| صندلي داغ | |
|
+20yasamiin HeLena magnoon diab s@ba h@sti Jany maryashena Anika amin Assal Yasaman دلارام Arakadrish leila nAvId ليلا meysam-r بهاره الهام MajidDiab 24 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ الجمعة مارس 14, 2008 9:33 am | |
| سری دوم 1.این کوچه علی چپ کجاست؟شنیدم اونجا گیر افتادی؟ 2.این خر مراد که میگن سوارش هستی از کجا خریدی؟ 3.نخود سیاه کجا داره؟ 4.مبارک کیه که همش دست تو جیبش می کنن؟ 5.راسته میگن می خوای عزیز شی یا کور شو یا دور شو؟ 6.آدرس کوه قاف بلدی؟ 7.چطور میشه کاری کرد گاو آدم دوقولو بزاد؟ 8.این دخترابا چی گلو میگیرن که پسرای بیچاره گلوشون گیر میکنه؟ 9.تا حالا مشت کسی رو باز کردی؟ 10.چطور میشه آدم دستش از پاش درازتر میشه؟ 11. تا حالا دست و پاتو گم کردی؟ | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ الجمعة مارس 14, 2008 3:50 pm | |
| - دلارام نوشته است:
احساس داغی نمی کنم فکر می کردم خیلی بیشتر از اینا بسوزم ولی انگار سهمیه بنزین این صندلیه تموم شده کسی کارت سوختمند هوش نداره؟ من دارم ....بفرما عزيزم دلارام جان دير رسيدم ...اما از خوندن سوالاي بچه ها و جواباي زيبا و به جات خيلي خوشم اومد. سوال گوشي هستي؟....منظورم گوشي تلفن نيستاااا...نمي دونم مي دونين يعني چي يا نه به كسي ميگن كه زود تحت تاثير حرفاي ديگرون قرار ميگيره...مثلا مي خواد يه كاري كنه يكي يه چزي ميگه گوش ميده اون يكي يه چيزي ميگه به حرف اون گوش ميده، يه چيزي تو اين مايه هااااا ............................................ تا حالا جون كسي رو نجات دادي؟ يا كسي جون تو رو نجات داده؟ ............................................ در همين لحظه، كسي هست كه ازش دلخور باشي و نبخشيده باشيش؟ ............................................ و يه سوال ديگه مي دونستي خيلي خانوم، گل، مهربون و بامحبتي؟ (بي تعارف ميگم عزيزم) | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ الجمعة مارس 14, 2008 7:54 pm | |
| سلام دلارام جان نظرت رو با یک یا چند کلمه در مورد هر کس بگو... من عسل صبا هستی امین میثم نوید .... ممنون | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ الجمعة مارس 14, 2008 11:54 pm | |
| | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ السبت مارس 15, 2008 12:29 am | |
| | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ السبت مارس 15, 2008 12:39 am | |
| - الهام نوشته است:
- سلام دلارام جان
نظرت رو با یک یا چند کلمه در مورد هر کس بگو...
من
عسل
صبا
هستی
امین
میثم
نوید
....
