| قصه هاي مرجان | |
|
+16بهاره yasamiin nasim Assal Yasaman h@sti s@ba الهام ليلا دلارام amin nAvId magnoon diab Arakadrish MajidDiab Jany 20 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء فبراير 26, 2008 7:22 pm | |
| این جا چه خبر شده.................؟ می زنن......... می رقصن............ لطفا موقع رقص هر طرف از جنس مذکر یا مونث طرف مقابل چشماشو ببنده...... بابا گناه داره برای خودتون می گم........ از طرف سرگرد رادان به دلارام خانوم:تقاضای شما پذیرفته شد می تونید آقا سلمان رو ببرید......... فقط ضمانتتون یادتون نره............ | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء فبراير 26, 2008 7:39 pm | |
| | |
|
| |
ليلا عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1095 Registration date : 2007-12-21
| |
| |
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء فبراير 27, 2008 9:11 am | |
| | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء فبراير 27, 2008 4:08 pm | |
| سرگرد صبا سلول بدون سلمان که صفا نداره نمیشه مجوز و لغوش کنین یا ما را هم ازاد کنید بریم سر خونه زندگیمون رقص هم خیالت راحت من که بلند بشم همه چه مونث چه مذکر چشماشون رو میبندند. سرگیچه که هیچی دل پیچه هم میگیرند | |
|
| |
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء فبراير 27, 2008 6:33 pm | |
| - Jany نوشته است:
- سرگرد صبا سلول بدون سلمان که صفا نداره
نمیشه مجوز و لغوش کنین یا ما را هم ازاد کنید بریم سر خونه زندگیمون رقص هم خیالت راحت من که بلند بشم همه چه مونث چه مذکر چشماشون رو میبندند. سرگیچه که هیچی دل پیچه هم میگیرند مرجان خانوم به احترام وجود شما در سلول .......... چشم آقا سلمان می مونه........ و این موضوع رو متذکر میشم که دلارام جون ضمانت نامه انگار یادشون رفته این هم یکی از دلایل موندنشون در سلوله......... | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 12:47 am | |
| - s@ba نوشته است:
- Jany نوشته است:
- سرگرد صبا سلول بدون سلمان که صفا نداره
نمیشه مجوز و لغوش کنین یا ما را هم ازاد کنید بریم سر خونه زندگیمون رقص هم خیالت راحت من که بلند بشم همه چه مونث چه مذکر چشماشون رو میبندند. سرگیچه که هیچی دل پیچه هم میگیرند
مرجان خانوم به احترام وجود شما در سلول ..........
چشم آقا سلمان می مونه........ و این موضوع رو متذکر میشم که دلارام جون ضمانت نامه انگار یادشون رفته این هم یکی از دلایل موندنشون در سلوله......... سلمان رو نگه داشتی؟ رادان خودت رو واسه شهادت آماده کن سلمان که هیچ، با همون یه دونه سند بقیه رو هم آزاد می کنم آآآآآآآآآآآآآآآی نفس کش | |
|
| |
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 6:39 pm | |
| | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 6:57 pm | |
| هی تو ... ( همون پلیسه ... اسمش چی بود ... ) ... {برمیگرده} شتررررقققققق ... {یکی میخوابونم زیر گوششو میگم :} فقط اومدم بگم در رو نبند ... خوش دارم دم آخری تنگ دااااشم بیمیرم ... حالیته که ... دلارام ... همشیره ... خواهش داریم قطر اون پرونده های اسناد رو دو سانتی بیشترش کنی ... میدونی که ... خواستیم به این امین فرفره امرش کنیم ... دیدیم نه ... این فرفره هم توی انفرادی میپلکه ... راسته کار خودته همشیره ... آخه جیب تو این فرفره نداره که ... ما هم شریک جیف شوما ... اصلا میدونی چیه همشیره ... مال من ، مال من ... مال تو هم مال من ... | |
|
| |
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 7:05 pm | |
| | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 7:09 pm | |
| هی ... باز هم تو ... خب با تو ام ... روتو برگردون ... کشیده نمیزنم بهت ... {برمیگرده} باز هم شترررررقققققق ... ولی این کشیده نبودها ... من دروغ نگفتم ... میخواستم بگم یکی میادش ... میخواد ما رو آزاد کنه ... بهش جواب رد دادی خودم خفه ت میکنم ... خب ؟ این هم عکسشه ... چپ نیگاش نمیکنی ها ... هوی ... دستت رو نزن به عکس ... لک میشه ... | |
|
| |
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 7:12 pm | |
| | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 7:31 pm | |
| اهم ... بیا میخوام یه کشیده بزنم بهت ... گفتم بیا ...... آها ... آفرین ... صورتت رو صاف نگه دار ... شششششششتتتتتتتتتتتترق ... (الان دیگه باید تفاوت کشیده و چک رو متوجه شده باشی دیگه ... ها ؟) گفتی شماره ای ، چیزی نداره ... چرا ... شماره که نه ... ولی چیز زیاد داره ... اولیش اسمشه : دلارام دومیش شهرتشه : با مرام سومیش سیبیلشه : گروی سیبیلش = والسلام ( البته ، سیبیل که نداره ... منظورم تار موش بود ... ) چهارمیش ... مخلص ... : خودم هستم ... امری داشتی ؟ | |
