هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 قصه هاي مرجان

اذهب الى الأسفل 
+16
بهاره
yasamiin
nasim
Assal
Yasaman
h@sti
s@ba
الهام
ليلا
دلارام
amin
nAvId
magnoon diab
Arakadrish
MajidDiab
Jany
20 مشترك
رفتن به صفحه : الصفحة السابقة  1 ... 5 ... 7, 8, 9 ... 14 ... 21  الصفحة التالية
نويسندهپيام
s@ba
مشتاق
مشتاق
s@ba


تعداد پستها : 700
Location : تهران
Registration date : 2008-01-09

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالثلاثاء فبراير 26, 2008 7:22 pm

این جا چه خبر شده.................؟ Suspect

می زنن......... می رقصن............ Suspect

لطفا موقع رقص هر طرف از جنس مذکر یا مونث طرف مقابل چشماشو ببنده...... بابا گناه داره برای خودتون می گم........ pirat

از طرف سرگرد رادان به دلارام خانوم:تقاضای شما پذیرفته شد می تونید آقا سلمان رو ببرید.........

فقط ضمانتتون یادتون نره............
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
الهام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
الهام


تعداد پستها : 2828
Age : 36
Location : ایـــــران
Registration date : 2007-12-02

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالثلاثاء فبراير 26, 2008 7:39 pm

s@ba نوشته است:
این جا چه خبر شده.................؟ Suspect

می زنن......... می رقصن............ Suspect

لطفا موقع رقص هر طرف از جنس مذکر یا مونث طرف مقابل چشماشو ببنده...... بابا گناه داره برای خودتون می گم........ pirat

از طرف سرگرد رادان به دلارام خانوم:تقاضای شما پذیرفته شد می تونید آقا سلمان رو ببرید.........

فقط ضمانتتون یادتون نره............

عزیز دلم خیلی باحالی I love you

دلمو شاد کردی با حرفای بامزه ت Laughing Laughing

خیلی دوستت دارم Laughing I love you
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://toradoostdaram.blogfa.com
ليلا
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
ليلا


تعداد پستها : 1095
Registration date : 2007-12-21

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالثلاثاء فبراير 26, 2008 8:22 pm

ماسک صورت .... اونم تو زندان Shocked Shocked

بابا من اگه صورت کسیو خط خطی نکنم ماسک پاسک نمیذارم lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
s@ba
مشتاق
مشتاق
s@ba


تعداد پستها : 700
Location : تهران
Registration date : 2008-01-09

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالأربعاء فبراير 27, 2008 9:11 am

الهام نوشته است:
s@ba نوشته است:
این جا چه خبر شده.................؟ Suspect

می زنن......... می رقصن............ Suspect

لطفا موقع رقص هر طرف از جنس مذکر یا مونث طرف مقابل چشماشو ببنده...... بابا گناه داره برای خودتون می گم........ pirat

از طرف سرگرد رادان به دلارام خانوم:تقاضای شما پذیرفته شد می تونید آقا سلمان رو ببرید.........

فقط ضمانتتون یادتون نره............

عزیز دلم خیلی باحالی I love you

دلمو شاد کردی با حرفای بامزه ت Laughing Laughing

خیلی دوستت دارم Laughing I love you





منم خیلی دوست دارم گلم........ I love you I love you I love you

گوبت......... گوبت....... این قلب منه که برای الهام جون می زنه...... I love you I love you I love you
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالأربعاء فبراير 27, 2008 4:08 pm

سرگرد صبا سلول بدون سلمان که صفا نداره
نمیشه مجوز و لغوش کنین یا ما را هم ازاد کنید بریم سر خونه زندگیمون
رقص هم خیالت راحت من که بلند بشم همه چه مونث چه مذکر چشماشون رو میبندند.
سرگیچه که هیچی دل پیچه هم میگیرند
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
s@ba
مشتاق
مشتاق
s@ba


تعداد پستها : 700
Location : تهران
Registration date : 2008-01-09

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالأربعاء فبراير 27, 2008 6:33 pm

Jany نوشته است:
سرگرد صبا سلول بدون سلمان که صفا نداره
نمیشه مجوز و لغوش کنین یا ما را هم ازاد کنید بریم سر خونه زندگیمون
رقص هم خیالت راحت من که بلند بشم همه چه مونث چه مذکر چشماشون رو میبندند.
سرگیچه که هیچی دل پیچه هم میگیرند





مرجان خانوم به احترام وجود شما در سلول ..........

