| مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف | |
|
+6MajidDiab magnoon diab maryashena Yasaman Jany Saghar 10 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الثلاثاء مارس 24, 2009 7:41 pm | |
| اگه شما هم میگفتید برنده میشدید اما شما مسابقه رو جدی نگرفتید | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الخميس مارس 26, 2009 1:03 pm | |
| | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الجمعة مارس 27, 2009 7:14 pm | |
| 10 سوء تعبیر از موفقیت
1- بعضی از مردم به خاطر گذشتهشان، تحصیلاتشان و... موفق نیستند. هیچ كس نمیتواند موفق باشد مگر بخواهد و سپس برای بدست آوردنش بكوشد.
2- افراد موفق اشتباه نمیكنند. آنها هم مثل ما اشتباه میكنند فقط اشتباهشان را تكرار نمیكنند.
3- برای موفق شدن باید 60 (70، 80، 90 و...) ساعت در هفته كار كرد. موفقیت به «زیاد» انجام دادن كاری ربط ندارد، بلكه بیشتر به «درست» انجام دادن آن ربط دارد.
4- فقط اگر قواعد خاصی را اجرا كنیم موفق میشویم. چه كسی قواعد را به وجود میآورد؟ موقعیتها متفاوتند. گاهی لازم است از قواعد خاصی پیروی كنیم و گاهی نیز باید قواعد ساخته خودمان را بكار بندیم.
5- اگر كمك بگیریم، این دیگر موفقیت نیست. موفقیت به ندرت در تنهایی رخ میدهد. آنهایی را كه به موفق شدن تو كمك میكنند، شناسایی كن. تعدادشان كم نیست.
6- باید خیلی شانس بیاوریم تا موفق شویم. بله، كمی باید شانس آورد اما بیشتر به كار سخت، دانش و جدیت احتیاج است.
7- فقط اگر زیاد پول درآوریم موفقیم. پول یكی از نتایج موفقیت است، اما ضامن آن نیست.
8- باید همه بدانند كه ما موفق هستیم. شاید با بدست آوردن پول و شهرت بیشتر، افراد بیشتری از كارتان باخبر شوند. اما، حتی اگر شما تنها كسی باشید كه از این موضوع باخبرید، هنوز آدم موفقی هستید.
9- موفقیت، یك هدف است. موفقیت بعد از رسیدن به اهداف بدست میآید. وقتی میگویی «میخواهم آدم موفقی شوم» از شما سوال میكنند: «در چه چیزی؟»
10- به محض اینكه موفق شویم، گرفتاریها هم تمام میشوند. شاید فرد موفقی باشی، اما خدا كه نیستی. پستی و بلندیها در پیشاند. از موفقیت امروزت لذت ببر، فردا روز دیگری است. | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الجمعة مارس 27, 2009 7:15 pm | |
| درسی از ادیسون :
ادیسون در سنین پیری پس از كشف لامپ، یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگی بود هزینه میكرد...
این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود كه نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا كاری از دست كسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!
آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...
پسر با خود اندیشید كه احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سكته می كند و لذا از بیدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید كه پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یك صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می كند!!!
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید كه پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!!حیرت آور است!!!
من فكر می كنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است!وای! خدای من، خیلی زیباست! كاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهدداشت! نظر تو چیست پسرم؟!!
پسر حیران و گیج جواب داد:پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می كنی؟!!!!!!
چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!
پدر گفت:پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمی آید. مامورین هم كه تمام تلاششان را می كنند. در این لحظه بهترین كار لذت بردن از منظره ایست كه دیگر تكرار نخواهد شد...!
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فكر می كنیم! الآن موقع این كار نیست! به شعله های زیبا نگاه كن كه دیگر چنین امكانی را نخواهی داشت!!!
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول كار بود و همان سال یكی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یك سال پس از آن واقعه اختراع کرد...
روحش شاد | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الجمعة مارس 27, 2009 7:17 pm | |
| هندسه زندگی :
دلم میخواهد زندگی را از زاویه ای دیگر ببینم.