|
| |
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 7:39 pm | |
| | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 7:44 pm | |
| آی نفس کششششششششششششش رادار به دلارام چپ نگاه کنی چپ و راستت میکنم قرقی بپر اون دسته زنجونی رو از داش سلمان بگیر تا این رادارو آبکش کنم | |
|
| |
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 7:54 pm | |
| | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| |
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 10:35 pm | |
| قیییژژژژژژژ... در چوبی اتاق رادان با یه صدای گوشخراش باز می شه همه جا رو سکوت گرفته.. اتاق روشنه و بیرون تاریکه یه سایه معلومه از کسی که بیرون اتاق و جلوی در ایستاده رادان چشماش رو تنگ می کنه تا ببینه این کیه که توی چارچوب دار وایساده سایه دستش رو راست می کنه و میاره جلو.. نور میفته روی دستای غریبه رادان به دستش نگاه می کنه به نظرش آشنا میاد چیزی که توی دست غریبه ست به مغزش که فشار میاره، یادش میفته این همونه که زندانی بند 4 وقتی دستگیر شده بود توی دستش بود دستمال یزدیه داش سلمانه، زندانی بند 4... رادان خیره خیره به دستمال نگاه میکنه.. داره گیج می زنه رادان یهو دست غریبه بلند میشه و با شدت میاد پایین، به شیوه داش سلمان دستمال بلند صدا می کنه، مثل صدای شلاق رادان از جاش می پره چشماش گرد میشه از وحشت سایه آروم آروم میاد جلو (فضا پر میشه از موسیقی، از اینا که ممد خردادیان باهاش بابا کرم می رقصه.. این چیه گذاشتید بابا؟ آبرومون رفت، قطعش کنید ) رادان پخ می زنه زیر خنده آخه یه دختر رو چه به این کارا رادان میگه عجب روزگاری شده، هر بچه ای که از راه می رسه.. دختر با دستمال یزدی داش سلمان محکم میکوبه روی میز مو به تن رادان سیخ می شه و بقیه حرفش رو میخوره دختر با چشمای نیمه بازش به چشمای رادان زل می زنه پاهای رادان شل می شه و تلپ میفته روی صندلی دختر می گه "من دلارامم... بچه محل هام رو آزاد کن." چشماش رو تنگ می کنه و نیم تنش به سمت رادان خم میشه رادان روی صندلیش عقب عقب میره دلارام با دستمال یزدی داش سلمان محکم می کوبه رو میز رادان از ترس داد می زنه دلارام می خنده دستمال یزدی داش سلمان رو دور دستش می پیچه و از اتاق میره بیرون این دفعه آهنگ معین پخش می شه... من قصه ي دردم . تنها ي شبگردم تنها دو دست مهربان تو پناه من چشمان تو تنها چراغ کوره راه من تنها تو ماندي از همه دنيا براي من آن شانه هاي نازک تو تکيه گاه من تنها تو هستي ذر تمام لحظه هاي من تنها تو ماندي جز خداي من عزيز من براي من ایول... این شد بر و بچ فردا جشن آزادی بچه محل ها در میدونچه وسط بازار منعقد می باشد رادان جون تو هم دعوتی بیا یه صفایی به مجلس بده | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 28, 2008 10:39 pm | |
| دم بچه محلای با مرام و با غیرتم گرم خیلی خیلی گرم سایتون مستدام مش نوید و حاج امین!! | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة فبراير 29, 2008 5:40 am | |
| | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة فبراير 29, 2008 5:19 pm | |
| جشن آزادي در محل مطبخ برگزار ميباشد (آشپزخونه فروم) بنديهاي عزيز سريعا مراجعه فرمايند از كفشان ميرود | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة فبراير 29, 2008 5:42 pm | |
| | |
|
| |
Assal عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1476 Age : 35 Location : تهران Registration date : 2007-12-19
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة فبراير 29, 2008 6:24 pm | |
| منم که مثل همیشه دیر میرسم... الکی رفتم دستمو کج کردم و کردم تو جیب مردم که بیام پیش شما... شما هم که همتون رفتین... باشه... من تنها موندم تو بند... دلارام؟؟ بازم سند مندی داری آبجی؟ | |
|
| |
ليلا عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1095 Registration date : 2007-12-21
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة فبراير 29, 2008 7:35 pm | |
| بمانسبت آزادی روفقا قراره یه گوساله بزنیم زمین .... همگی دعوتین ... داش سلمان شوما زحمتشو بکش | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة فبراير 29, 2008 8:47 pm | |
| آی نفس کشششششششششششششش رادار ما رفتیم دلارام دمت قیژ که ما رو از زندون در کردی چه حالی میده آزادی داش سلمان حالا کیو باید بکشیم؟ فعلا بریم آشپزخونه یه دلی از عزا در بیاریم.. | |
|
| |
| قصه هاي مرجان | |
|