هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 قصه هاي مرجان

اذهب الى الأسفل 
+16
بهاره
yasamiin
nasim
Assal
Yasaman
h@sti
s@ba
الهام
ليلا
دلارام
amin
nAvId
magnoon diab
Arakadrish
MajidDiab
Jany
20 مشترك
رفتن به صفحه : الصفحة السابقة  1 ... 8 ... 12, 13, 14 ... 17 ... 21  الصفحة التالية
نويسندهپيام
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالسبت مايو 24, 2008 12:05 pm

با محبوبه شريك نشو از من گفتن
دير بجنبي فقط شربت كمپوت نصيبت شده
دلارام نوشته است:
Jany نوشته است:
فریب این اشک تمساح ها رو نخورید.از همون اول برای کمپوتای من نقشه کشیده بود
ولی یه دونه ش رو کنار گذاشتم میدم به دلارام که داره درس میخونه..کلوگز کافی به مغزش برسه
خسته نشه... Wink Wink Wink Wink Wink Wink
magnoon diab نوشته است:
Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad


Jany نوشته است:
خدا قوت دلارام جون خدا کنه هیچ وقت مریض نشی
من دقیقا از چهارشنبه قبل مریض بودم
مسمومیت غذایی خدا نصیب دشمنت هم نکنه..
روز پنج شنبه که در شرفش بودم
خدا را شکر الان دو روزه بهترم
دلارام نوشته است:
آی آی...
خداییش خستگی رو خوب اومدی Neutral

ای جاااااااان، مرسی مرجان جونم، خیلی مهربونی
یکی هم مجید جان واسم آورده، دستت درد نکنه مهندس cheers
محبوبه بیا باهم کمپوت بخوریم tongue lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالسبت مايو 24, 2008 12:06 pm

ممنون داداش مجيد عجب كمپوتي بود
همينكه خوردم خوب خوب شدم
MajidDiab نوشته است:
براي مرجان عزيز آرزوي سلامتي و براي دلارام عزيز هم آرزوي نمرات بيست مي كنم اينم كمپوت آناناس lol!

قصه هاي مرجان - صفحة 13 66

محبوبه جان اصلا مي دوني چيه اينجا هيچكس قدر تو رو نمي دونه Shocked
تو الان اينجا حروم شدي
اما نگران نباش تا منو داري نمي گذارم Cool Surprised
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
magnoon diab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
magnoon diab


تعداد پستها : 7074
Age : 659
Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...!
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالسبت مايو 24, 2008 12:49 pm

بابا خواهر هم خواهراي قديم
هر كه ندونه خيال مي كنه من كوسه اي كروديلي هستم
affraid affraid affraid affraid affraid

Jany نوشته است:
با محبوبه شريك نشو از من گفتن
دير بجنبي فقط شربت كمپوت نصيبت شده
دلارام نوشته است:
Jany نوشته است:
فریب این اشک تمساح ها رو نخورید.از همون اول برای کمپوتای من نقشه کشیده بود
ولی یه دونه ش رو کنار گذاشتم میدم به دلارام که داره درس میخونه..کلوگز کافی به مغزش برسه
خسته نشه... Wink Wink Wink Wink Wink Wink
magnoon diab نوشته است:
Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad


Jany نوشته است:
خدا قوت دلارام جون خدا کنه هیچ وقت مریض نشی
من دقیقا از چهارشنبه قبل مریض بودم
مسمومیت غذایی خدا نصیب دشمنت هم نکنه..
روز پنج شنبه که در شرفش بودم
خدا را شکر الان دو روزه بهترم
دلارام نوشته است:
آی آی...
خداییش خستگی رو خوب اومدی Neutral

ای جاااااااان، مرسی مرجان جونم، خیلی مهربونی
یکی هم مجید جان واسم آورده، دستت درد نکنه مهندس cheers
محبوبه بیا باهم کمپوت بخوریم tongue lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالسبت مايو 24, 2008 4:04 pm

magnoon diab نوشته است:
بابا خواهر هم خواهراي قديم
هر كه ندونه خيال مي كنه من كوسه اي كروديلي هستم
affraid affraid affraid affraid affraid