ممنون
شما آدمایی هستید که در خوبی مثل فرشته هایید اینجا جاییه که من احساس آرامش می کنم چون همه شما به من احساس آرامش میدید همتون رو بی نهایت دوست دارم هر کدومتون در قلب و ذهن من یه جایگاهی دارید که مخصوص و مختص خودتونه هر کدومتون واسه من یه دنیایید و هر کدومتون یه بخشی از دنیای من الهام، نوید، عسل، میثم، مجید، امین، سلمان، هستی، صبا، لیلا، یاسمن، یاسمین، بهاره، هلنا، رضا، علی، مریم، محبوبه، مرجان، میلاد، شیرین، آنیکا خانوم، مبینا، وحید،... همه و همه اینجا توی قلب من و احساس من هستید هر جا که باشم که شما عزیزترین دوستان من هستید خدایی که شاهد و ناظرمه می دونه که این حرف دلم بود که گفتم همتون رو میسپارم به دستای بزرگ و مهربونش که تا ابد حافظ و نگهدار قلبای مهربونتون باشه الهی تا همیشه شاد شاد باشید | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ السبت مارس 15, 2008 12:40 am | |
| خب.. 7 ساعت هم از پایان مهلت سوختیدن من گذشت نوبتی هم که باشه نوبت بهاره جونمه بهاره خانوم بسم الله | |
|
| |
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| |
| |
ليلا عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1095 Registration date : 2007-12-21
| عنوان: رد: صندلي داغ الأحد مارس 16, 2008 6:30 pm | |
| | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: صندلي داغ الثلاثاء مارس 18, 2008 10:34 am | |
| من واقعا معذرت میخوام که دیر کردم ... خب ... قرار بود پوست من کنده بشه دیگه ... برای همین ترسیدم و در رفتم ... میخواستم یه سوال بپرسم از دلارام عزیز ... اگه هنوز نرفته ها ... چی باعث میشه آدما خودشون و خدای خودشون رو گم کنن ؟ چطور میشه پیداشون کنن ؟ بهترین فیلمی که یادته چی بوده ؟ چند تا کتاب خوب معرفی کنن اگه ممکنه ... شمال هم رفتی (یا بهتره بگم اومدی) ؟ خوب بود ؟ از کجاهاش دیدن کردی ؟ چی خوردی ؟ میخوای باز هم بری ؟ ممنونم دلارام جان ... | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ الثلاثاء مارس 18, 2008 5:10 pm | |
| - s@ba نوشته است:
- اوای دلارام جون من دیر رسیدم........
نمی خوام........... مگه کارای عید گداشت من دو دقیقه نفس بکشم....... صبا جان فعلا که بهاره خانوم غایبه اگه دوست داری ازم سوال بپرسی من در خدمتم عزیزم راستی خسته نباشی، خدا قوت | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ الثلاثاء مارس 18, 2008 5:49 pm | |
| من واقعا معذرت میخوام که دیر کردم ... خب ... قرار بود پوست من کنده بشه دیگه ... برای همین ترسیدم و در رفتم ... ای بابا، این حرفا چیه آقا نوید؟ گردن ما از مو باریکتره، فقط زبونمون یه کم درازه میخواستم یه سوال بپرسم از دلارام عزیز ... اگه هنوز نرفته ها ... در خدمتم چی باعث میشه آدما خودشون و خدای خودشون رو گم کنن ؟ چطور میشه پیداشون کنن ؟ نوید جان سوال و جواب سوال رو با هم گفتی آدما خدای خودشون رو گم می کنن وقتی که خودشون رو گم می کنن و خودشون رو گم می کنن وقتی که خدای خودشون رو گم می کنن راستش جواب اینکه چجوری میشه خود و خدای خود رو پیدا کرد، پیش من نیست یعنی هنوز اونقدرا بزرگ نشدم که بدونم چجوری میشه پیدا کرد واسه همین همیشه از خدا درخواست می کنم که حتی اگه حواسم پرت شد و خودم و خودش رو گم کردم، اون من رو پیدا کنه دستم رو بگیره و من رو ببره خونه از شلوغی ها، از سرگرمی ها، از حواس پرتی ها نجاتم بده کسی که گم میشه دلش بیشتر از همه و همیشه برای خونه تنگه من فقط دعا می کنم که خدا مواظبم باشه، همین...بهترین فیلمی که یادته چی بوده ؟ راستش من حافظه بسیار بسیار بدی دارم یعنی خب... یه چیزایی مال دو سالگیمه و هنوز تصاویرش اونقدر واقعی جلوی چشمامه که انگار همین دیروز اتفاق افتاده یه چیزایی هم هست که همین دیروز اتفاق افتاده و کمترین تصویری ازش توی ذهنم ندارم واسه همین اسم فیلمایی که می بینم، حتی اگه خیلی ازش خوشم اومده باشه یادم نمی مونه ولی می تونم مشخصات فیلمایی که ازشون خوشم میاد رو بگم فیلم سیاسی نباشه، به صورت مستقیم از داستان جنگ نباشه، رزمی نباشه، بیش از حد معناگرایانه نباشه، عشقولانه نباشه، راجع به ایدز و اعتیاد هم نباشه حالا مرد میخوام واسه موضوعی به جز این ها فیلم بسازهچند تا کتاب خوب معرفی کنن اگه ممکنه ... خب، در مورد کتاب من فکر می کنم اینکه هر کس بگه چه کتابی خوبه و چه کتابی بده تا حد زیادی به سلایقش مربوطه و اینکه به چه زمینه هایی بیشتر علاقه داشته باشه مثلا من در زمینه تاریخی که چندان علاقه ای هم بهش ندارم کتاب سرزمین جاوید رو خوندم و خوشم اومد خب چند تا کتاب که الان به ذهن و حافظه داغونم می رسه رو نام میبرم صد سال تنهایی، آنارکارنینا (کتاب محبوبم؛ نه به خاطر داستانش، به خاطر روح داستان)، پر، انجمن شاعران مرده، بادبادک باز، جین ایر، پلی به سوی جاودانگی، من او، کوری و ... پیشنهاد می کنم یه تاپیک معرفی کتاب بزنیم و کتابها رو با یه پیش زمینه ای به هم معرفی کنیم تا هر کس کتاب مورد علاقه خودش رو انتخاب کنه و بخونهشمال هم رفتی (یا بهتره بگم اومدی) ؟ خوب بود ؟ از کجاهاش دیدن کردی ؟ چی خوردی ؟ میخوای باز هم بری ؟ نوید جان همونطور که می دونی من اصالتا شمالی هستم پدر بزرگ پدرم اونجا به دنیا اومده ولی از اون نسل به بعد اومدن تهران ما اهل نوریم، و احساس وطن پرستی و ناسیونالیستیم میگه نور از همه جا قشنگتره ولی تا حالا 7 8 بار بیشتر شمال نرفتم محمود آباد، ساری، کلاردشت، نور، گرگان، ولی طرف گیلان تا حالا نرفتم متاسفانه کلا شمال رو به خاطر جنگلش و دریاش دوست دارم، به شرط اینکه تابستون نباشه از کجاهاش دیدن کردم... از دریا ، جنگل سی سنگان، جنگل نور، یه بارم رفتیم همونجاها که نیما یوشیج داره، توی کوهستان زیباترین مناظر رو دیدم یه روستا بود روی کوه، یه امامزاده داشت، و یه دشت خیلی خیلی سرسبز. پریشب خواب اون دشت سبز رو دیدم، دیگه... از گرگان هم خوشم میاد، طبیعت بکری داره چیا خوردم... ماهی تا دلت بخواد ماهی خوردم میرزا قاسمی هم چند بار خوردم، بقیه غذاهایی که خوردم غذاهای معمولی بوده، مثل جوجه کباب و کباب، ولی خیلی دلم میخواد یه بار هم که شده مزه غذاهای اصیل مازندرانی رو بچشم، البته اسماشون رو هم حتی بلد نیستم معلومه که دلم می خواد بازم برم، اگه پسر بودم هر دو سه ماه یه بار خودم تنهایی میرفتم شمال، ولی الان باید صبر کنم تا با بابا و مامانم برم خدا بگم چه کارت نکنه نوید، دلم رو هوایی کردی ممنونم دلارام جان ... منم از تو ممنونم نوید جان
| |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| |
| |
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| عنوان: رد: صندلي داغ الثلاثاء مارس 18, 2008 10:11 pm | |
| سلام دلارام جون.........
از من یه انتقاد کن بدون تعارف ..................؟
من آرووم یا شیطون..............؟
بیشتر وقتت در روز صرف چیه؟
بیشتر شیرینی پرستی یا ترشی پرست.........؟
نظرت درباره ی آدم هایی که فقط حرف می زن و عمل نمی کنن چیه؟یعنی چه حسی نسبت بهشون داری؟ | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: صندلي داغ الأربعاء مارس 19, 2008 6:48 am | |
| اره آره آره تمدید حق مسلم ماست می بینم که دلارام جان نتونستی از چنگ من در بری آخیییییی چقدر بده ادم بیخ سال نو کباب بشه بنزین می خواهید بچه ها من یه گالن اوردم بر می گردم حتما | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: صندلي داغ الأربعاء مارس 19, 2008 7:07 am | |
| - دلارام نوشته است:
- من واقعا معذرت میخوام که دیر کردم ...
