| قصه هاي مرجان | |
|
+16بهاره yasamiin nasim Assal Yasaman h@sti s@ba الهام ليلا دلارام amin nAvId magnoon diab Arakadrish MajidDiab Jany 20 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الإثنين يناير 21, 2008 2:07 pm | |
| اقا امین نشد من چند روز نبودم بر علیه ما بشی اگه کاری به کار وائل داشته باشی من هم خشن میشم اقا سلمان که هیچی ده تا دیگه هم باشن خودم یک تنه حریفم. وائل نباشه من هم نیستم با با کلی صبر کردم مو رو سرم کاشته شده تونستم جلوش آفتابی بشم. حالا تازگیها وائل بهم قول داده که مشتاق کتیر را برای من کلیپ کنه البته بعد از بیحن کلی دلم به تو یکی گرم بود اینم که یه سامانه هوای سرد گذاشتی رو دلم بیشتر هوای من و اقا وائل رو داشته باش. فعلا هم یه لطفی بکن من رو از دست این محبوبه نجات بده تو یه لطفی بکن من هرچی میگم مامانم قبول نمیکنه دوست دارم یه مدت دختر یکی یه دونه تو خونه باشم ولی خداییش محبوبه کد بانوی تمام عیاره برعکس من که خیلی تنبل هستم. امور فنیش هم خوبه فقط یه عیب کوچیک داره خیلی البته چند تا خیلی خشنه اینم اثر فیلمای وحشتناکیه که میبیننه چند روز قرنطینه باشه خوب میشه به جون خودم. | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الإثنين يناير 21, 2008 3:41 pm | |
| | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الإثنين يناير 21, 2008 9:16 pm | |
| خيشش ... خيشش خيشش ... خيشش ... يه نيم ساعتي هس دارم قداره هام رو با سنگ چاقو تيز كن ... صفا ميدم ما اماده ايم ... رخصت ؟ شيكم كي رو باس كارد كاردش كنيم ؟ ... برا روح مرحومش ... الفــــاتحه ... كارش تمومه | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء يناير 22, 2008 5:11 am | |
| سلمان جان اگه داداشی از جونت سیر شدی شکم وائل رو پاره کن اما مطمئن باش اگه بری کره ماه هم قایم بشی این مرجان خانم ما زنده ات نمی ذاره حالا خود دانی - Arakadrish نوشته است:
- خيشش ... خيشش
خيشش ... خيشش
...
يه نيم ساعتي هس دارم قداره هام رو با سنگ چاقو تيز كن ... صفا ميدم
ما اماده ايم ... رخصت ؟
شيكم كي رو باس كارد كاردش كنيم ؟
...
برا روح مرحومش ... الفــــاتحه ... كارش تمومه
| |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء يناير 22, 2008 8:35 am | |
| | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء يناير 22, 2008 10:17 am | |
| بععع ... بععع ... محبوب جون اين پاچه اش رو بيگير ... خخخخ ... آق وائل قربون مرامت ... بيا لوطي ... ا رو خون اين زبون بسته رد شو ... ايشالا بلا ملا به دور ... قربون ... اين مال درسته رو زيمين زديم جولو پات ... به نيت عقيقه ... صد سال ديگه بموني و هواي مرجان ما رو داشته باشي ... با صداي بلند : اهل محل همين فردا پس فردا ها ... همه تون كلهم اجمعين ، خونه ي ملا سلمان عندليب الواعظين (آشپزخونه ) به صرف آبگوشت عقيقه اي دعوت دارين حاجي فرموده ان كسي كاسه پياله ور نداره ، بياره دم در ... يه چيكه هم بيرون نيميديم !! محبوب ... بپر واسه آق وائل دو تا چايي تازه دم بيار ... خسته ان ... ا راه دور ترشيف آورده ان . دور از چشم مرجان : محبوب ... آوردي ، همون دم در واسا ... بيام ، خودمون دوتايي بخوريم | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء يناير 22, 2008 1:50 pm | |
| بیا داداش اینم چایی لب سوز آخش چه حالی داره خوردن چایی تو این سرما فقط داداش قربونت میشه برای من به جای آبگوشت کباب درست کنن من یکی اصلا آبگوشت دوست ندارم ماشاءالله مرجان رو نگاه کن چطور نون تو آبگوشت تیلیت کرده از بس که عاشق آبگوشته مخصوصا این آبگوشت که برای سلامتی وائل هستش حالا داداش راستشا بگو از ترس مرجان از کشتن وائل منصرف شدی دبه در نیار راست بگو دیگه اینم بین خودمون باشه منم از مرجان می ترسم اینقدر از بابام نمی ترم که از مرجان می ترسم فعلا رفتم دنبال درست کردن کباب تا بعد راستی بازم خواستی گوسفندی گاوی شتری رو قربونی کنی رو من می تونی حساب کنی مخلصت شما آبجی کوچیکه مجنون دیاب - Arakadrish نوشته است:
- بععع ... بععع ...
