نغمه هاي دلتنگي

خوشحالم که سر ذوق اومدی
در ضمن یاسمین جون من مرجانم.

maryashena نوشته است:: مجید جان من نمی دونستم ساکن مشهد هستی

رفتی حرم برای ما هم دعا کن

(من هم امروز عصر دلم خیلی گرفته بود

اما الان خوبم.خدا را شکر)

نه مریم جان
من بچه تهرانم
اون وقت رفته بودیم مسافرت مشهد پابوس امام رضا lol!

Jany نوشته است:: خوشحالم که سر ذوق اومدی
در ضمن یاسمین جون من مرجانم.

مرسي مرجان جونم... cheers

ببخشيد ...
نه ميدوني چي شد...
پستاتون پشت سر هم بود....
داشتم جفتشو ميخوندم يه هو قاطي شد Embarassed

تو نيستي كه ببيني
چگونه عطر تو ؛ در عمق لحظه ها جاري است
چگونه عكس تو ؛ در برق شيشه ها ؛ پيداست
چگونه جاي تو ؛ در جان زندگي سبز است

تمام گنجشكان
كه درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترا به نام صدا مي كنند

تو نيستي كه ببيني چگونه پيچيده است
طنين شعر نگاه تو درترانه من
تو نيستي كه بيبني چگونه مي گردد
نسيم روح تو در باغ بي جوانه من

چه نيمه شب ها وقتي كه ابر بازيگر
هزار چهره به هر لحظه مي كند تصوير
به چشم همزدني
ميان آن همه صورت ؛ ترا شناخته ام

به خواب مي ماند

تنها به خواب مي ماند
چراغ آينه ديوار بي تو غمگينند
تو نيستي كه ببيني
چگونه با ديوار
به مهرباني يك دوست ؛ از تو مي گويم
تو نيستي كه ببيني چگونه از ديوار
جواب مي شنوم

تو نيستي كه ببيني چگونه دور از تو
به روي هرچه در اين خانه ست
غبار سربي اندوه بال گسترده است
تو نيستي كه ببيني دل رميده من
بجز تو ؛ ياد همه چيز را رهاكرده است

" اسمت را می نویسم جریمه بی وفایی قلبم
تا چشمانم آنقدر بگریند که دیدن آرزویشان شود..."

کاش می دانستیم ، ما را مجال آن نیست که روزهای رفته را از سر گیریم

و لحظه های بی بازگشت را تمنا کنیم

کاش می دانستیم فردا چه اندازه دیر است برای زیستن...

و چه اندازه زود برای مردن

کاش می دانستیم یک آلاله را فرصت یک ستاره نیست..

و به نا گاه بسته خواهد شد

پنجره های دیدار

در اجبار تقدیر

کاش می دانستیم...!!

به شانه ام زدي تا تنهاييم را تكانده باشي،
به چه دل خوش كرده اي؟
تكاندن برف از شانه هاي آدم برفي؟!

اگه خدا خواسته باشه بنده هاشو با سختي و آسايش امتحان كنه نميدونم من با كدوم يكي دارم امتحان ميشم
اگه گلها خواسته باشن گريه كنند ميزارن وقتي بارون مياد آروم با قطرات بارون اشك ميريزند تا كسي اشكاشونو نبينه
اگه رودخونه خواسته باشه گريه كنه ميزاره وقتي برفها دارن آب ميشن با اونا اشك ميريزه تا كسي اشكاشو نبينه
اما يه ابر بهاري چي كار كنه كه همه منتظر اين هستندكه كي اشك ميريزه تا اونا بهارشونو جشن بگيرن
پس يه ابر بهاري هم سختي داره هم پس از سختي هاش آسايش
گاه دوست دارم شانه اي پيدا كنم تا اروم بتونم به اون تكيه كنم و اشك بريزم اما ...
گاه دوست دارم دستامو دراز كنم و محبت را فرياد بزنم اما ...
اما توي اين دنياي وانفسا كه زندگي دو روز بيشتر نيست يك روز رو دنبال محبت بودن و روز بعد رو دنبال شانه اي براي گريه كردن افسوس ...
افسوس از اين نغمه هاي دلتنگي

الهام نوشته است:: کاش می دانستیم ، ما را مجال آن نیست که روزهای رفته را از سر گیریم

و لحظه های بی بازگشت را تمنا کنیم

کاش می دانستیم فردا چه اندازه دیر است برای زیستن...