خب ...
قرار بود پوست من کنده بشه دیگه ... برای همین ترسیدم و در رفتم ...
ای بابا، این حرفا چیه آقا نوید؟ گردن ما از مو باریکتره، فقط زبونمون یه کم درازه
میخواستم یه سوال بپرسم از دلارام عزیز ... اگه هنوز نرفته ها ...
در خدمتم
چی باعث میشه آدما خودشون و خدای خودشون رو گم کنن ؟ چطور میشه پیداشون کنن ؟
نوید جان سوال و جواب سوال رو با هم گفتی آدما خدای خودشون رو گم می کنن وقتی که خودشون رو گم می کنن و خودشون رو گم می کنن وقتی که خدای خودشون رو گم می کنن راستش جواب اینکه چجوری میشه خود و خدای خود رو پیدا کرد، پیش من نیست یعنی هنوز اونقدرا بزرگ نشدم که بدونم چجوری میشه پیدا کرد واسه همین همیشه از خدا درخواست می کنم که حتی اگه حواسم پرت شد و خودم و خودش رو گم کردم، اون من رو پیدا کنه دستم رو بگیره و من رو ببره خونه از شلوغی ها، از سرگرمی ها، از حواس پرتی ها نجاتم بده کسی که گم میشه دلش بیشتر از همه و همیشه برای خونه تنگه من فقط دعا می کنم که خدا مواظبم باشه، همین...
بهترین فیلمی که یادته چی بوده ؟
راستش من حافظه بسیار بسیار بدی دارم یعنی خب... یه چیزایی مال دو سالگیمه و هنوز تصاویرش اونقدر واقعی جلوی چشمامه که انگار همین دیروز اتفاق افتاده یه چیزایی هم هست که همین دیروز اتفاق افتاده و کمترین تصویری ازش توی ذهنم ندارم واسه همین اسم فیلمایی که می بینم، حتی اگه خیلی ازش خوشم اومده باشه یادم نمی مونه ولی می تونم مشخصات فیلمایی که ازشون خوشم میاد رو بگم فیلم سیاسی نباشه، به صورت مستقیم از داستان جنگ نباشه، رزمی نباشه، بیش از حد معناگرایانه نباشه، عشقولانه نباشه، راجع به ایدز و اعتیاد هم نباشه حالا مرد میخوام واسه موضوعی به جز این ها فیلم بسازه
چند تا کتاب خوب معرفی کنن اگه ممکنه ...
خب، در مورد کتاب من فکر می کنم اینکه هر کس بگه چه کتابی خوبه و چه کتابی بده تا حد زیادی به سلایقش مربوطه و اینکه به چه زمینه هایی بیشتر علاقه داشته باشه مثلا من در زمینه تاریخی که چندان علاقه ای هم بهش ندارم کتاب سرزمین جاوید رو خوندم و خوشم اومد خب چند تا کتاب که الان به ذهن و حافظه داغونم می رسه رو نام میبرم صد سال تنهایی، آنارکارنینا (کتاب محبوبم؛ نه به خاطر داستانش، به خاطر روح داستان)، پر، انجمن شاعران مرده، بادبادک باز، جین ایر، پلی به سوی جاودانگی، من او، کوری و ... پیشنهاد می کنم یه تاپیک معرفی کتاب بزنیم و کتابها رو با یه پیش زمینه ای به هم معرفی کنیم تا هر کس کتاب مورد علاقه خودش رو انتخاب کنه و بخونه
شمال هم رفتی (یا بهتره بگم اومدی) ؟ خوب بود ؟ از کجاهاش دیدن کردی ؟ چی خوردی ؟ میخوای باز هم بری ؟
نوید جان همونطور که می دونی من اصالتا شمالی هستم پدر بزرگ پدرم اونجا به دنیا اومده ولی از اون نسل به بعد اومدن تهران ما اهل نوریم، و احساس وطن پرستی و ناسیونالیستیم میگه نور از همه جا قشنگتره ولی تا حالا 7 8 بار بیشتر شمال نرفتم محمود آباد، ساری، کلاردشت، نور، گرگان، ولی طرف گیلان تا حالا نرفتم متاسفانه کلا شمال رو به خاطر جنگلش و دریاش دوست دارم، به شرط اینکه تابستون نباشه از کجاهاش دیدن کردم... از دریا ، جنگل سی سنگان، جنگل نور، یه بارم رفتیم همونجاها که نیما یوشیج داره، توی کوهستان زیباترین مناظر رو دیدم یه روستا بود روی کوه، یه امامزاده داشت، و یه دشت خیلی خیلی سرسبز. پریشب خواب اون دشت سبز رو دیدم، دیگه... از گرگان هم خوشم میاد، طبیعت بکری داره چیا خوردم... ماهی تا دلت بخواد ماهی خوردم میرزا قاسمی هم چند بار خوردم، بقیه غذاهایی که خوردم غذاهای معمولی بوده، مثل جوجه کباب و کباب، ولی خیلی دلم میخواد یه بار هم که شده مزه غذاهای اصیل مازندرانی رو بچشم، البته اسماشون رو هم حتی بلد نیستم معلومه که دلم می خواد بازم برم، اگه پسر بودم هر دو سه ماه یه بار خودم تنهایی میرفتم شمال، ولی الان باید صبر کنم تا با بابا و مامانم برم خدا بگم چه کارت نکنه نوید، دلم رو هوایی کردی
ممنونم دلارام جان ...
منم از تو ممنونم نوید جان
متشکرم ازت دلارام جان ... خب والا من هم خدای خود رو پیدا نمیتونم بکنم ... اون پیدام میکنه ... یعنی اصلا براش گم نمیشم که پیدام کنه ها ... ولی خب ... صداشو نمیشنوم گاهی اوقات ... خب ... من یه فیلم معرفی میکنم که هیچ کدوم از اون چیزا رو نداشته باشه ... سه گانه ماتریکس که هیچ کدوم اونا رو نداره ... آخه ببین : سیاسی که اصلا نیست !!! ... اصلا هم در مورد جنگ نیست !!! ... رزم هم اصلا در این فیلم معنایی نداره !!! ... معنا گرایانه ؟ اون که اصلا اصلا اصلا نیست !!! ... عشقولانه هم نیست . من فقط نمیدونم چطوری عشق اون دختره ، "نیو" رو زنده کرد . ولی عشقولانه نیست !!! ... آها ، در مورد ایدز و اعتیاد هم که واقعا نیست دیگه ... بهتره واقع بیبن باشم ... ممنونم بابت معرفی کتابها ... حتما در اولین فرصت تهیه میکنم ... در مورد اون تاپیک هم موافقم ... تاپیک " کتابخونه بزرگ ما" رو توی بخش "دانش و اطلاعات" راه میندازیم ... چطوره ؟ ایول شمال ... ایول خودم ... ایول ماهی ... حالا اینو بدونین که شماها از من بیشتر مازندران رو گشتین ... باور کنین ... کلا خود مازندرانی ها زیاد اهل مسافرت و این جور چیزا نیستن ... برای همین خود مازندران رو هم هیچ وقت نمیتونن بگردن ... !!! من خودم هنوز نور نرفتم ... !!! چالوس رو فقط یه بار رفتم ، اون هم اردو ... !!! دیگه هیچی ... بقیه عمرم رو خونه بودم ... بیشترین جایی هم که توی مازندران رفتم اینا بوده : ساری بوده که دانشگاه من اونجاست و خونه یکی از عمه هام ... بهشهر که خب محل زندگیست ... و قائمشهر ... که اونجا هم خونه یکی از فک و فامیل هاست ... وگرنه اونطوری خیلی توی مازندران نگشتم ... اگه هم بوده ، فقط از توی ماشین بوده و خیلی گذری ... برای همین میگم شماها از من بیشتر مازندران رو گشتین ... !!! ولی دریا رو تا دلتون بخواد رفتم هااااااا ... همش یه ربع با دریا فاصله داریم ... خلاصه اینکه ، شمال اومدین ، در خدمت هستیم ... | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: صندلي داغ الأربعاء مارس 19, 2008 4:35 pm | |