محبوب جون اين پاچه اش رو بيگير ...
خخخخ ...
آق وائل قربون مرامت ... بيا لوطي ... ا رو خون اين زبون بسته رد شو ...
ايشالا بلا ملا به دور ...
قربون ... اين مال درسته رو زيمين زديم جولو پات ... به نيت عقيقه ...
صد سال ديگه بموني و هواي مرجان ما رو داشته باشي ...
با صداي بلند :
اهل محل همين فردا پس فردا ها ... همه تون كلهم اجمعين ، خونه ي ملا سلمان عندليب الواعظين (آشپزخونه ) به صرف آبگوشت عقيقه اي دعوت دارين
حاجي فرموده ان كسي كاسه پياله ور نداره ، بياره دم در ... يه چيكه هم بيرون نيميديم !!
محبوب ... بپر واسه آق وائل دو تا چايي تازه دم بيار ... خسته ان ... ا راه دور ترشيف آورده ان .
دور از چشم مرجان :
محبوب ... آوردي ، همون دم در واسا ... بيام ، خودمون دوتايي بخوريم
| |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء يناير 22, 2008 1:52 pm | |
| | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء يناير 22, 2008 4:25 pm | |
| محبوبه جان ، کبابش با من ... اوستای کبابی ... | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء يناير 23, 2008 4:41 am | |
| آخیش راحت شدم ممنون نوید جان اصلا من یکی کباب درست کردن رو بلد نبودم بیا درست کن دوتایی با هم می خوریم راستی نون سنگگ و ریحون و دوغش با من بقیه ش با تو - nAvId نوشته است:
- محبوبه جان ، کبابش با من ...
اوستای کبابی ... | |
|
| |
ليلا عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1095 Registration date : 2007-12-21
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء يناير 23, 2008 6:33 am | |
| | |
|
| |
ليلا عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1095 Registration date : 2007-12-21
| |
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس يناير 24, 2008 5:41 am | |
| لیلا منظورت از سلمان خان کیه داداش سلمان خودمون یا سلمان خان پسر داداش خودم معلومه سر گوسفنده رو بریدیم نه سر وائل خدائیش در این مورد هم من ترسیدم هم داداش سلمان از مرجان داداش سلمان از مرجان خوف داره نه از من بیچاره کاری به کار عمرو دیاب نداره اگه خدای نکرده یه نگاه چپ به عمرودیاب بندازه با من طرفه با همون قمه ش قیمه قیمه ش می کنم راستی لیلا خانم زودی بیا این نویدی که من دیدم یه تکه کوچولو هم برای ما نمی ذاره - ليلا نوشته است:
- Arakadrish نوشته است:
- بععع ... بععع ...
محبوب جون اين پاچه اش رو بيگير ...
خخخخ ...
آق وائل قربون مرامت ... بيا لوطي ... ا رو خون اين زبون بسته رد شو ...
ايشالا بلا ملا به دور ...
قربون ... اين مال درسته رو زيمين زديم جولو پات ... به نيت عقيقه ...
صد سال ديگه بموني و هواي مرجان ما رو داشته باشي ...
با صداي بلند :
اهل محل همين فردا پس فردا ها ... همه تون كلهم اجمعين ، خونه ي ملا سلمان عندليب الواعظين (آشپزخونه ) به صرف آبگوشت عقيقه اي دعوت دارين
حاجي فرموده ان كسي كاسه پياله ور نداره ، بياره دم در ... يه چيكه هم بيرون نيميديم !!
محبوب ... بپر واسه آق وائل دو تا چايي تازه دم بيار ... خسته ان ... ا راه دور ترشيف آورده ان .