چشم آقا سلمان می مونه........ و این موضوع رو متذکر میشم که دلارام جون ضمانت نامه انگار یادشون رفته این هم یکی از دلایل موندنشون در سلوله......... Suspect
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
دلارام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
دلارام


تعداد پستها : 4639
Location : تهران
Registration date : 2007-12-02

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 12:47 am

s@ba نوشته است:
Jany نوشته است:
سرگرد صبا سلول بدون سلمان که صفا نداره
نمیشه مجوز و لغوش کنین یا ما را هم ازاد کنید بریم سر خونه زندگیمون
رقص هم خیالت راحت من که بلند بشم همه چه مونث چه مذکر چشماشون رو میبندند.
سرگیچه که هیچی دل پیچه هم میگیرند


مرجان خانوم به احترام وجود شما در سلول ..........

چشم آقا سلمان می مونه........ و این موضوع رو متذکر میشم که دلارام جون ضمانت نامه انگار یادشون رفته این هم یکی از دلایل موندنشون در سلوله......... Suspect

Suspect Suspect
سلمان رو نگه داشتی؟
رادان خودت رو واسه شهادت آماده کن Twisted Evil
سلمان که هیچ، با همون یه دونه سند بقیه رو هم آزاد می کنم
آآآآآآآآآآآآآآآی نفس کش Shocked
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
s@ba
مشتاق
مشتاق
s@ba


تعداد پستها : 700
Location : تهران
Registration date : 2008-01-09

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 6:39 pm

دلارام نوشته است:
s@ba نوشته است:
Jany نوشته است:
سرگرد صبا سلول بدون سلمان که صفا نداره
نمیشه مجوز و لغوش کنین یا ما را هم ازاد کنید بریم سر خونه زندگیمون
رقص هم خیالت راحت من که بلند بشم همه چه مونث چه مذکر چشماشون رو میبندند.
سرگیچه که هیچی دل پیچه هم میگیرند


مرجان خانوم به احترام وجود شما در سلول ..........

چشم آقا سلمان می مونه........ و این موضوع رو متذکر میشم که دلارام جون ضمانت نامه انگار یادشون رفته این هم یکی از دلایل موندنشون در سلوله......... Suspect

Suspect Suspect
سلمان رو نگه داشتی؟
رادان خودت رو واسه شهادت آماده کن Twisted Evil
سلمان که هیچ، با همون یه دونه سند بقیه رو هم آزاد می کنم
آآآآآآآآآآآآآآآی نفس کش Shocked


بفرمایین دلارام خانوم فکر می کردم شما دیگه اینجور نباشید…. Evil or Very Mad

شمام بفرما سلول……… Suspect

چاقو کشی می کنین؟ affraid Shocked

عاقبت چاقوکشی همینه……. Laughing Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
nAvId
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
nAvId


تعداد پستها : 2240
Age : 36
Location : همه جاي ايران سراي من است
Registration date : 2007-12-04

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 6:57 pm

هی تو ... ( همون پلیسه ... اسمش چی بود ... ) ...