دوست دارم نگاه هندسی به زندگی داشته باشم و محیط پیرامون خود را با دیدی نو محاسبه کنم.
دلم میخواهد مساحت عمرم را بسنجم و به شخصیتم شکل مناسبی بدهم.
میتوانم زندگی را مربعی فرض کنم که اضلاع ان را ایمان- هدف -امیدو عشق تشکیل داده اند یا مثلثی
که زاویه های ان علم-ایمان و انسانیت باشد.
میتوانم مرکز دایره حیاتم را انتخابهای خوب قرار دهم.
چرا سطحی بیندیشم؟
وقتی دوست دارم به افکار و زندگیم عمق دهم و میتوانم حجم معنویتم را افزون سازم.
من میتوانم از نقطه های خط عمرم خطی مستقیم در جهت خوبی و مهربانی ترسیم کنم.
من دلم میخواهد زندگیم بر قاعده پاکی استوار باشد.به موازات حق پیش بروم و زاویه دیدم باز باشد.
وقتی این قدر توانایی دارم چرا شکل غیر منتظم باشم و از میان خطوط خط های شکسته و منحنی را
برگزینم؟
من میتوانم منشوری باشم شفاف که از هر سو جلوه ای خاص دارد.
منشوری که نور را به راحتی تجزیه میکند و فضا را با رنگهای دلپذیر و جذاب محبت-امید-عشق-
عرفان و... می اراید.
من دوست دارم حساب عمرم را داشته باشم.
من نمیگذارم انچه از چشمه های استعدادم میجوشد و در نهر زمان جاری میشود هدر رود | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الجمعة مارس 27, 2009 7:18 pm | |
| | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الجمعة مارس 27, 2009 7:24 pm | |
| خنده دار ترین وصیت نامه ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
انالله و انا الیه راجعون اینجانب ل فرزند ر در صحت عقل وصیت میكنم: كفن و دفن ماده ۱ - پیكرم با رعایت تمامی شعائر مذهبی به خاك سپرده شود. نماز میت اقامه شود و از عر زدن بالای كفن باز شدهام دریغ نشود. از این كارهایی كه توی قبر میكنند اعم از شانه تكان دادن و به پهلو خواباندن و ورد خواندن توی گوش كلهم انجام شود. ماده ۲ - مراسم سوم و هفتم و چهلم و سال و الخ با رعایت تمام جزئیات و دعوت از یك چپ فسیل ارزان قیمت جهت سخنرانی در وصف خدمات من به كارگران، در مسجد برگزار شود. تبصره یك: از این مسجدهایی كه مراسم را با میز و صندلی برگزار میكنند نباشد. قشنگ هیاتی كنار هم بنشینند و چای و خرمایشان را بخورند. تبصره دو: برای سخنرانی دكتر ف.ر را پیشنهاد می كنم. ماده ۳ - شام و نهار مراسم ها بنا به صلاحدید پدرم باشد. اصراری ندارم. تبصره یك: اگر تصمیم به غذا دادن گرفته شد مرغ نباشد كه یكی سینه بخواهد و یكی ران و خلاصه پسرها با این حرفها وسط مراسم عزای من خودشان را خراب كنند و كركر بخندند. كباب كوبیده بدهید و عزیز مراقب باشد دخترها هره كره نكنند. تبصره دو: سهم بچهها را كامل بدهید. ماده ۴ - من را در امامزاده ج دفن كنید. اگر امامزاده ج جا نداشت هر جا غیر از بهشت زهرا. با این قبرهای سری دوزی شده بهشت زهرا كه شبیه كارخانه تدفین است و مرده ها شبیه مواد خام تولیدش هستند حال نمی كنم. ماده ۵ - واضح است كه مواد بالا تماما جهت جلب رضایت خاطر والدینم است. آنها میتوانند در هر كدام از این مواد دخل و تصرف كنند. تبصره یك: اگر آنها آنقدر از خودگذشته بودند كه عمیقا دلشان بخواهد بنا به اعتقاد من با جنازهام رفتار كنند عرض می كنم كه اصولا اهمیتی ندارد. میتوانند هربلایی سر جنازهام بیاورند جز اینكه مثل قرتیها بسوزانندش. تبصره دو: بد نیست به گزینه اهدا به باغ وحش پارك ارم جهت سیر كردن شیرهای گرسنه هم فكر شود. ماده ۶ - اگر «م» در تمامی مراسمها در صف مقدم نبود تبصره یك ماده 7 و همچنین ماده 10 اجرا نشوند. ارث ماده ۷ - تمام چیز مثقال اموالم در اولین فرصت فروخته شود و به مصرف مسافرت و خوشگذرانی والدینم برسد. در واقع من در تمام این سالها فقط به این دلیل مستقل نشدم كه شرایط عیاشی در خانه پدری مهیا بود و با توجه به اینكه می دانم كارهای من با اعتقادات والدینم نمی خواند از طریق این ارث می خواهم عامدا «ندید گرفتنشان» را جبران كنم. تبصره یك: اگر والدینم مكه، كربلا، نجف و كلا مكانهای مذهبی را برای خوشگذرانی انتخاب كردند بدون سئوال و جواب و گوش دادن به توجیهاتشان پس گرفته و به «م» برسد تا او عیاشی كند. تبصره دو: اگر او هم ور حاج جبارش ورم كرد و خواست سرمایهگذاری كند سهمم به مصرف گربههای بی خانمان شهر تهران برسد. (منظور این است كه با اموال من سرمایهگذاری دنیوی و اخروی نشود. فیالمجلس در راه عیش و نوش به جریان بیافتد.) تبصره سه: «م» خباثت را كنار بگذارد و به جای فراهم كردن شرایط اجرای تبصره اول به پدرم یاد بدهد كه عیاشی فقط كباب باد زدن توی باغ نیست. می تواند تا قبل از عملی شدن پیش برود و در صورت نیاز او را با آق رضا كرجی آشنا كند. ماده ۸ - عینكم به خانم «س» برسد كه در زمان زنده بودنم دهنم را زد بسكه پرسید چند خریدی و از كجا و آیا قسطی هم میشود. تبصره: در صورتی كه عرضه نداشت آقای «ع» ساده دل را برای ازدواج متقاعد كند بهتر است برود بمیرد، مثل حالای من. عینكم هم به همان مصرفی كه در تبصره دوم ماده ۷ آمده برسد. ماده ۹ - كتابخانهام به همسر آقای «الف-م» برسد كه رندانه عاشق تیر و تختهاش شد بیآنكه به كتابهایم توجهی نشان بدهد و حتی گفت «چه چیزهایی میشود توش چید» و وقتی من گفتم كریستال؟ چشمهایش برق زدند. ماده ۱۰ - كتابها، فیلمها و تمامی وسایل اتاقم به «م» برسد. به این شروط: بند یك: پس از مرگم او اولین نفری باشد كه وارد اتاقم بشود و تمام گوشه موشهها را خوب نگاه كند كه گندی به جا نگذاشته باشم. بند دو: چون هیچ ضمانتی وجود ندارد مراما قول بدهد كه حافظه كامپیوترم را بپكاند یا لااقل فایلهای عكس بندگان خدا را پاك كند. هر چند میدانم آخر سر كمپلت میفروشد به یك نوجوان حـ.شری. بند سه: لوازم بهداشتی كه توی جعبهای در كمدم قرار دارد را یا به مصرف برساند و یا به هر ترتیب از آن خانه دور كند. بند چهار: نرود توی مایههای «رفیق از دست داده» تا از مرگ من نردبانی بسازد برای تور كردم مادام خ. در این صورت مش قل و زمبه است. بند پنج: سیم كارتم را بفروشد و با پولش یك حال مختصری به آقای «م-موتورساز» بدهد كه زندگی را برای جفتمان هدفدار كرد. بند شش: بیخیال سهمش از این دوربینه بشود و آن را یك جوری برساند به بیچارههایی كه جلوی در سینما زار میزنند و فكر میكنند تنها دلیل فیلم نساختنشان نداشتن امكانات است. مخصوصا برای خنده برساند به دست اینهایی كه قصد دارند یك فیلم عرفانی مدرن بسازند. اینهایی كه در ادبیات بیضایی را میپرستند و مونولوگ آخر گرگدن یونسكو را حفظ كردهاند. خودش میداند. ماده ۱۱ - سطل فلزی فیلتر سیگارهایم به مادرم برسد بسكه تا دو روز خانه