Jany نوشته است:
با محبوبه شريك نشو از من گفتن
دير بجنبي فقط شربت كمپوت نصيبت شده
دلارام نوشته است:
Jany نوشته است:
فریب این اشک تمساح ها رو نخورید.از همون اول برای کمپوتای من نقشه کشیده بود
ولی یه دونه ش رو کنار گذاشتم میدم به دلارام که داره درس میخونه..کلوگز کافی به مغزش برسه
خسته نشه... Wink Wink Wink Wink Wink Wink
magnoon diab نوشته است:
Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad Crying or Very sad Sad


Jany نوشته است:
خدا قوت دلارام جون خدا کنه هیچ وقت مریض نشی
من دقیقا از چهارشنبه قبل مریض بودم
مسمومیت غذایی خدا نصیب دشمنت هم نکنه..
روز پنج شنبه که در شرفش بودم
خدا را شکر الان دو روزه بهترم
دلارام نوشته است:
آی آی...
خداییش خستگی رو خوب اومدی Neutral

ای جاااااااان، مرسی مرجان جونم، خیلی مهربونی
یکی هم مجید جان واسم آورده، دستت درد نکنه مهندس cheers
محبوبه بیا باهم کمپوت بخوریم tongue lol!

Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing محبوبه جان آخييييييييييييي Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالسبت مايو 24, 2008 4:06 pm

Jany نوشته است:
ممنون داداش مجيد عجب كمپوتي بود
همينكه خوردم خوب خوب شدم
MajidDiab نوشته است:
براي مرجان عزيز آرزوي سلامتي و براي دلارام عزيز هم آرزوي نمرات بيست مي كنم اينم كمپوت آناناس lol!

قصه هاي مرجان - صفحة 13 66

محبوبه جان اصلا مي دوني چيه اينجا هيچكس قدر تو رو نمي دونه Shocked
تو الان اينجا حروم شدي
اما نگران نباش تا منو داري نمي گذارم Cool Surprised

نوش جان Very Happy
فقط نمي دونم محبوبه چيزي برات گذاشت يا نه ؟ lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
magnoon diab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
magnoon diab


تعداد پستها : 7074
Age : 659
Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...!
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأحد مايو 25, 2008 5:08 am

دستت درد نكنه داداشي
خيلي ممنونم (سبك آقاي شصتچي گفتم)
بازم خدا رو شكر من نه از آناناس خوشم مياد نه از كمپوتش
هر كه خورده خودش بياد اعتراف كنه
مجيد تو خودت نخوردي
ها كن ببينم
دهانت بوي آناناس ميده

MajidDiab نوشته است:
Jany نوشته است:
ممنون داداش مجيد عجب كمپوتي بود
همينكه خوردم خوب خوب شدم
MajidDiab نوشته است:
براي مرجان عزيز آرزوي سلامتي و براي دلارام عزيز هم آرزوي نمرات بيست مي كنم اينم كمپوت آناناس lol!

قصه هاي مرجان - صفحة 13 66

محبوبه جان اصلا مي دوني چيه اينجا هيچكس قدر تو رو نمي دونه Shocked
تو الان اينجا حروم شدي
اما نگران نباش تا منو داري نمي گذارم Cool Surprised

نوش جان Very Happy
فقط نمي دونم محبوبه چيزي برات گذاشت يا نه ؟ lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأحد مايو 25, 2008 8:09 am

كي كمپوت مرجان رو خورده ؟ هان ؟
خودش بياد اعتراف كنه Suspect Suspect Suspect
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
دلارام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
دلارام