| خوب دلارام جان نوبت منه اول یه جمله بلند در باره ی من بگو که توش ب نداشته باشه زندگی با یه شاعر رو ترجیح میدی یا نقاش به نظرت کدوم تیم قهرمان لیگ برتر میشه تا حالا عاشق چیزی یا کسی شدی ؟ چه غذایی رو خیلی خوب درست میکنی و خیلی دوست داری نمی دونم چرا ولی دلم نمی یاد کبابت کنم واسه همین این سوالها رو کافی می دونم | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: صندلي داغ الأربعاء مارس 19, 2008 7:07 pm | |
| | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ الأربعاء مارس 19, 2008 7:23 pm | |
| | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ الأربعاء مارس 19, 2008 7:38 pm | |
| سلام دلارام جون......... سلام به روی ماهتاز من یه انتقاد کن بدون تعارف ..................؟ عزیز دلم برای چی ازت انتقاد کنم؟ من که از تو بدی ندیدم هر چی دیدم شادی و خوبی و مهربونی بوده فقط این عسل جون من رو کمتر اذیت کن، گناه داره آبجیم من آرووم یا شیطون..............؟ تو... ظاهر شیطونی داری ولی باطنت خیلی عمیقه، خیلی خاص.. غیر قابل توصیفی برای من
بیشتر وقتت در روز صرف چیه؟ بستگی داره، که دانشگاه باشم یا خونه اگه دانشگاه باشم که همش سر کلاسم اگه خونه باشم هم یا نت گردی می کنم، یا درس می خونم، یا سرم با کارای خودم گرمه ولی کلا همه وقتم صرف گذروندن وقت میشه بیشتر شیرینی پرستی یا ترشی پرست.........؟ اومممممممم... هر دوش مثلا شیرینی خیلی دوست دارم ولی از غذای شیرین بی نهایت بدم میاد ترشی جات هم خیلی دوست دارم، مثل آلوچه و لواشک ولی در کل آدم ترش و شیرینی هستم نظرت درباره ی آدم هایی که فقط حرف می زن و عمل نمی کنن چیه؟یعنی چه حسی نسبت بهشون داری؟ یه وقتایی دلم می خواد کله شون رو بکنم یه وقتایی هم بی نهایت برام بی اهمیت هستن همیشه دعا می کنم خودم جز این آدما نباشم ولی خب.. گاهی متاسفانه هستم | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ الأربعاء مارس 19, 2008 7:54 pm | |
| | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: صندلي داغ الأربعاء مارس 19, 2008 7:56 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: صندلي داغ الخميس مارس 20, 2008 8:48 am | |
| خوب حالا که هوس کباب کردی من حرفی ندارم فکر کن می خواهی واسه بازی تو یه فیلم مهم تست بدی حالا برای ما نقش دختری رو بازی کن که قراره از عشقش جدا شه می بینم که داری کم کم دنبال باد به زن می گردی | |
|
| |
s@ba مشتاق
تعداد پستها : 700 Location : تهران Registration date : 2008-01-09
| عنوان: رد: صندلي داغ الخميس مارس 20, 2008 7:45 pm | |
| | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: صندلي داغ الجمعة مارس 21, 2008 6:08 pm | |
| دوباره سلام عزيزم ميبينم كه علاقه شديد ما شده دوستي خاله خرسه دوباره نگهت داشتيم. يادت نره اين سئوالها الان به فكرم رسيد اگه قرار باشه بين رسيدن به كسيكه عاشقي و رسيدن به يك موفقيت شخصي انتخاب كني كدوم رو انتخاب ميكني؟ ديدي بعضي وقتا براي اينكه قربون صدقه ديگران بريم ميگيم دردت بجونم تا حالا هيچ وقت واقعا و از ته دل به كسي اين حرف رو زدي؟ قربون خواهر گلم | |
|
| |
| صندلي داغ | |
|