بند چهارم از اصول شرافت سربازي ميگه : من بعنوان يك سرباز ايراني ، حيثيت و اعتبار ارتش را وجهه ي كار خود قرار خواهم داد .
گور باباي اصول شرافت ارتش ... دلم تنگ شده . ميخوام برگردم خونه . دست خالي كه خيلي خيطه !!
ممم ... آهان !!!!
نصف شبي خودم رو ميرسونم به اسلحه خونه ، پلمپش رو وا ميكنم و براي برگشتن يه مشت سر سوغات راست و ريست ميكنم :
كلت ، اس پي جي ، ژ3 ، كلاش ، آر پي جي ، خمپاره انداز در انواع كاليبرها ، قمقمه ، نارنجك ، كلاه آهني به تعداد اهل خونه ، گلوله ي دوشيكا و ...
به دستاي خاليم نگاه نكنين ... همه رو چپوندم توي شيكم تانك و زدم به ديوار پادگان ... با ابهت و وقار تموم داشتم ميومدم كه يهو ديدم تانكه آمپر چسبوند
لامسب گازوييلش رو به اتموم بود !!!!
چيكار كنم چيكار نكنم ، ديدم يه پمپ بنزين اون نزديكيهاس ... رفتم ، ازم كارت سوخت خواست !!!!
گفتم لوطي ادوات جنگي اونم از نوع سرقتي كارت مارت نداره كه ! گفت ماموريم و معذور ... باس لاپورت بديم .
پريدم پشت مسلسل و پمپ بنزينش رو سولاخ سولاخ كردم . يه آتيش بازي حسابي .
يه دونه هم توپ هوايي دركردم به نشون پيروزي . گازش رو گرفتم و با باقيمونده ي گازوييل تانكه رو رسوندم به يه گوشه ي دنج و همونجا قايمش كردم .
قييييق ... دزدگيرش رو زدم و درش رو با زنجير قلف كردم
يه شوميز نوشتم :
از اينكه با بزرگواري وجود ماشين آلات راهسازي را در مسير رفت و آمد خود تحمل ميفرماييد سپاسگذاريم (مثل همون كاري كه شهرداري توي مسير
امام حسين به طرف آزادي كرده) . گفتم تابلو نشه گندش در بياد .
القصه ... كل سر سوغاتيها خوابيده گوشه ي خيابون و منتظر دو قلوپ گازوييل ... بشمار سه كارتهاي سوخت رو كش برين تا بريم راش بندازيم !!
بابا اين آلات مشكوك و شهوت انگيز چيه . بياين با وسايل موسيقي خوابگاهي بزن و بكوب راه بندازيم ، فردا برامون درد سر نشه !!
يهو ديدين اين بر و بچه هاي عقيدتي زيرآبمون رو زدن و همه مون تجديد دوره شديم !!
من يكي اگه تجديد دوره بشم پادگان رو به آتيش ميكشم
خب خب خب ...
ياسمين اول تو بيا جولو ، بند تمبون مال تو
بلدي كه بايد چجوري بنوازي ؟ سرش رو ميبندي به شست پات . پات رو دراز ميكني تا كشيده بشه بعد هم بصورت يه آكورد تكراري بهش ضربه ميزني تا
صداي وينگ وينگ بده
آبجي عسل ... چون كوچولويي نميونم يه ساز گنده بدم بهت . پس ...
بيا اين يقلبي (يكي از ظرفهاي ارتش كه سربازا توش غذا ميخورن . كوچولوه و در دار) بشين كنار ياسمين و با قاشق و چنگال بزن پشتش
بهاره و ياسي ...
يكي تخت بالا ، يكي تخت پايين ... بشينين و هماهنگ با هم خودتون رو تكون بدين . تختهاي پادگان بدون استثنا يك (yak) قيژ قيژ باحالي ميده كه نگو
واسه ي زمينه ي آهنگمون حرف نداره . حركتتون اين شكلي باشه :
البته نه به اين شدت !! يهو ديدين شكست و افتادين روي همديگه
دلارام ...
بيا اين قمقمه رو بگير ... سرش رو وا كن ... لبات رو گرد كن و از بغل بچسبون بهش ، بعد مرتب بگو : دوپس دوپس ... صدات توي قمقمه ميپيچه و
آهنگمون براي پارتي گرفتن ايده آل ميشه ... فقط مواظب باش دهنه اش رو تف مالي نكني ها ... دوسال ميخوام باهاش آب بخورم !!
مريم نازنين ...
كدوم رو بدم بهت ؟ ... ممم ...