تعداد پستها : 4639
Location : تهران
Registration date : 2007-12-02

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأحد مايو 25, 2008 8:18 am

Laughing Laughing
من امروز یه دونه آبنبات آناناس خوردم، خیلی هم بدمزه بود
ولی آناناس خیلی دوست دارم lol!
اما به جون خودم کمپوت آناناس مرجان رو من نخوردم
فکر کنم امین خورد scratch Twisted Evil Twisted Evil
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأحد مايو 25, 2008 11:24 am

امين حالا درسته دلم برات كباب شده كه عاشق شدي
ولي حق نداشتي اون نصفه كمپوت منو كه گذاشته بودم توي يخچال بخوري.....
من كمپوتم رو ميخوام Sad Sad Sad Sad Sad Sad
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأحد مايو 25, 2008 12:42 pm

به نقل از خبرگزاري مجيد پرس
امين بعد از خوردن اون كمپون دل درد شديدي گرفته و به بيمارستان منتقل شده Twisted Evil
تا تو باشي كمپوت بچه مردم رو نخوري affraid
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
magnoon diab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
magnoon diab


تعداد پستها : 7074
Age : 659
Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...!
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأحد مايو 25, 2008 12:49 pm

مجيد كار كار خودته
بيا اعتراف كن كاريت باهات نداريم
فقط مدت ده دقيقه بايد
شنگول منگول حبه انگور منو تحمل كني
lol! lol! lol! lol! lol! lol!

MajidDiab نوشته است:
كي كمپوت مرجان رو خورده ؟ هان ؟
خودش بياد اعتراف كنه Suspect Suspect Suspect
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأحد مايو 25, 2008 1:07 pm

magnoon diab نوشته است:
مجيد كار كار خودته
بيا اعتراف كن كاريت باهات نداريم
فقط مدت ده دقيقه بايد
شنگول منگول حبه انگور منو تحمل كني
lol! lol! lol! lol! lol! lol!

MajidDiab نوشته است:
كي كمپوت مرجان رو خورده ؟ هان ؟
خودش بياد اعتراف كنه Suspect Suspect Suspect

ايهايي كه گفتي چي هستند ؟
يعني من بايد اقا گرگه بشم بيام بخورمت
بعد وقتي من خوابيدم مرجان بياد با قيچي شيكم منو پاره كنه تو رو از دل من در بياره ؟
نميشه حالا خاله سوسكه بازي كنيم ؟؟؟ lol! lol! lol! lol! lol! lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
magnoon diab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
magnoon diab


تعداد پستها : 7074
Age : 659
Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...!
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأحد مايو 25, 2008 1:12 pm

بابا مجيد جان آقا گرگه خاله سوسكه چيه
فكر كنم من بايد بيام دل اونا پاره كنم تا تو رو بيرو بيارم
pale pale pale pale pale pale pale


MajidDiab نوشته است:
magnoon diab نوشته است:
مجيد كار كار خودته
بيا اعتراف كن كاريت باهات نداريم
فقط مدت ده دقيقه بايد
شنگول منگول حبه انگور منو تحمل كني
lol! lol! lol! lol! lol! lol!

MajidDiab نوشته است:
كي كمپوت مرجان رو خورده ؟ هان ؟
خودش بياد اعتراف كنه Suspect Suspect Suspect

ايهايي كه گفتي چي هستند ؟
يعني من بايد اقا گرگه بشم بيام بخورمت
بعد وقتي من خوابيدم مرجان بياد با قيچي شيكم منو پاره كنه تو رو از دل من در بياره ؟
نميشه حالا خاله سوسكه بازي كنيم ؟؟؟ lol! lol! lol! lol! lol! lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأحد مايو 25, 2008 1:33 pm

magnoon diab نوشته است:
بابا مجيد جان آقا گرگه خاله سوسكه چيه
فكر كنم من بايد بيام دل اونا پاره كنم تا تو رو بيرو بيارم
pale pale pale pale pale pale pale


MajidDiab نوشته است:
magnoon diab نوشته است:
مجيد كار كار خودته
بيا اعتراف كن كاريت باهات نداريم
فقط مدت ده دقيقه بايد
شنگول منگول حبه انگور منو تحمل كني
lol! lol! lol! lol! lol! lol!