و چه اندازه زود برای مردن

کاش می دانستیم یک آلاله را فرصت یک ستاره نیست..

و به نا گاه بسته خواهد شد

پنجره های دیدار

در اجبار تقدیر

کاش می دانستیم...!!

خيلي قشنگ بود مرسي....

اين پيچ را كه رد كنيم
به دوراهي مي رسيم
تصميم با تو
عاشقم مي ماني
يا ترجيح مي دهي فقط
عاشقم بماني؟

عاشق هايت را مثل
كانال تلويزيون عوض ميكني
و با افتخار ميگويي
كه عشق برايت اين چنين است
و من مي خندم
به برنامه هايي كه هيچ كدامشان
به درد نمي خورند

دلـــــــــم خیلی گرفته Sad

بهاره نوشته است:: دلـــــــــم خیلی گرفته

بيخيال بهاره جون اگه الان و از دست بدي ديگه فرصتي براي جبران وقت از دست رفته
گيرت نمياد....

پس بخند..... Razz

بهاره نوشته است:: دلـــــــــم خیلی گرفته

قربون دلت عزيزم...دلت گرفته يا تنگ شده؟!

نغمه هاي دلتنگي - صفحة 4 165882336_3c581ea602

محبوبم! نمي‌دانم امشب با يک سري کلمه گنگ و بي‌مصرف که در مغزم به هم مي‌پيچند چطور مي‌توانم احساس تنهاييم را به گوش تو برسانم. واژه‌ها بي‌تابند و ياريم نمي‌کنند. مي‌داني؛ تو را کم دارم و دور از تو حتي يک نقطه کور هم نمي‌توانم بر کاغذ بکشم. چشمانم هم از سر شب باراني است!

روزها چه بي‌اعتبارند. مي‌نشيني، نگاه مي‌کني، عادت مي‌کني و دل مي‌بندي. اما زمان مثل رگبار بهاري به شيشه‌ات مي‌کوبد و مي‌گذرد. بدون اراده تو و بي‌آنکه بفهمي، ندا مي‌دهد که بايد عادتهايت را رها کني. زنگ ساعت که به صدا درمي‌آيد، مسافر ساکش را مي‌بندد، هواپيما در جلوي چشمانت به افق مي‌پيوندد و به وسعت تمام عالم، غربت نصيبت مي‌شود…

دلتنگي ندارم...

فقط ميخوام بگم كه دارم از خستگي ميميرم....

Sleep

yasamiin نوشته است:: دلتنگي ندارم...

فقط ميخوام بگم كه دارم از خستگي ميميرم....

خیلی باحالی یاسی جون

Laughing

yasamiin نوشته است:: دلتنگي ندارم...

فقط ميخوام بگم كه دارم از خستگي ميميرم....

خب خدارو شکر cheers

به یاد روی ماه تو همه شب را سحر کردم
سحرگاهان زعشقم هر دو عالم را خبر کردم
فرستادم به سویت آه دل را و عجب اینست
که تا تو با یکی آه شکسته من سفر کردم

هرگاه یک قدم به سویت بر میدارم روزگار
مرا دو گام به عقب می برد

دلم براي نوشتن از تو تنگ شده...
فقط همين يك بيت...
من در حصار خاطره هاي تو مانده ام
تا يك ورق ز دفتر چشم تو خوانده ام

گریه کردم در انتهای تنهایی

اما یاوری نبود که اشکانم را جمع کند

و کسی نبود که بگوید حیف مرواریدات

و هیچکس به من امیدی نبخشید در سکوت سر ریز

ناگهان صدای ترانه ای به گوشهایم جان بخشید

و پاهایم به یکباره بسوی هدفی به راه افتاد که معلوم نبود

اما آن روشنایی بود در اعماق تاریکی

که وجودم را از خود سرشار کرد و تنهایی ام در میان تاریکی گم شد

و حال در میان روشنایی به خود آمده ام تا بشناسم خودم را

و اوست که فکر دنیا را از ذهنم برده است

و جز به او نمی اندیشم

تو رفته اي و گفته نشد ماجراي تو
من مانده ام و قصه بي انتهاي تو
ديروز كوچه باغ نگه در برت كشيد
امروز خط كشيده به تو جاي پاي تو
دارم به راه چشم كه شايد مسافري
آيد ز راه با نفس آشناي تو
[img] نغمه هاي دلتنگي - صفحة 4 2mqtf0h

[/img]

يه كوچولو دلتنگم......

خسته ام از انتظار

خسته ام از انتظار