آهاااان ... بيا ... اين ميله و فنر ارتجاع كلاش رو بگير و بزنشون به همديگه ... صداي بينگ بينگ ميده ... با صداي ساز ياسمين ست ميشه
داداش امين ...
دو تا سيني (همون بشقاب گنده هاي چند قسمتي رو ميگم كه توي بيمارستان ها هم باهاشون به مريضا غذا ميدن) وردار و بزنشون به همديگه
تا صداي سنج بدن ... گيشششش ... گيششش ...
مرجان بيا ...
انواع پوكه هاي مختلف رو با سايزهاي كوچيك و بزرگ چيده ام كنار همديگه ...
دو تا سمبه ي كلاش (يه ميله ي نيم متري با قطر 3 ميليمتر) وردار و بزن بهشون ... صداي سنتور ميده ... از اون سنتورايي كه جاي سيم ، تيكه هاي
فلزي داره ... صداش اينجوريه : ديلينگ ... ديلينگ ...
داداش نويد گلم ...
سرت رو بيار جولو تا اين كلاه آهني رو بذارم روش ... آهااان ... خب حالا وايسا كنار تخت تا آبجي الهام بره بالا و دودستي روي كلاهت تنبك بزنه
نترس دردت نمياد ... زيرش تيكه هاي پارچه اي داره . براي اينكه دستات بيكار نباشه هي پشت سر هم سوت بلبلي بزن
خب صبا جان ، فقط تو موندي ...
سه كار مهم بايد انجام بدي :
با نارنجك دود زا دود مورد نياز رو تامين كني ...
با اين كلت مخصوص ... بعد از هر چند دقيقه يه منور بزني ...
از اون قوطي كوچولوي روي كلاه من به قلوپ كوچولو به هر كدوم از بچه ها بدي تا شنگول و قبراق شن
هركي بيكار مونده بگه تا يه سازي براش دست و پا كنيم . البته هنوز براي اجراي حركات موزون كسي رو انتخاب نكرده ام . داوطلب هست ؟؟
منم بلندگو دستي رو از انبار يگان كش ميرم و ميشم ، هم مسئول صوت و هم خواننده ...
بريم ؟؟
--------------------------------------------------------------------
جمعه شد روز رهايي سر رسيد ______ آخر كج خلقي سروان رسيد
جاي دلتـــنگي نباشد اين يــگان ______ موسم آزادي و طغيان رسيد !!
آش خورها را هـواي رفتن است ______ كركري هاي جنابان سر رسيد
وخت پا كوبي و خنديدن رسيد (اين رو شما تكرار كنين)
گفت سرهنگ اين چه ريش است و چه مو ______ كس نباشد اين چنين ژوليده مو
هفــــته ي تــــالي نـــبينم بــــين جمــــع ______ زلف كج يا رويشي از مو به رو !!
يك به يك غـــــرغــــر بلـــــند از زيـــــر لب ______ كل گـــردان را نمـــــوده زير و رو
اين چه سرهنگ و چه هنگ و آبرو ؟؟
عاقبت فصل رهايي از جفاي مطبخ است ______ روده و معــــده به درد آلــــوده است
روز ســــوم چهــــره ها نــــالان شــــــود ______ نوبت آش شـــــل آدمكــــــش است
باقــــي اندر ذهـــن ها مانــد اين ســـوال ______ اين چه تركيب عجيب و واهي است ؟؟
ضعف و قارر و غورر دلها باقي است .
ببخشيد يه كم ته مزه ي اعتراض و دهن كجي به خودش گرف . بايد اعتراف كنم زياد روي كردم .
محيط خوبيه . غذا كم و پر كافور هس اما براي محيط سربازخونه حرف نداره بعلاوه اينكه
يه بوفه ي تكميل با انواع ساندويچ و بستني و آب ميوه و ... توي پادگان هست كه ديگه جاي هيچ
گله و شكايتي باقي نميمونه .
گاهي با خودم ميگم چقدر جاي بچه ها خاليه ... پادگان ما مخصوص ليسانس به بالاست . درنتيجه
هم بچه ها به اندازه ي كافي فهميده و با شخصيت ان و هم برخورد درجه دارا با ما خيلي خوبه .
چقدر خوشحالم كه عزيزايي مثل شماها دارم ...
ممنونم كه به يادم بودين و من رو با محبتتون غرق در شادي كردين .
يه تشكر مخصوص هم بكنم از عسل نازنين كه من رو حسابي خجالت داد و اين تاپيك رو زد .
ببخشيد ، نتونستم اونجوري كه دلم ميخواست بنويسم ...