MajidDiab نوشته است:
كي كمپوت مرجان رو خورده ؟ هان ؟
خودش بياد اعتراف كنه Suspect Suspect Suspect

ايهايي كه گفتي چي هستند ؟
يعني من بايد اقا گرگه بشم بيام بخورمت
بعد وقتي من خوابيدم مرجان بياد با قيچي شيكم منو پاره كنه تو رو از دل من در بياره ؟
نميشه حالا خاله سوسكه بازي كنيم ؟؟؟ lol! lol! lol! lol! lol! lol!

يعني آره ؟؟؟؟ Shocked
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
magnoon diab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
magnoon diab


تعداد پستها : 7074
Age : 659
Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...!
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالإثنين مايو 26, 2008 7:01 am

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked

اما بهتر جلوي چشمشون آفتابي نشي
چون من قرار نيست دل شنگولم منگولم حبه انگورم رو پاره كنم
Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral
حالا نمي پرسي شنگول ومنگول و حبه انگور چي چي هستن
confused confused confused confused confused confused confused confused


MajidDiab نوشته است:
magnoon diab نوشته است:
بابا مجيد جان آقا گرگه خاله سوسكه چيه
فكر كنم من بايد بيام دل اونا پاره كنم تا تو رو بيرو بيارم
pale pale pale pale pale pale pale


MajidDiab نوشته است:
magnoon diab نوشته است:
مجيد كار كار خودته
بيا اعتراف كن كاريت باهات نداريم
فقط مدت ده دقيقه بايد
شنگول منگول حبه انگور منو تحمل كني
lol! lol! lol! lol! lol! lol!

MajidDiab نوشته است:
كي كمپوت مرجان رو خورده ؟ هان ؟
خودش بياد اعتراف كنه Suspect Suspect Suspect

ايهايي كه گفتي چي هستند ؟
يعني من بايد اقا گرگه بشم بيام بخورمت
بعد وقتي من خوابيدم مرجان بياد با قيچي شيكم منو پاره كنه تو رو از دل من در بياره ؟
نميشه حالا خاله سوسكه بازي كنيم ؟؟؟ lol! lol! lol! lol! lol! lol!

يعني آره ؟؟؟؟ Shocked
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالإثنين مايو 26, 2008 7:54 am

بابا خشنش نكنيد ..من مي ترسم
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالإثنين مايو 26, 2008 10:42 am

magnoon diab نوشته است:
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked

اما بهتر جلوي چشمشون آفتابي نشي
چون من قرار نيست دل شنگولم منگولم حبه انگورم رو پاره كنم
Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral
حالا نمي پرسي شنگول ومنگول و حبه انگور چي چي هستن
confused confused confused confused confused confused confused confused


MajidDiab نوشته است:
magnoon diab نوشته است:
بابا مجيد جان آقا گرگه خاله سوسكه چيه
فكر كنم من بايد بيام دل اونا پاره كنم تا تو رو بيرو بيارم
pale pale pale pale pale pale pale


MajidDiab نوشته است:
magnoon diab نوشته است:
مجيد كار كار خودته
بيا اعتراف كن كاريت باهات نداريم
فقط مدت ده دقيقه بايد
شنگول منگول حبه انگور منو تحمل كني
lol! lol! lol! lol! lol! lol!

MajidDiab نوشته است:
كي كمپوت مرجان رو خورده ؟ هان ؟
خودش بياد اعتراف كنه Suspect Suspect Suspect

ايهايي كه گفتي چي هستند ؟
يعني من بايد اقا گرگه بشم بيام بخورمت
بعد وقتي من خوابيدم مرجان بياد با قيچي شيكم منو پاره كنه تو رو از دل من در بياره ؟
نميشه حالا خاله سوسكه بازي كنيم ؟؟؟ lol! lol! lol! lol! lol! lol!