{برمیگرده}

شتررررقققققق ... {یکی میخوابونم زیر گوششو میگم :}
فقط اومدم بگم در رو نبند ...
خوش دارم دم آخری تنگ دااااشم بیمیرم ...
حالیته که ... Suspect


دلارام ... همشیره ...
خواهش داریم قطر اون پرونده های اسناد رو دو سانتی بیشترش کنی ...
میدونی که ... خواستیم به این امین فرفره امرش کنیم ... دیدیم نه ... این فرفره هم توی انفرادی میپلکه ... راسته کار خودته همشیره ...
آخه جیب تو این فرفره نداره که ... Wink
ما هم شریک جیف شوما ...
اصلا میدونی چیه همشیره ...
مال من ، مال من ... مال تو هم مال من ... Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.werfriends.blogfa.com
s@ba
مشتاق
مشتاق
s@ba


تعداد پستها : 700
Location : تهران
Registration date : 2008-01-09

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 7:05 pm

nAvId نوشته است:
هی تو ... ( همون پلیسه ... اسمش چی بود ... ) ...

{برمیگرده}

شتررررقققققق ... {یکی میخوابونم زیر گوششو میگم :}
فقط اومدم بگم در رو نبند ...
خوش دارم دم آخری تنگ دااااشم بیمیرم ...
حالیته که ... Suspect


دلارام ... همشیره ...
خواهش داریم قطر اون پرونده های اسناد رو دو سانتی بیشترش کنی ...
میدونی که ... خواستیم به این امین فرفره امرش کنیم ... دیدیم نه ... این فرفره هم توی انفرادی میپلکه ... راسته کار خودته همشیره ...
آخه جیب تو این فرفره نداره که ... Wink
ما هم شریک جیف شوما ...
اصلا میدونی چیه همشیره ...
مال من ، مال من ... مال تو هم مال من ... Laughing




واییییییییییییییییییییییییییییییییی...............

چقدر چکه حال داد............. lol!

این فیلم نمیشه برگرده به عقب............. Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
nAvId
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
nAvId


تعداد پستها : 2240
Age : 36
Location : همه جاي ايران سراي من است
Registration date : 2007-12-04

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 7:09 pm

هی ... باز هم تو ...

خب با تو ام ... روتو برگردون ... کشیده نمیزنم بهت ...

{برمیگرده}

باز هم شترررررقققققق ... ولی این کشیده نبودها ... من دروغ نگفتم ...
میخواستم بگم یکی میادش ... میخواد ما رو آزاد کنه ...
بهش جواب رد دادی خودم خفه ت میکنم ... خب ؟

این هم عکسشه ... چپ نیگاش نمیکنی ها ... Suspect

قصه هاي مرجان - صفحة 8 9


هوی ... دستت رو نزن به عکس ... لک میشه ... Suspect
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.werfriends.blogfa.com
s@ba
مشتاق
مشتاق
s@ba


تعداد پستها : 700
Location : تهران
Registration date : 2008-01-09

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 7:12 pm

nAvId نوشته است:
هی ... باز هم تو ...

خب با تو ام ... روتو برگردون ... کشیده نمیزنم بهت ...

{برمیگرده}

باز هم شترررررقققققق ... ولی این کشیده نبودها ... من دروغ نگفتم ...
میخواستم بگم یکی میادش ... میخواد ما رو آزاد کنه ...
بهش جواب رد دادی خودم خفه ت میکنم ... خب ؟

این هم عکسشه ... چپ نیگاش نمیکنی ها ... Suspect

قصه هاي مرجان - صفحة 8 9


هوی ... دستت رو نزن به عکس ... لک میشه ... Suspect




وای چه خانوم با شخصیتی............ Laughing

ایشون شماره ای چیزی ندارن........ Shocked

برای پرونده می گما....... Rolling Eyes

باور کن............ Twisted Evil
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
nAvId
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
nAvId


تعداد پستها : 2240
Age : 36
Location : همه جاي ايران سراي من است
Registration date : 2007-12-04

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 7:31 pm

اهم ...

بیا میخوام یه کشیده بزنم بهت ...

گفتم بیا ...... Evil or Very Mad

آها ... آفرین ...

صورتت رو صاف نگه دار ...

