هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 داستانی با 3 کلمه....

اذهب الى الأسفل 
+5
Jany
MILAD
MajidDiab
بهاره
yasamiin
9 مشترك
رفتن به صفحه : الصفحة السابقة  1, 2, 3, 4, 5  الصفحة التالية
نويسندهپيام
Saghar
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Saghar


تعداد پستها : 6513
Location : یه جایی میون مردم خاکی
Registration date : 2008-12-24

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأربعاء يوليو 22, 2009 5:51 pm

میلاد دید این ................ Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس يوليو 23, 2009 10:20 am

میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود


اين مطلب آخرين بار توسط Jany در الخميس يوليو 23, 2009 10:23 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس يوليو 23, 2009 10:21 am

MILAD نوشته است:
Jany نوشته است:
مشغول رقص کردی بود
(برای اینکه داشتان خشن نشه داداش میلاد گناه داره کتک بخوره) Laughing Laughing Laughing Laughing

دمت گرم مرجان .... cheers ایول که هوامو داری ...

یاسمین یاد بگیر ....
قابلی نداشت داداش میلاد Embarassed Embarassed Embarassed
ما هوای افسرای گاردمون رو خوب داریم Very Happy Very Happy
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MILAD
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MILAD


تعداد پستها : 1601
Age : 33
Location : تهران
Registration date : 2008-02-14

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس يوليو 23, 2009 2:25 pm

پس از طریق دوستی وارد شد و .......
lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.kyokushinmatsui.mihanblog.com
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس يوليو 23, 2009 3:01 pm

دل برادر عروس را
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Saghar
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Saghar


تعداد پستها : 6513
Location : یه جایی میون مردم خاکی
Registration date : 2008-12-24

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالسبت يوليو 25, 2009 8:39 am

تا اونجا که میتونست........................... lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالسبت يوليو 25, 2009 2:29 pm

MILAD نوشته است:
Jany نوشته است:
مشغول رقص کردی بود
(برای اینکه داشتان خشن نشه داداش میلاد گناه داره کتک بخوره) Laughing Laughing Laughing Laughing

دمت گرم مرجان .... cheers ایول که هوامو داری ...

یاسمین یاد بگیر ....

قصه ای بود که خودت شروع کردی..... Suspect
میخواستی بگی یاسمین...... geek tongue
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالسبت يوليو 25, 2009 2:34 pm

خون کرد چون..... Twisted Evil
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأحد يوليو 26, 2009 7:08 am

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلیاز میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)


بچه ها بیاد از این به بعد جمله های قبلی رو هم کپی
بگیریم تا یه داستان کامل داشته باشیم. من همه ش رو جمع کردم.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Saghar
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Saghar


تعداد پستها : 6513
Location : یه جایی میون مردم خاکی
Registration date : 2008-12-24

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأحد يوليو 26, 2009 3:59 pm

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلیاز میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالإثنين يوليو 27, 2009 6:50 am

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلیاز میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد......
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالإثنين يوليو 27, 2009 8:47 am

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلیاز میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالإثنين أغسطس 03, 2009 2:22 pm

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلیاز میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری
میکرد شاهکار ولی.....
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
amir
مشتاق
مشتاق
amir


تعداد پستها : 596
Location : یه جا از زمین خدا
Registration date : 2008-06-10

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالثلاثاء أغسطس 04, 2009 11:38 am

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلیاز میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری
میکرد شاهکار ولی هر چی فکر کرد...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأربعاء أغسطس 05, 2009 6:47 am

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلیاز میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری
میکرد شاهکار ولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأربعاء أغسطس 05, 2009 11:34 am

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلی از میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری
میکرد شاهکار ولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش
نرسيد، پس تصميم.....
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
amir
مشتاق
مشتاق
amir


تعداد پستها : 596
Location : یه جا از زمین خدا
Registration date : 2008-06-10

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأربعاء أغسطس 05, 2009 2:30 pm