يعني آره ؟؟؟؟ Shocked

اينطور كه معلومه بايد موجودات ترسناكي باشند كه مرجان هم ازشون ميترسه affraid affraid
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالإثنين مايو 26, 2008 11:53 am

دلارام نوشته است:
Laughing Laughing
من امروز یه دونه آبنبات آناناس خوردم، خیلی هم بدمزه بود
ولی آناناس خیلی دوست دارم lol!
اما به جون خودم کمپوت آناناس مرجان رو من نخوردم
فکر کنم امین خورد scratch Twisted Evil Twisted Evil



Laughing Laughing Laughing
رئيس كارخونه توليد كننده اب نباتاي آناناسي خيلي مرد شريفيه....كه حال مردمو با ابنباتاش ميگيره..... Laughing
منم خوردم خيلي داغونه....

اي بابا باز نصفه كمپوت افتاد به امين..... Laughing Razz
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
magnoon diab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
magnoon diab


تعداد پستها : 7074
Age : 659
Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...!
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالإثنين مايو 26, 2008 2:19 pm

نه زياد هم ترسناك نيستن confused confused confused confused
شنگول اسم كوسه ست منگول كروكوديل و حبه انگور تمساح
affraid affraid affraid affraid affraid affraid
حالا خودت بگو اين حيونا ترس دارن
pale pale pale pale pale pale pale

مرجان يه كم بچه ننه ست
Smile Very Happy Laughing Smile Very Happy Laughing Smile Very Happy Laughing Smile Very Happy Laughing

MajidDiab نوشته است:
magnoon diab نوشته است:
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked Shocked

اما بهتر جلوي چشمشون آفتابي نشي
چون من قرار نيست دل شنگولم منگولم حبه انگورم رو پاره كنم
Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral Neutral
حالا نمي پرسي شنگول ومنگول و حبه انگور چي چي هستن
confused confused confused confused confused confused confused confused


MajidDiab نوشته است:
magnoon diab نوشته است:
بابا مجيد جان آقا گرگه خاله سوسكه چيه
فكر كنم من بايد بيام دل اونا پاره كنم تا تو رو بيرو بيارم
pale pale pale pale pale pale pale


MajidDiab نوشته است:
magnoon diab نوشته است:
مجيد كار كار خودته
بيا اعتراف كن كاريت باهات نداريم
فقط مدت ده دقيقه بايد
شنگول منگول حبه انگور منو تحمل كني
lol! lol! lol! lol! lol! lol!

MajidDiab نوشته است:
كي كمپوت مرجان رو خورده ؟ هان ؟
خودش بياد اعتراف كنه Suspect Suspect Suspect

ايهايي كه گفتي چي هستند ؟
يعني من بايد اقا گرگه بشم بيام بخورمت
بعد وقتي من خوابيدم مرجان بياد با قيچي شيكم منو پاره كنه تو رو از دل من در بياره ؟
نميشه حالا خاله سوسكه بازي كنيم ؟؟؟ lol! lol! lol! lol! lol! lol!

يعني آره ؟؟؟؟ Shocked

اينطور كه معلومه بايد موجودات ترسناكي باشند كه مرجان هم ازشون ميترسه affraid affraid
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
دلارام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
دلارام


تعداد پستها : 4639
Location : تهران
Registration date : 2007-12-02

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالإثنين مايو 26, 2008 11:31 pm

yasamiin نوشته است:
دلارام نوشته است:
Laughing Laughing
من امروز یه دونه آبنبات آناناس خوردم، خیلی هم بدمزه بود
ولی آناناس خیلی دوست دارم lol!
اما به جون خودم کمپوت آناناس مرجان رو من نخوردم
فکر کنم امین خورد scratch Twisted Evil Twisted Evil



Laughing Laughing Laughing
رئيس كارخونه توليد كننده اب نباتاي آناناسي خيلي مرد شريفيه....كه حال مردمو با ابنباتاش ميگيره..... Laughing
منم خوردم خيلي داغونه....