دور از چشم مرجان :
محبوب ... آوردي ، همون دم در واسا ... بيام ، خودمون دوتايي بخوريم
بلاخره من نفهمیدم کله ی وائلو بریدین یا گوسفندو .... و آیا این اراک خان طرفدار وائلن یا دشمنش و البته آیا سلمان خان از مرجان خوف دارن یا از محبوبه | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس يناير 24, 2008 9:03 am | |
| | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس يناير 24, 2008 9:19 am | |
| | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس يناير 24, 2008 2:55 pm | |
| | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس يناير 24, 2008 5:10 pm | |
| بفرماید ، بفرماید که کباب حاظر و آماده ... محبوبه جان به اون دست نزن ... آن کباب از برای لیلا جان میباشد لطفا !!! من ؟ من خودم تک و تنها ؟ نه دیگه ، نشد ... ! من و تک خوری ؟ نه نه نه ... من شده بدم همه رو شما بخوری ، خودم لب نمیزنم ... معمولا خود آشپز ، نمیتونه چیزی رو که درست کرده زیاد بخوره ! همون که بقیه میخورن ، اون خودش سیر میشه ... | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس يناير 24, 2008 10:19 pm | |
| آقا من منتظرم مرجان بياد ببينم چي ميشه ... ببينم ساتور لازمه يا دسته گل !! شما به مراسم برسيد ... چيزه ... راستي چايي سلمان فراموش نشه | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة يناير 25, 2008 6:13 am | |
| | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| |
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة يناير 25, 2008 7:53 am | |
| | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة يناير 25, 2008 7:55 am | |
| نوید جان شوخی کردم ناراحت نشو منم نمی خورم تا داداش نوید گلم بیاد فقط نوید جون زودتر بیا روده کوچیکه روده بزرگه رو خورد مردم از گشنگی - nAvId نوشته است:
- بفرماید ، بفرماید که کباب حاظر و آماده ...
محبوبه جان به اون دست نزن ...
آن کباب از برای لیلا جان میباشد لطفا !!!
من ؟
من خودم تک و تنها ؟
نه دیگه ، نشد ... !
من و تک خوری ؟
نه نه نه ...
من شده بدم همه رو شما بخوری ، خودم لب نمیزنم ...
معمولا خود آشپز ، نمیتونه چیزی رو که درست کرده زیاد بخوره !
همون که بقیه میخورن ، اون خودش سیر میشه ... | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة يناير 25, 2008 4:33 pm | |
| نه ، ناراحت که نشدم ... ولی میبخشمت ... کبابیههههههههه ... کبااااااااااااااااااب .. شیش سیخ جیگر سیخی شیش هزار ... !!! اگه تونستی شیش بار پشت سر هم بگو ... یَک کبابی شده ، بیا و ببین ... به به ... (خوشبو کننده هوا ... ! ) (... امروز من چمه ؟ ) خونه دار و بچه دار ، زنبیل رو بذار خونه باشه ، یه بشقاب و یه خورده نون بیار حال کنی ... نمکش هم میزون میزون ... آبداااااااااااااار ... اصلا هم نسوخته ... اصلا هم خام نیست ... فقط بخورین دعا کنین به جونم که هیچ جایی گیرتون نیومده همچین چیزی ... قربون دستتون ، آبلیمو رو فراموش نکردم ، گفتم شاید کسی نخواد بزنه ، برای همین نزدم ... هر کسی میخواد بسم الله ... بیاین همینجا ، دور آتیش منقل ... عجب چیزی شد هااااااااااااااااااااااااااااااا ... قبول محبوبه جان ؟ قبول شدیم ؟ تصدیق گرفتیم ؟ یا نه ، رد شدیم و بعدا بیایم دوباره امتحان بدیم ؟ | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة يناير 25, 2008 5:32 pm | |
| | |
|
| |
ليلا عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1095 Registration date : 2007-12-21
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة يناير 25, 2008 7:27 pm | |
| - nAvId نوشته است:
- بفرماید ، بفرماید که کباب حاظر و آماده ...
محبوبه جان به اون دست نزن ...
آن کباب از برای لیلا جان میباشد لطفا !!!
من ؟
من خودم تک و تنها ؟
نه دیگه ، نشد ... !
من و تک خوری ؟
نه نه نه ...
من شده بدم همه رو شما بخوری ، خودم لب نمیزنم ...
معمولا خود آشپز ، نمیتونه چیزی رو که درست کرده زیاد بخوره !
همون که بقیه میخورن ، اون خودش سیر میشه ... جووووووووووووووونم .. من عاشق کبابم دستت درد نکنه خدایا از این داداشا به همه بده | |
|
| |
| قصه هاي مرجان | |
|