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلی از میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری
میکرد شاهکار ولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسيد، پس تصميم گرفت با یکی...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأربعاء أغسطس 05, 2009 3:21 pm

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلی از میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری میکرد شاهکار
ولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسيد، پس تصميم گرفت با یک
ترفند جالب و كارساز ........
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Saghar
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Saghar


تعداد پستها : 6513
Location : یه جایی میون مردم خاکی
Registration date : 2008-12-24

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس أغسطس 06, 2009 5:56 am

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلی از میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری میکرد شاهکار
ولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسيد، پس تصميم گرفت با یک ترفند جالب و كارساز با کمک دوستش امین
Wink Wink Wink
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس أغسطس 06, 2009 6:16 am

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلی از میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری میکرد شاهکار
ولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسيد، پس تصميم گرفت با یک ترفند جالب و كارساز با کمک دوستش امین
که پسر خیلی.....
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس أغسطس 06, 2009 6:57 am

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلی از میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری میکرد شاهکار
ولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسيد، پس تصميم گرفت با یک ترفند جالب و كارساز با کمک دوستش امین
که پسر خیلی باهوش و شجاعي ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس أغسطس 06, 2009 10:04 am

روزی از روزهاپسری بود که
اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلی از میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شد
و دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری میکرد شاهکار
ولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسيد، پس تصميم گرفت با یک ترفند جالب و كارساز با کمک دوستش امین
که پسر خیلی باهوش و شجاعي بود چاره ای بیندیشد...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Saghar
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Saghar


تعداد پستها : 6513
Location : یه جایی میون مردم خاکی
Registration date : 2008-12-24

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالسبت أغسطس 08, 2009 5:10 pm

روزی از روزهاپسری بود که اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلی از میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شدو دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری میکرد شاهکارولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسيد، پس تصميم گرفت با یک ترفند جالب و كارساز با کمک دوستش امین که پسر خیلی باهوش و شجاعي بود چاره ای بیندیشدامین حکیم کلی..... Laughing Laughing Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Jany
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Jany


تعداد پستها : 2939
Location : قلب شما
Registration date : 2007-12-05

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأحد أغسطس 09, 2009 6:40 am

روزی از روزهاپسری بود که اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلی از میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شدو دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری میکرد شاهکارولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسيد،
پس تصميم گرفت با یک ترفند جالب و كارساز با کمک دوستش امین که پسر خیلی باهوش و
شجاعي بود چاره ای بیندیشدامین حکیم کلی فکر کرده سرانجام.....
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: داستانی با 3 کلمه....   داستانی با 3 کلمه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأحد أغسطس 09, 2009 6:42 am

روزی از روزهاپسری بود که اسمش میلاد بود. میلاد می خواست بره زن خوب بگیره.
اما اون بایداول خونه میخرید.بعدش باید می رفت دختر رو راضی میکرد.
اما دختره خیلی از میلاد خوشش می اومد ولی این برای ازدواج کافی نبود .
پس رفت دم مادر عروس را ببیند.وقتی رفت اونجا برادرش با چوب
مشغول رقص کردی بود.خواست باکلک مرغابی حال برادر دختررو بگیره اما
میلاد دید این بعدا دردسر ساز میشود.پس از طریق دوستی وارد شدو دل برادر عروس راتا اونجا که میتونست
خون کرد چون مرد گنده حسود و (منظورم برادر عروسه)در عین حال دلرحم .........
از میلاد خوشش نمیومد.میلاد باید کاری میکرد شاهکارولی هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسيد،
پس تصميم گرفت با یک ترفند جالب و كارساز با کمک دوستش امین که پسر خیلی باهوش و
شجاعي بود چاره ای بیندیشدامین حکیم کلی فکر کرده سرانجام چاره ای واسه میلاد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
 
داستانی با 3 کلمه....
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 2 از 5رفتن به صفحه : الصفحة السابقة  1, 2, 3, 4, 5  الصفحة التالية
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: خنده و سرگرمی :: بازی و سرگرمی-
پرش به: