نغمه هاي دلتنگي

Anika نوشته است:: gole sorkhi kheili azash khatere daram. rouhesh shad bashe , ,vali yasaman janam tou in sabz ha chize jadidi nistha. chon dooset daram migam.

آنیکای عزیزم، نمیشه همه چیز رو گفت مبادا ف ی ل ت ر کنن فروم رو.
شاید توی این سبزها چیز جدیدی نباشه...البته من قبول ندارم، با شخص خاصی کاری ندارم مردم رو می گم. اما بهرحال چیزهای قدیمی اما همیشگی!!! اونقدر روی هم انباشته شده که دیگه داره منفجر میشه.
تا کی قراره به شعور آدم توهین کنن و توقع داشته باشن خفه شیم و هیچی نگیم! تا کی دورویی و ...

منو تنها نذار

به آسمون نگاهی كن دیگه ستاره نداره

صدای قلبمو ببین دیگه صدایی نداره

به این دلم نگاهی كن عكس تو رو كشیده باز

از رسم روزگار خود چه غصه ها كشیده باز

گفتیم تا آخر می مونیم تا آخر قصه ی عشق

اما نصیبمون چی شد ؟

تنها ، غم و غصه ی عشق

من نمی گم خودت بگو

آخر دنیا كی میشه ؟

بازی روزگار اینه

دلتنگی از همه دلهایتان به دور
این روزا کمتر دلتنگم Smile

دم همتون گرم lol!

وقتی که صدایم میکتی
مرا از دلتنگی فرامیخوانی

Jany نوشته است:: وقتی که صدایم میکتی
مرا از دلتنگی فرامیخوانی

قرار نبود اینجوری شه ....یهو بشی همه کسم....

راستی چی شد؟
چه جوری شد
این جوری عاشقت شدم؟

شاید میگم تقصیر توست
تا کم بشه از جرم خودم...

چگونه عمری از احساس عشق شدی فراری....
نگاهم کن دلم را عاشقانه هدیه کردم...

تو دریا باش و من جویبار عشق و در تو جاری

من از پروانه بودن ها من از دیوانه بودن ها
من از بازی یک شعله سوزنده که آتش زده بر دامن یک پروانه نمیترسم......

من از هیچ بودن ها از عشق نداشتن ها
از بی کسی و خلوت انسانها میترسم.....

این ترانه رو من خیلی دوست دام یاسمین جان

ممنون یاسمین عزیز

دلم گرفته بدجور Sad

دلتنگی از همه به دور cheers

منم خوبم خدارا شکر Laughing

دستانم...در دستان خدای مهربانم ست... آنسان كه گرمای نوازشگرش را به عمق جان.. حس می كنم

بی تو چه ساده میشکند قلب خسته ام
بیچاره دل که باز به عشق تو بسته ام
جایی نمیرساندم این راه عاقبت
لیکن امید خسته بدین راه بسته ام

مرجان

حالا که میروی به دنبالت نمی آیم
التماس به ماندنت نمیکنم...
حسرت شادی هایت را نمیخورم
حالا که رفتن سرشت توست..
من نیز بر تو چشم میبندم و
به لحظه ای می اندیشم
که پا بر جای پای تو نهاده است

Jany نوشته است:: حالا که میروی به دنبالت نمی آیم
التماس به ماندنت نمیکنم...
حسرت شادی هایت را نمیخورم
حالا که رفتن سرشت توست..
من نیز بر تو چشم میبندم و
به لحظه ای می اندیشم
که پا بر جای پای تو نهاده است

گل كاشتي خواهري
نغمه هاي دلتنگي - صفحة 13 Bxqqimh68lfhecsw0cb

هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی/از این زمانه دلم سیر میشود گاهی
عقاب تیز پر دشتهای استغنا/اسیر پنحه تقدیر میشود گاهی
صدای زمزمه عاشقانه آزادی است/فغان و ناله شبگیر میشود گاهی
نگاه مردم بیگانه در دل غربت/به چشم خسته من تیر میشود گاهی
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز/جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی
بگو اگر چه به جایی نمیرسد فریاد/کلام حق دم شمشیر میشود گاهی
بگیر دست مرا آشنای درد بگیر/مگو چنین و چنان دیر میشود گاهی
به سوی خویش مرا میکشد چه خون و چه خاک/محبت است که زنجیر میشود گاهی

این ترانه سیاوش رو که بار اول شنیدم سر جام میخکوب شدم...هنوزم خیلی دوستش دارم

روزگاریست در این کوچه گرفتار تو ام
با خبر باش که در حسرت دیدار تو ام

گفته بودی که طبیب دل بیمار منی
پس طبیب دل من باش که بیمار تو ام ...

کاش بودیم آن زمان کاری کنیم
از تو و طفلان تو یاری کنیم
کاش ما هم کربلایی می شدیم
در رکاب تو فدایی می شدیم

یه کم حوصله بد نیست

امشب خیلی دلم گرفته
فقط دلم می خواد های های گریه کنم
Crying or Very sad

دیدی زمین آخر ز یاد آسمان رفت
ابری نبارید و زمین ماند و زمان رفت
دیدی امیدی که به باران بسته بودیم
در خشکی چشمان ابر از یادمان رفت
مرجان

Jany نوشته است:: دیدی زمین آخر ز یاد آسمان رفت
ابری نبارید و زمین ماند و زمان رفت
دیدی امیدی که به باران بسته بودیم
در خشکی چشمان ابر از یادمان رفت
مرجان

ممنون خیلی قشنگ بود
flower

Jany نوشته است:: دیدی زمین آخر ز یاد آسمان رفت
ابری نبارید و زمین ماند و زمان رفت
دیدی امیدی که به باران بسته بودیم
در خشکی چشمان ابر از یادمان رفت
مرجان

مینویسم د ی د ا ر
تو اگر بی من و دل تنگ منی
یک به یک فاصله هارا بردار

"در انتهای هر سفر

در آینه

دار و ندار خویش را مرور می کنم

این خاک تیره این زمین

پاپوش پای خسته ام

این سقف کوتاه آسمان

سرپوش چشم بسته ام

اما خدای دل

در آخرین سفر

در آینه به جز دو بیکرانه ی کران

به جز زمین و آسمان

چیزی نمانده است

گم گشته ام، کجا

ندیده ای مرا؟ "

Saghar نوشته است:

"در انتهای هر سفر

در آینه

دار و ندار خویش را مرور می کنم

این خاک تیره این زمین

پاپوش پای خسته ام

این سقف کوتاه آسمان

سرپوش چشم بسته ام

اما خدای دل

در آخرین سفر

در آینه به جز دو بیکرانه ی کران

به جز زمین و آسمان

چیزی نمانده است

گم گشته ام، کجا

ندیده ای مرا؟ "
مرسي عزيزم نغمه هاي دلتنگي - صفحة 13 Icon_flower