اي بابا باز نصفه كمپوت افتاد به امين..... Laughing Razz

Laughing
من نمی دونم چرا جدیدنا همه مزه ها تغییر کرده scratch
دیروز یه لیوان آب طالبی خوردم، سبز بود ولی مزه شیرموز میداد Neutral
آناناسش هم مزه شربت سرماخوردگی میداد
راستی اینجا چه تاپیکی بود؟ scratch
همه در سلامتی کامل به سر می برن؟ هو؟ lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالثلاثاء مايو 27, 2008 6:25 am

دلارام جونم با توجه به رنگش كه توصيف كردي خدا رو شكر كن كه مزه شير موز ميداد.... affraid Razz Razz
bounce bounce

همه در سلامتي كاملا....هو..... I love you
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالثلاثاء مايو 27, 2008 9:05 am

محبوبه جان مرجان بچه ننه نيست تو يكم ريچارد شير دلي Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
magnoon diab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
magnoon diab


تعداد پستها : 7074
Age : 659
Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...!
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأربعاء مايو 28, 2008 6:35 am

در اين كه شكي نيست
اما چرا مجيد جان مرجان يه كوچولو ترسوست
آخه دختر گرفتن مارمولك ترس داره يا گرفتن موش هنوز كه هنوزه نزديك تام نمي شه
ازش مي ترسه
confused confused confused confused confused confused confused



MajidDiab نوشته است:
محبوبه جان مرجان بچه ننه نيست تو يكم ريچارد شير دلي Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالسبت يونيو 14, 2008 3:15 pm

عجب سفري بود جاي همه تون خالي...
هنوز هم دلم براي خيابونهاي شيب دار لبنان پر ميزنه..
آخه مرجان هم رمانتيك..اونجا هم تمام رنگ...آبي ملايم درياي مديترانه.
.نارنجي كمرنگ سقف خونه ها و سبزي يك دست كوه و قرمز و صورتي و سفيد گلها..
واقعا خداوند هرچي زيبايي و رنگ داشته توي اين طبيعت به كار برده..
يكي ديگه از چيزاي قشنگي كه ديدم فرهنگ بالاي لبنانيها توي رانندگي بود...
در اون مدتي كه ما اونجا بودم به ندرت صداي بوق ماشين شنيديم.
عكساش باشه براي بعد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
magnoon diab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
magnoon diab


تعداد پستها : 7074
Age : 659
Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...!
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 13 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 13 Icon_minitimeالأحد يونيو 15, 2008 1:44 pm

Crying or Very sad Crying or Very sad Crying or Very sad Crying or Very sad Crying or Very sad Crying or Very sad Crying or Very sad Crying or Very sad Crying or Very sad
دلم رو خون كردي منم مي خوام برم مصر
مصر چه ربطي داشت به لبنان scratch scratch


Jany نوشته است:
عجب سفري بود جاي همه تون خالي...
هنوز هم دلم براي خيابونهاي شيب دار لبنان پر ميزنه..
آخه مرجان هم رمانتيك..اونجا هم تمام رنگ...آبي ملايم درياي مديترانه.
.نارنجي كمرنگ سقف خونه ها و سبزي يك دست كوه و قرمز و صورتي و سفيد گلها..
واقعا خداوند هرچي زيبايي و رنگ داشته توي اين طبيعت به كار برده..
يكي ديگه از چيزاي قشنگي كه ديدم فرهنگ بالاي لبنانيها توي رانندگي بود...
در اون مدتي كه ما اونجا بودم به ندرت صداي بوق ماشين شنيديم.
عكساش باشه براي بعد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
قصه هاي مرجان
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 13 از 21رفتن به صفحه : الصفحة السابقة  1 ... 8 ... 12, 13, 14 ... 17 ... 21  الصفحة التالية
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: عمومي :: سفره خانه-
پرش به: