوست داشته باشند و به خصوص در همان دیدار اول شیفته ظاهر شما شوند . هر فردی الگوهای منحصر بفردی برای دوست داشتن و یا دوست نداشتن دارد که قبل از آشنایی با شما در وی شکل گرفته است .اگر به نظر می رسد شخصی شما را دوست ندارد نباید خود را بعنوان فردی ناموفق محکوم کنید. اگر شخصی شما را دوست ندارد شاید ارتباطی به شما نداشته باشد . شخصی که شما را دوست ندارد ممکن است ترسو، پرمشغله ویا خجالتی باشد. شاید شما و آن شخص صرفا در این زمان خاص با هم ناهماهنگ باشید. خودتان را از بازی بیرون نکشید با این تصور که اشتباهات شما بسیار بیشتر از امتیازهای شما هستند.در حقیقت خیلی از صفاتی که شما آنها را عیب و نقص تصور می کنید ممکن است برای شخصی دیگر جذاب و دوست داشتنی باشد.کل فاکتورهایی که ممکن است سبب شود شخصی شما را نپذیرد به اندازه ی فاکتور هایی هستند که موجب تفاهم بین شما و فرد دیگری می شود. شما ممکن است مقداری اضافه وزن داشته باشید ولی در عوض ممکن است لبخندی فوق العاده و یا شورو شوقی زیاد برای زندگی داشته باشید.بسیاری از مردم هستند که اضافه وزن شما حقیقتا به چشمشان نمی آید.ممکن است شما ماشین کهنه ای داشته باشید ولی رفتاری خیلی تاثیر گذار داشته باشید و یا دوستی وفادار باشید.مردم بسیاری وجود دارند که در جستجوی وفاداری، سرگرمی، مهربانی و شوخ طبعی هستند و صورت ظاهر فردی که مقابلشان قرار می گیرد برایشان مهم نیست. اگر شما به اندازه ای زیبا نیستید که بتوانید با زیبایی خود دیگران را جذب کنید، بخاطر داشته باشید که همه به دنبال زیباییهای ظاهری در دوستانشان نیستند. شما می توانید تصمیم بگیرید که چون پولدار نیستید و ماشینی زیبا ندارید احساس حقارت کنید و آنها را دلایلی برای نداشتن دوستان زیاد در زندگی خود بدانید.از طرف دیگر اگر ثروتمند باشید ممکن است بدگمان باشید که همه دنبال پول شما هستند و هیچکس شما را بخاطر خودتان دوست ندارد. نکته اینجاست شما می توانید هرچیزی را به طور ناعادلانه دلیلی بدانید برای اینکه دوستی ندارید و نمی توانید ارتباط برقرار کنید. یکی از راههایی که شما می توانید به خودتان یادآوری کنید که کدام ویژگی های شما خوب هستند این است که لیستی از ویژگی های خوب خودتان بنویسید و اغلب اوقات آن را مرور کنید.تنها در ذهن خود به صفات خوب خود فکر نکنید، واقعا برای نوشتن لیستی از صفات خوبتان تلاش کنید. عمل نوشتن کمک می کند تا قدرت این تصور در ذهن شما تقویت شود.از اینکه به صفات خوب خود امتیاز بدهید شرمنده نباشید.اگر هیچ نظری راجع به اینکه کدام یک از صفات شما خوب هستند ندارید از افراد دیگری که آنها را می شناسید بپرسید. وقتی لیستی از صفات خوبتان تنظیم می کنید به اندازه ای سخاوتمند باشید که گویا در تعریف از بهترین دوستتان در دنیا هستید.اگر هنوز کسی را به عنوان بهترین دوست ندارید، دوستی دانا و دوستداشتنی که شما را حقیقتا می شناسد و تحسینتان می کند را در ذهن خود تصور کنید.آن دوست در مورد ویژگی های خوب شما چه خواهد گفت؟ در اینجا صفاتی وجود دارد که ممکن است با شما متناسب باشد.برای تنظیم لیست خود با آزادی عمل کنید و به آن صفات جدید را اضافه کنید. ویژگی های خوب من عبارت اند از : من مهربانم هرگز غیبت نمیکنم خلق و خوی آرامی دارم اطلاعات زیادی راجع به ورزش دارم من با خیلی ها رابطه ی خوبی دارم برای کمک به دیگران حتی مسیرم را عوض می کنم. شما می توانید لیستتان را به همراه داشته باشید و هر روز آن را چندین بار بخوانید و هرگاه ویژگی خوب دیگری را در خود کشف کردید به آن اضافه کنید.نسبت به تعریف های دیگران از شما هشیار باشید، ویژگی های مثبتی که دیگران در شما می بینند نیز می تواند وارد لیست شما شود. هنگامی که دیگران را ملاقات می کنید همه ی ویژگی های فوق العاده ای را که دارید به خود یادآوری کنید.این بر می گردد به زمان قبل از ملاقات شما با کسانی که آنها نیز به این صفات ارج می نهند. یادبگیرید آرامش خود را حفظ کنید و به جای اینکه خود را به خاطر عیب و نقص ها سرزنش کنید روی ویژگی های خوبی که برای عرضه کردن دارید تمرکز کنید.بدانید بینندگانی برای مجموعه استعدادهای ویژه ی شما وجود دارند و به دنبال کسانی باشید که این استعدادها را تحسین می کنند. برگرفته از سایت :فکر نو | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:30 pm | |
| این شعر که برنده شعر کودکان هم هست توسط آننا سولدی یازده ساله از ایتالیا نوشته شده است.
من در نانوایی , قلبی دیدم از جنس نان, قلبی بزرگ, گرم و خوشبو, و فکر کردم ((اگر من قلبی از جنس نان داشتم چند کودک می توانست آن را بخورد! یک لقمه برای تو , دوست من برای تو که گرسنه ای ! یک لقمه از این نان قلبی برای توست و برای تو , و برای تو!)) به کودکی که گرسنه است و می ترسد کافی نیست که بگویی ((دوستت دارم !)) وقتی که کودکی را گریان می بینی کافی نیست که بگویی : ((طفلک بیچاره !)) اگر قلب من از جنس نان بود چندین کودک می توانست آن را بخورد! و تو ! ای فرمانده چه چیز مانع از آن می شود که بمب هایت را به شکل نان نسازی؟ آنگاه در پایان جنگ ها , هر سربازی می توانست خوشحال به خانه بازگردد با سبدی از بمب های برشته و خوشبو. اما این فقط یک رویاست و دوست گرسنه من هنوز هم می گرید آه, اگر قلب من از جنس نان بود | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت مارس 14, 2009 6:30 pm | |
| فقط یک بار به دنیا می آیی ،
فقط یک بار خداوند زندگی را به تو هدیه می کند،
اما، در سرایی دیگر همواره خواهی بود ،
اگر این فرصت یک باره را از دست دهی ،
چه خواهی کرد؟
گرچه یک بار به دنیا می آیی
اما یادت باشد که هرصبح تولدی دوباره است ،
تولدی ازخود، با خود و به دست خود.
امام علی (ع) فرمودند:"هرکس دو روزش مساوی باشد باخته است." | |
|
| |
| مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف | |
|