نغمه هاي دلتنگي

باید تجربه کنی تا بفهمی انتظار یعنی چه و شعر ش چه معنایی دارد.
تا نگاه بی قرارت به ساعت دیواری کوک نخورده باشد چگونه میخواهی بفهمی
که چشمان منتظر چه نگاهی دارند.
تا تلاطم سینه ت در هر ثانیه هزار بار بیشتراز ثانیه قبل نشده باشد
چگونه میفهمی که قلب منتظر چه بی تاب مشت بر در و دیوار سینه میکوبد .
تا اشکهای انتظار را روانه گونه هایت نکرده باشی و بر لبهایت نبوسیده باشی
کی درک خواهی کرد که اشک انتظار شور نیست،شیرینی وصال دارد.

yasamiin نوشته است:: نه بابا ولم کن عمو....کجا دل گرفتن صفا داره.....

چرا عمو جان صفا داره منتها باید واسه کسی یاشه که ارزشش رو داشته باشه

MajidDiab نوشته است:

yasamiin نوشته است:: نه بابا ولم کن عمو....کجا دل گرفتن صفا داره.....

چرا عمو جان صفا داره منتها باید واسه کسی یاشه که ارزشش رو داشته باشه

دمت گرم

قربون آقا
دل عالی شاد cheers

امروز باید از شادی گفت از عشق
از زایش دوباره طبیعت،از گل،از بهار نارنج،
از نسیم از لبخند بدون اشک و از زندگی
اما...
چطور فراموش کنم که تو اینقدر دوری و بهارم بدون تو
تنها نام بهار دارد
دلم برایت تنگ شده مثل همیشه مثل تمام روزهای سال گذشته که نبودی
و مثل تمام لحظه هایی که خواهد آمد و شاید تو نیایی.
دوستت دارم...
نمیگویم بیشتر از زندگی ام که تو از زندگیم برتری
تو را بیشتر از تو دوست دارم
بیشتر از آنچه که بدانی...

می خوام که با هر نفسم
بگم تویی هم نفسم
بغض تو رو داد بزنم
بگم تویی هر نفسم
می خوام که با ترانه هام
قفل سکوتو بشکنم
تو هم صدامو بشنوی
منم صداتو بشنوم
می خوام بگم تو بهترین
ستاره بخت منی
می خوام بگم که خواستن
تموم دنیای منی
می خوام که هر شب واسه تو
ستاره ها رو بشمارم
ماه و ستارت واسه چی ؟
هر چی تو گفتی بشمارم
می خوام که بغض سینه مو
درد تو درمون بکنه
دردمو درمون نکنه ،
شاید که آرومم کنه
می خوام که با برق نگات
خورشیدو ویرون بکنم
می خوام که با بغض صدات
رعدو پریشون بکنم
می خوام بگم عزیز من
صبر و قرار من تویی
صبر و قرار تو منم
عمر و نیاز من تویی
می خوام که خواستن تو رو
با گریه فریاد بزنم
عشق و نیاز این دل و
تو سینه فریاد بزنم
می خوام بگم دوسِت دارم
تموم حرفام همینه
بگم فقط تو رو دارم
تموم حرفام همینه

دلم خیلی گرفته

به چشما ی خودت قسم دیگه بهت نمیرسم

وصال توخیالیه اخ که دلم چه حالیه

یادت میاد بهارمون دلای بی قرارمون

قایم شدن توکوچه ها دورازنگاه بچه ها

بازی ها ی عروسکی اخ که چه حیف شدکودکی

یه کم برس بازبه خودت میخوام بیام تولدت

اون وقتااینجوری نبودراهت به این دوری نبود

حالاکه عاشقت شدم نیستی دیگه مال خودم

پاییزچه فصل زردیه عاشقی ام چه دردیه

گم شده بازبادبادکم تونمیای به کمکم

میخوام دستاتوبگیرم توبمونی من بمیرم

عاشقی ام نوبتیه اخ که چه بدعادتیه

من نگرانم واسه توقبله ی دیگران نشو

اشکم به این زلالیه دل توازمن خالیه

تومه عشق توگمم هلاک یه تبسمم

توشدی مال دیگری چه جوردلت اومد بری

قفلاکه بی کلیدشدن چشابه درسفید شدن

چه امتحان خوبیه دوریت عجب غروبیه

بارون شدیده نازنین ازتوبعیده نازنین

خاطره روجا نذاری بازمنوتنها نذاری

اون وقتامهمونت بودم دنیارومدیونت بودم

اون وقتامجنونم بودی کلی پریشونم بودی

قصه حالا عوض شده صحبت یه تولده

قلبتو دادی به کسی یه کم واسم دلواپسی

ستارمون یادت میاد دلواپسم خیلی زیاد

فقط تماشا میکنی بعدعشق وحاشامیکنی

چه لطفی به من میکنی تکلیف وروشن میکنی

میگی گذشت گذشته هاچه راحتن فرشته ها

سربه سرم که نذاری بگو یه کم دوستم داری

نمیونی من میمونم میری یه روزی میدونم

اولا مهربونترن اونایی که همسفرن

اشک منم که جاریه نگهدار یادگاریه

میسپرمت دست خدا اگه دوستم داشتی بیا

وقتی شاخه رهایت کرد و زمین تو را نخواست
باد تنها پناه است

مرجان عزیزم ممنون
باز منا بااین جملت بردی به یه راه دور......................

كل العمر صدقني بدي ياك
روحي الك و القلب و الله فداك
انا قلبي صار لو سنين متعزب بغرامك
حسسني بحنانك انا كلي قدامك

دروغ

در امتداد حادثه خسته به بن بست رسيدم

بزار جونم برات بگه که چي ديدم چي نديدم

اين قصه و ترانه نيست کابوس کودکانه نيست

رنگ و رياي آدما حقيقته افسانه نيست

پوشاليه وجودشون،حقيقته دروغشون

حتي خدام گول مي خوره از ظاهر سجودشون

واژه ي عشق و عاطفه نقش تو قصه ها شده

شکستن دل رفيق دفع قضا بلا شده

دروغ ديگه يه عادته،برادري حکايته

افتاده رو لگد زدن اينم يه جور شهامته

نه ديگه زن ها ظريفن،نه تو مردامون غروره

نه ديگه دلي صبوره تو شباي بي ستاره

حالا اينجا تک و تنها همه چيز رنگ سرابه

حرف عاشقانه گفتن توي دفتر و کتابه!

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پروازرا علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می زنید
گیرم که میبرید
گیرم که می کشید
با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟

خسرو گلسرخي

من ایرانی ام
چشم مخملی من
شکوه اینده
امروز
این عشق ماست ، عشق به مردم
بگذار
درفش سرخ
زیبایی ترا بستایم
من کور نیستم
باید ترا بستایم می دانم
اما کجاست
جای دیدن تو
وقتی که هم وطنم برده
و خاک خوب ترا جراحی می کنند
باید که خاک من
از خون من
بنا گردد
بنای آزادی
بی مرگ و خون
کی میسر شد ؟
پیکار می کنم
می میرم
این است عشق من
می دانی

من ایرانی ام

خسرو گلسرخي

*إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ*

آتش درون

دریا صبور و سنگین

می‌خواند و می‌نوشت
من خواب نیستم!
خاموش اگر نشستم
مرداب نیستم
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم
روشن شود که آتشم و آب نیستم

فريدون مشيري

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز

این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت

این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت

هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن

تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید

نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم

تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی

این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه

این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع

این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست

هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان! به نیکی خواهم دعای سیف

یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

سیف فرغانی

دلتنگی از همه به دور

Yasaman نوشته است:: هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

ای دوستان! به نیکی خواهم دعای سیف

یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

سیف فرغانی

عمه چه شعر قشنگیه دستت درد نکنه

خواهش می کنم عزیز دل عمه.

دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی الله اکبر

دلت را می بویند

روزگار غریبی است نازنین

و آزادی را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند

حقیقت را در پستوی خانه نهان باید کرد

...

آنک قصابانند

بر گذرگاه ها مستقر

با کنده و باتومی خون آلود

روزگار غریبی است نازنین.

...

کباب قناری

بر آتش سوسن و یاس

روزگار غریبی است نازنین

ابلیس پیروز مست

سور عزای ما را بر سفره نشسته است

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.

غیر از واژه های بلد شده، باقی شعریست از شاملوی بزرگ: دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی دوستت می دارم

قبلا دهان رو بو میکردن ببینند طرف مشروب خورده با نه Laughing

دیروز مشروب، امروز الله اکبر...فردا نفس کشیدن

بچه ها حرف سیاسی نزنین فیلترمون می کنن Laughing

gole sorkhi kheili azash khatere daram. rouhesh shad bashe , ,vali yasaman janam tou in sabz ha chize jadidi nistha. chon dooset daram migam. flower