شششششششتتتتتتتتتتتترق ... (الان دیگه باید تفاوت کشیده و چک رو متوجه شده باشی دیگه ... ها ؟)

گفتی شماره ای ، چیزی نداره ...
چرا ...
شماره که نه ...
ولی چیز زیاد داره ...
اولیش اسمشه : دلارام
دومیش شهرتشه : با مرام
سومیش سیبیلشه : گروی سیبیلش = والسلام ( tongue البته ، سیبیل که نداره ... منظورم تار موش بود ... tongue )
چهارمیش ... مخلص ... : خودم هستم ... امری داشتی ؟ Suspect
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.werfriends.blogfa.com
s@ba
مشتاق
مشتاق
s@ba


تعداد پستها : 700
Location : تهران
Registration date : 2008-01-09

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 7:39 pm

nAvId نوشته است:
اهم ...

بیا میخوام یه کشیده بزنم بهت ...

گفتم بیا ...... Evil or Very Mad

آها ... آفرین ...

صورتت رو صاف نگه دار ...

شششششششتتتتتتتتتتتترق ... (الان دیگه باید تفاوت کشیده و چک رو متوجه شده باشی دیگه ... ها ؟)

گفتی شماره ای ، چیزی نداره ...
چرا ...
شماره که نه ...
ولی چیز زیاد داره ...
اولیش اسمشه : دلارام
دومیش شهرتشه : با مرام
سومیش سیبیلشه : گروی سیبیلش = والسلام ( tongue البته ، سیبیل که نداره ... منظورم تار موش بود ... tongue )
چهارمیش ... مخلص ... : خودم هستم ... امری داشتی ؟ Suspect



شما هم پرو شدی ها ............. Evil or Very Mad

شما هم برو انفرادی............... Twisted Evil


ببخشید خانوم یه لحظه............. Rolling Eyes

نوید داره چپ چب نگاه می کنه........... Suspect

آقای مرادی ببرش دیگه اه................... مزاحم............ Laughing Mad

رفت و رادان با دلارام جون تنها ماند............. Cool
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
amin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
amin


تعداد پستها : 2691
Registration date : 2007-12-02

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 7:44 pm

آی نفس کششششششششششششش
رادار به دلارام چپ نگاه کنی چپ و راستت میکنم Suspect
قرقی بپر اون دسته زنجونی رو از داش سلمان بگیر تا این رادارو آبکش کنم affraid
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
s@ba
مشتاق
مشتاق
s@ba


تعداد پستها : 700
Location : تهران
Registration date : 2008-01-09

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 7:54 pm

amin نوشته است:
آی نفس کششششششششششششش
رادار به دلارام چپ نگاه کنی چپ و راستت میکنم Suspect
قرقی بپر اون دسته زنجونی رو از داش سلمان بگیر تا این رادارو آبکش کنم affraid


نچ نچ ............... شما همتون تو انفرادی هستیذ......... Twisted Evil

فقط من و دلارام جونم با هم تنهاییم........... Cool

لطفا کن وسط حرف زدنمون نیا............. lol! lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
nAvId
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
nAvId


تعداد پستها : 2240
Age : 36
Location : همه جاي ايران سراي من است
Registration date : 2007-12-04

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 9:28 pm

s@ba نوشته است:
nAvId نوشته است:
اهم ...

بیا میخوام یه کشیده بزنم بهت ...

گفتم بیا ...... Evil or Very Mad

آها ... آفرین ...

صورتت رو صاف نگه دار ...

شششششششتتتتتتتتتتتترق ... (الان دیگه باید تفاوت کشیده و چک رو متوجه شده باشی دیگه ... ها ؟)

گفتی شماره ای ، چیزی نداره ...
چرا ...
شماره که نه ...
ولی چیز زیاد داره ...
اولیش اسمشه : دلارام
دومیش شهرتشه : با مرام
سومیش سیبیلشه : گروی سیبیلش = والسلام ( tongue البته ، سیبیل که نداره ... منظورم تار موش بود ... tongue )
چهارمیش ... مخلص ... : خودم هستم ... امری داشتی ؟ Suspect



شما هم پرو شدی ها ............. Evil or Very Mad

شما هم برو انفرادی............... Twisted Evil


ببخشید خانوم یه لحظه............. Rolling Eyes

نوید داره چپ چب نگاه می کنه........... Suspect

آقای مرادی ببرش دیگه اه................... مزاحم............ Laughing Mad

رفت و رادان با دلارام جون تنها ماند............. Cool


نفهمیدم ...
چی گفتییییییییییییییییییی ... !!! Evil or Very Mad

داش سلمااااااااااااااااااان ...
اون قمه دسته سفیده رو بده ببینم ...
میخوام گوشه دماغم رو سوراخ کنم نفسم بیشتر بیاد بالا ...

مرتیکه ...
با کی بودی ... ؟ Evil or Very Mad
الان گوش تا گوشت رو میبرم میندازم جلوی گرازها بخورنت ...

واستا بیبینم ..

دِ گفتم واستااااااااا ... Evil or Very Mad
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.werfriends.blogfa.com
دلارام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
دلارام


تعداد پستها : 4639
Location : تهران
Registration date : 2007-12-02

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 10:35 pm

قیییژژژژژژژ...
در چوبی اتاق رادان با یه صدای گوشخراش باز می شه
همه جا رو سکوت گرفته..
اتاق روشنه و بیرون تاریکه
یه سایه معلومه از کسی که بیرون اتاق و جلوی در ایستاده
رادان چشماش رو تنگ می کنه تا ببینه این کیه که توی چارچوب دار وایساده Suspect
سایه دستش رو راست می کنه و میاره جلو..
نور میفته روی دستای غریبه
رادان به دستش نگاه می کنه
به نظرش آشنا میاد چیزی که توی دست غریبه ست
به مغزش که فشار میاره، یادش میفته این همونه که زندانی بند 4 وقتی دستگیر شده بود توی دستش بود
دستمال یزدیه داش سلمانه، زندانی بند 4...
رادان خیره خیره به دستمال نگاه میکنه.. داره گیج می زنه رادان
یهو دست غریبه بلند میشه و با شدت میاد پایین، به شیوه داش سلمان
دستمال بلند صدا می کنه، مثل صدای شلاق
رادان از جاش می پره چشماش گرد میشه از وحشت affraid affraid pale
سایه آروم آروم میاد جلو

(فضا پر میشه از موسیقی، از اینا که ممد خردادیان باهاش بابا کرم می رقصه.. Laughing Laughing Laughing
این چیه گذاشتید بابا؟ آبرومون رفت، قطعش کنید Mad Evil or Very Mad )

رادان پخ می زنه زیر خنده Laughing
آخه یه دختر رو چه به این کارا Rolling Eyes Laughing
رادان میگه عجب روزگاری شده، هر بچه ای که از راه می رسه..
دختر با دستمال یزدی داش سلمان محکم میکوبه روی میز
مو به تن رادان سیخ می شه و بقیه حرفش رو میخوره silent pale affraid silent
دختر با چشمای نیمه بازش به چشمای رادان زل می زنه Suspect
پاهای رادان شل می شه و تلپ میفته روی صندلی pale
دختر می گه
"من دلارامم...
بچه محل هام رو آزاد کن."
چشماش رو تنگ می کنه و نیم تنش به سمت رادان خم میشه Suspect
رادان روی صندلیش عقب عقب میره silent pale
دلارام با دستمال یزدی داش سلمان محکم می کوبه رو میز Cool
رادان از ترس داد می زنه affraid
دلارام می خنده Laughing
دستمال یزدی داش سلمان رو دور دستش می پیچه و از اتاق میره بیرون
این دفعه آهنگ معین پخش می شه...

من قصه ي دردم . تنها ي شبگردم
تنها دو دست مهربان تو پناه من
چشمان تو تنها چراغ کوره راه من
تنها تو ماندي از همه دنيا براي من
آن شانه هاي نازک تو تکيه گاه من
تنها تو هستي ذر تمام لحظه هاي من
تنها تو ماندي جز خداي من عزيز من براي من


ایول... این شد Cool Laughing lol!

بر و بچ فردا جشن آزادی بچه محل ها در میدونچه وسط بازار منعقد می باشد
رادان جون تو هم دعوتی
بیا یه صفایی به مجلس بده lol! lol!
Laughing Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
دلارام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
دلارام


تعداد پستها : 4639
Location : تهران
Registration date : 2007-12-02

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالخميس فبراير 28, 2008 10:39 pm

دم بچه محلای با مرام و با غیرتم گرم
خیلی خیلی گرم
سایتون مستدام Shocked Laughing
مش نوید و حاج امین!!
Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالجمعة فبراير 29, 2008 5:40 am

چه حظی بردم دلارام
یه حالی هم به این سرگرد صبا بده
از محوطه زندون که بیرون میام
ده تا نفس عمیق میکشم
چه هوایی داره این ازادی
دستت دردنکنه دلارام
بچه ها به سلامتی ناجی یه هورای بلند و کشیده
هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورا
همه دلارام را روی دست بلند میکنیم و چند بار با لا و پایین میندازیم
و همه با هم هورا میکشیم وبراش میخونیم دوست داریم قهرمان دوست داریم قهرمان
قهرمان قهرمان قهرمان
رادان از پشت شیشه نیمه جون داره به شادی بچه ها نگاه میکنه
و صبا هم از عصبانیت در حد انفجاره Mad Mad Twisted Evil Evil or Very Mad bom
داد میزنم مهمونی یادت نره سرگرد صبا و براش دست تکون میدم lol! lol! lol!

دلارام نوشته است:
قیییژژژژژژژ...
در چوبی اتاق رادان با یه صدای گوشخراش باز می شه
همه جا رو سکوت گرفته..
اتاق روشنه و بیرون تاریکه
یه سایه معلومه از کسی که بیرون اتاق و جلوی در ایستاده
رادان چشماش رو تنگ می کنه تا ببینه این کیه که توی چارچوب دار وایساده Suspect
سایه دستش رو راست می کنه و میاره جلو..
نور میفته روی دستای غریبه
رادان به دستش نگاه می کنه
به نظرش آشنا میاد چیزی که توی دست غریبه ست
به مغزش که فشار میاره، یادش میفته این همونه که زندانی بند 4 وقتی دستگیر شده بود توی دستش بود
دستمال یزدیه داش سلمانه، زندانی بند 4...
رادان خیره خیره به دستمال نگاه میکنه.. داره گیج می زنه رادان
یهو دست غریبه بلند میشه و با شدت میاد پایین، به شیوه داش سلمان
دستمال بلند صدا می کنه، مثل صدای شلاق
رادان از جاش می پره چشماش گرد میشه از وحشت affraid affraid pale
سایه آروم آروم میاد جلو

(فضا پر میشه از موسیقی، از اینا که ممد خردادیان باهاش بابا کرم می رقصه.. Laughing Laughing Laughing
این چیه گذاشتید بابا؟ آبرومون رفت، قطعش کنید Mad Evil or Very Mad )

رادان پخ می زنه زیر خنده Laughing
آخه یه دختر رو چه به این کارا Rolling Eyes Laughing
رادان میگه عجب روزگاری شده، هر بچه ای که از راه می رسه..
دختر با دستمال یزدی داش سلمان محکم میکوبه روی میز
مو به تن رادان سیخ می شه و بقیه حرفش رو میخوره silent pale affraid silent
دختر با چشمای نیمه بازش به چشمای رادان زل می زنه Suspect
پاهای رادان شل می شه و تلپ میفته روی صندلی pale
دختر می گه
"من دلارامم...
بچه محل هام رو آزاد کن."
چشماش رو تنگ می کنه و نیم تنش به سمت رادان خم میشه Suspect
رادان روی صندلیش عقب عقب میره silent pale
دلارام با دستمال یزدی داش سلمان محکم می کوبه رو میز Cool
رادان از ترس داد می زنه affraid
دلارام می خنده Laughing
دستمال یزدی داش سلمان رو دور دستش می پیچه و از اتاق میره بیرون
این دفعه آهنگ معین پخش می شه...