نبودم برش داشت و تغییر كاربری داد. ماده ۱۲ - فندكهای رومیزی درشكهای، شیری، اسبی و سماوری را كه الف در سفرهای مختلف برایم سوقاتی آورد به اضافه تمام جاسیگاریهایم به آقای «م-شیرازی» برسد. به پاس یك عمر كام سنگین گرفتن از وینستون قرمز. باقیات الصالحات ماده ۱۳ - هر چند میدانم تا هفت هشت نسل بعد از من كتابهایم به درد هیچ كدام از اعضای آن خانواده نمیخورد اما مثل آقای صفار درباره اثرات مخرب این كتابها هشدار میدهم و توصیه میكنم اگر به هر دلیلی ماده ۱۰ اجرا نشد كتابها را یكجا به بزخرهای میدان انقلاب بفروشید. درباره تبعات عدم اجرای این بند همینقدر عرض كنم كه بچه اصولا حالیش نیست. فكر میكند هرچیزی را كه بشود خواند باید خواند. مثلا من به طور اتفاقی فارسی خواندن را با «داستان راستان» علامه شهید دكتر و الخ مرتضی مطهری شروع كردم و كار به جایی رسید كه در طول زندگی پرخیر و بركتم دهن تك تكتان را آسفالت نمودم. حالا فرض كنید بچهای خواندن را با كافكای دایی جون مرحوم شروع كند. خودتان تهش را حدس بزنید. ماده ۱۴ - برای نسلهای بعدی مخصوصا بچههای احتمالی خواهرهایم از چاخان درباره شخصیت علمی-ادبی-فرهنگی-هنری دایی جون مرحوم كم نگذارید. یك طوری پروپاگاندا كنید كه بچه خیال برش دارد «ببینی چی بوده». برای روحیهشان خوب است. در مورد ما كه جواب داد. تبصره: روزنامههای ۱۷-۱۸ سالگیام را به گمانم مادرم قایم كرده. برای آنكه بچه به محض آنكه به سن عقل رسید متوجه تبلیغات نشود بهتر است معدوم شوند و كلا اسمم را هم بهشان كج و كوج بگویید چون میتوانند با یك سرچ ساده در گوگل كل زندگیام را بخوانند و آنوقت دستتان رو می شود. بهتر است یك چیزهای كلی در مورد اینكه فلانی چه قله هایی را فتح كرد و خلاصه ابر مردی بود بگویید و وارد جزئیات نشوید. ماده 15 - اگر بعد از مرگم زنی ادعا كرد از من بچه ای دارد به فرزندی قبولش كنید. چون اولا زندگی جنسی بی نظمی داشتم و اصلا بعید نیست راست گفته باشد. دوما. بگیریم صدی نود دروغ می گوید. خب. مگر من نباید نسلتان را ادامه می دادم؟ ایناهش! تبصره: اگر بچه دختر بود بگویید فلانی مشكلاتی داشته كه اساسا بچه دار نمی شده. مدارك پزشكی اش را هم اگر دادگاه خواست می سپارم آقای دكتر ه جور كند. خیرات ماده 16 - چند سال پیش در یكی از این شهرهای جنوبی برای كاری رفته بودم. پرواز برگشتم ساعت شش بود و من از هفت صبح تا چهار بعدازظهر توی شهر سگدو زده می زدم و تازه كارم تمام شده بود. فقط هزارتومن پول توی جیبم بود كه باید كرایه ماشین میدادم تا فرودگاه و كارت بانك و تنخواه اداره ای كه برایش به سفر آمده بودم را هم توی كیفم جاگذاشته بودم. خلاصه گرسنه بودم و نفهمیدم چطور شد كه یكهو دیدم یك سینی پر از نان و پنیر و خرمای ساندیچی جلویم ظاهر شد. به طرز خطرناكی چسبید آنچنان كه كم مانده بود شهادتین را بگویم و به راه راست بازگردم و بروم آن دنیا و شفاعت مرحومی كه برایش خیرات داده بودند را بكنم. از همین چیزها خیرات كنید. حق الناس ماده 17 - قرضی ندارم و طلبم هم از بیچاره هایی است كه شرم می كنید وصولش كنید. كلا بی خیال. ماده 18 - در زندگی یك مورد ازاله بكارت داشتم كه گاهی اوقات روی وجدانم است. هرچند قضیه زیاد جدی نیست و اصلا حالا كه خوب فكر می كنم به این نتیجه می رسم كه بهم تجاوز شده ولی محض محكم كاری «م» یك حلال بودی بطلبد. حلال هم نكرد به درك. دایورت كند به چیز جنازه ام. تازه به گمانم طرف می خواست برود بازیگر بشود. «م» می تواند به عنوان وارث من یك سهمی از قراردادهای احتمالی اش را هم بگیرد چون راهش را برای رسیدن به هدف هموار كردم. | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| |
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الإثنين مارس 30, 2009 12:47 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الإثنين مارس 30, 2009 12:55 pm | |
| بزرگترین سگ دنیا | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الإثنين مارس 30, 2009 12:57 pm | |
| غروب در قطب شمال | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الإثنين مارس 30, 2009 12:58 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الإثنين مارس 30, 2009 1:00 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الإثنين مارس 30, 2009 1:02 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الإثنين مارس 30, 2009 1:03 pm | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| |
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الثلاثاء مارس 31, 2009 11:09 am | |
| مجیدجان ممنون | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الثلاثاء مارس 31, 2009 11:48 am | |
| | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الثلاثاء مارس 31, 2009 7:25 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الثلاثاء مارس 31, 2009 9:12 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الثلاثاء مارس 31, 2009 9:16 pm | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| |
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف السبت أبريل 04, 2009 5:19 pm | |
| | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الأربعاء أبريل 08, 2009 10:07 am | |
| مسافر تاکسی آهسته روی شونهی راننده زد چون میخواست ازش یه سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه رانندهی تاکسی دارم کار میکنم… آخه من 25 سال رانندهی ماشین جنازه کش بودم…!" | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف الثلاثاء أبريل 21, 2009 7:13 am | |
| محبت کردن
محبت دیدن .... خیلی دوست داشتنی است ولی ... دوست داشتنی تر از آن .... محبت کردن است
بعضی ها که روح بزرگی دارند هر محبتی را جبران می کنند ولی
بزرگتر از آنها کسانی هستند که بی هیچ چشم داشتی محبت می کنند
بعضی ها ارزش محبت دیدن ندارند ولی .... بی ارزشتر از آنها .... کسانی هستند که قدر محبت رو نمی دونند
خوبه که محبت کردن رو یاد بگیریم ولی بهتره که همیشه منتظر محبت دیدن نمانیم
عشق و محبت مثل بومرنگ می مونه به هرطرف و با هر قدرتی که پرتابش کنی به طرف خودت بر می گرده حتی اگر مسیری که پرتاب شده اشتباه باشه حتی اگر به هدف بخوره یا نخوره
اگر هزار بار هم بومرنگ احساست را پرتاپ کردی ... و به هدف نخورد ..... ناامید نشو چون چیزی هدف بوده , که لایق این برخورد نبوده | |
|
| |
| مطالب جالب وخواندني با موضوعات مختلف | |
|