من قصه ي دردم . تنها ي شبگردم
تنها دو دست مهربان تو پناه من
چشمان تو تنها چراغ کوره راه من
تنها تو ماندي از همه دنيا براي من
آن شانه هاي نازک تو تکيه گاه من
تنها تو هستي ذر تمام لحظه هاي من
تنها تو ماندي جز خداي من عزيز من براي من


ایول... این شد Cool Laughing lol!

بر و بچ فردا جشن آزادی بچه محل ها در میدونچه وسط بازار منعقد می باشد
رادان جون تو هم دعوتی
بیا یه صفایی به مجلس بده lol! lol!
Laughing Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Arakadrish
مشتاق
مشتاق
Arakadrish


تعداد پستها : 986
Location : كاخك
Registration date : 2007-12-04

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالجمعة فبراير 29, 2008 5:19 pm

جشن آزادي در محل مطبخ برگزار ميباشد (آشپزخونه فروم)

بنديهاي عزيز سريعا مراجعه فرمايند

از كفشان ميرود

Laughing Laughing Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
دلارام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
دلارام


تعداد پستها : 4639
Location : تهران
Registration date : 2007-12-02

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالجمعة فبراير 29, 2008 5:42 pm

Embarassed Embarassed Embarassed
به قول این پسرا نوکرتیم آبجی Laughing Laughing Laughing
کاری نکردیم، وظیفه بود
محله سرد و بی صفا بود شوما نبودید
تشریف بیارین مطبخ از نفستون گرم شیم Shocked Laughing Laughing
رادان جون بسم ا...
بروبچ منتظرن lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Assal
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Assal


تعداد پستها : 1476
Age : 35
Location : تهران
Registration date : 2007-12-19

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالجمعة فبراير 29, 2008 6:24 pm

منم که مثل همیشه دیر میرسم... Crying or Very sad

الکی رفتم دستمو کج کردم و کردم تو جیب مردم که بیام پیش شما...

شما هم که همتون رفتین...

باشه...

Neutral

من تنها موندم تو بند...

Rolling Eyes Rolling Eyes Rolling Eyes

دلارام؟؟ Embarassed

بازم سند مندی داری آبجی؟Embarassed Sad
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.werfriends.blogfa.com
ليلا
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
ليلا


تعداد پستها : 1095
Registration date : 2007-12-21

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالجمعة فبراير 29, 2008 7:35 pm

بمانسبت آزادی روفقا lol!

قراره یه گوساله بزنیم زمین ....

همگی دعوتین ...

داش سلمان شوما زحمتشو بکش Very Happy
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
amin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
amin


تعداد پستها : 2691
Registration date : 2007-12-02

قصه هاي مرجان - صفحة 8 Empty
پستعنوان: رد: قصه هاي مرجان   قصه هاي مرجان - صفحة 8 Icon_minitimeالجمعة فبراير 29, 2008 8:47 pm

آی نفس کشششششششششششششش
رادار ما رفتیم Laughing
دلارام دمت قیژ که ما رو از زندون در کردی Wink
چه حالی میده آزادی
داش سلمان حالا کیو باید بکشیم؟ Laughing Suspect
فعلا بریم آشپزخونه یه دلی از عزا در بیاریم..
lol! lol! lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
قصه هاي مرجان
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 8 از 21رفتن به صفحه : الصفحة السابقة  1 ... 5 ... 7, 8, 9 ... 14 ... 21  الصفحة التالية
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: عمومي :: سفره خانه-
پرش به: