| انجمن شاعران زنده! | |
|
+14G H A Z A L mona Assal maryashena Arakadrish s@ba Jany الهام yasamiin Yasaman amin بهاره MajidDiab دلارام 18 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 31, 2008 12:37 pm | |
| سلام فکر کردم یه تاپیک داشته باشیم و توش از هر موضوعی که دوست داریم، از هر شاعری که دوست داریم، شعر بنویسیم میشه مثل یه دیوان کوچولو از اشعار زیبا و منتخب، از شُعَرای مختلف یا حتی از شعرایی که خودمون سرودیم هر وقت به شعر قشنگی رسیدید که دوستش داشتید، چه عاشقانه، چه عارفانه، چه طنز، چه اجتماعی، و ... بیاید و برای هممون بخونید اگه اسم شاعر رو هم بگید که دیگه چه بهتر
بسم الله...
توضیح: اسم تاپیک از رمان "انجمن شاعران مرده" اثر ن.ه.کلاین بام گرفته شده، که احتمالا فیلمش رو دیدید، یه گروه از بچه های دبیرستانی که تحت تاثیر استاد ادبیات، مسیر زندگیشون تغییر می کنه و در طی داستان، انجمنی رو تشکیل میدن به نام انجمن شاعران مرده. توی غار مخفیشون جمع می شن و اشعار خودشون، یا اشعار شاعران دیگه رو برای هم می خونن. من تاپیک رو با یه شعر از همین کتاب شروع می کنم. | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 31, 2008 12:51 pm | |
| من به جنگل رفتم چون سر آن داشتم که آگاهانه زندگی کنم من بر آن شدم که ژرف بزیم و تمامی جوهر حیات را بمکم! هر آنچه را که زندگی نبود، ریشه کن کنم تا آن دم که مرگ به سراغم می آید، چنین نپندارم که نزیسته ام! از: ثارو متن کامل شعر: I went to the woods because I wished to live deliberately, to front only the essential facts of life, and see if I could not learn what it had to teach, and not, when I came to die, to discover that I had not lived. I did not wish to live what was not life, living is so dear; nor did I wish to practice resignation, unless it was quite necessary. I wanted to live deep and suck out all the marrow of life, to live so sturdily and Spartan-like as to put to rout all that was not life, to cut a broad swath and shave close, to drive life into a corner, and reduce it to its lowest terms, and, if it proved to be mean, why then to get the whole and genuine meanness of it, and publish its meanness to the world; or if it were sublime, to know it by experience, and to be able to give a true account of it in my next excursion.
Walden or Life in the Woods Henry David Thoreau 1817 – 1862 | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 31, 2008 12:52 pm | |
| ای شب از رويای تو رنگين شده سينه از عطر توام سنگين شده ای بروی چشم من گسترده خويش شاديم بخشيده از اندوه بيش همچو بارانی که شويد جسم خاک هستيم ز آلودگی ها کرده پاک ای تپش های تن سوزان من آتشی در سايه مژگان من ای ز گندمزارها سرشارتر ای ز زرين شاخه ها پربارتر در هجوم ظلمت ترديد ها با توام ديگر ز دردی بيم نيست هست اگر , جز درد خوشبختيم نيست ای دل تنگ من و اين بار نور ؟ هايهوی زندگی در قعر گور ای دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من پيش از اينت گر که در خود داشتم هرکسی را تو نمی انگاشتم درد تاريکيست درد خواستن رفتن و بيهوده خود را کاستن سر نهادن بر سيه دل سينه ها سينه آلودن به چرک کينه ها درد نوازش , نيش ماران يافتن زهر لبخند ياران يافتن زر نهادن در کف طرار ها گمشدن در پهنه بازارها آه , ای با جان من آويخته ای مرا از گور من انگيخته چون ستاره , بر دو بال زرنشان آمده از دوردست آسمان از تو تنهاييم خاموشی گرفت پيکرم بوی هم آغوشی گرفت جوی خشک سينه ام را آب تو بستر رگهايم را سيلاب تو در جهانی اينچنين سرد و سياه با قدمهايت قدمهايم براه ای سر به زير پوستم پنهان شده همچو خون در پوستم جوشان شده گيسويم را از نوازش سوخته گونه هام از هرم خواهش سوخته آه , ای بيگانه با پيراهنم آشنای سبزه زاران تنم آه , ای روشنان طلوع بی غروب آفتاب سرزمينهای جنوب آه , آه ای از سحر شاداب تر از بهاران تازه تر سيراب تر اين دگر من نيستم , من نيستم حيف از آن عمری که با من زيستم ای لبانم بوسه گاه بوسه ات خيره چشمانم به راه بوسه ات ای تشنج های لذت در تنم ای خطوط پيکرت پيراهنم آه می خواهم که بشکافم ز هم شايدم يکدم بيالايد به غم آه ميخواهم که برخيزم ز جای همچو ابری اشک ريزم های های اين دل تنگ من و اين دود عود ؟ در شبستان , زخمه های چنگ و روز ؟ اين فضای خالی و پرواز ها ؟ اين شب خاموش و اين آوازها ؟ ای نگاهت لا لايی سحر بار گاهوار کودکان بيقرار ای نفسهايت نسيم نيمخواب شسته از من لرزه های اضطراب خفته در لبخند فردا های من رفته تا اعماق دنيا های من ای مرا با شور شعر آميخته اينهمه آتش به شعرم ريخته چون تب عشقم چنين افروختی لاجرم شعرم به آتش سوختی
فروغ فرخزاد | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 31, 2008 1:29 pm | |
| من اشعار حماسی رو خیلی دوست دارم مثل ای
فریدون فرخ فرشته نبود ز مشک و زعنبر سرشته نبود به داد و دهش یافت این فرهی تو داد و دهش کن فریدون تویی
از فردوسی | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: پرواز را بخاطر بسپار الإثنين مارس 31, 2008 5:18 pm | |
| دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغهاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است.
فروغ فرخزاد | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 31, 2008 5:22 pm | |
| از نفرتي لبريز
ما نوشتيم و گريستيم
ما خنده كنان به رقص بر خاستيم
ما نعره زنان از سر جان گذشتيم ...
كسي را پرواي ما نبود.
در دور دست مردي را به دار آويختند :
كسي به تماشا سر برنداشت
ما نشستيم و گريستيم
ما با فريادي
از قالب خود بر آمديم .
احمد شاملو
| |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 31, 2008 5:42 pm | |
| گويی ای رهگذر از داغ دلم با خبری که به هر ناله ات از سینه بر آید شرری مگر این آتش من از سر دیوار گذشت که در افتاد به دامان دل رهگذری؟ مگر آگاه شدی از غم تنهائی من که به غمخواری ام اندر دل شب نوحه گری مگر از گلشن عشق آمدی ای بلبل مست که چنین ناله جانسوز ندارد بشری گر تو از آه من اینگونه پریشان شده ای ز چه در دلبرم این آه ندارد اثری؟ بازگو شبرو بیدل ز چه آرامت نیست به ره کیست که در نیمه ی شب پی سپری تو هم ای هم نفس از یار شکایت داری به غم عشق بتی مهوش و طناز، دری تو هم ای مرغ خوش آواز گرفتار چو من زار و دلختسه و آشفته و بی بال و پری شب تو نیز بفریاد و فغان میگذرد تو هم اندر هوس ناله ی مرغ سحری مگر از راز نهفتن به فغان آمده ای که کنی فاش غم خویش به هر بام و دری؟ کمی آهسته تر ای شبرو از این کوی گذر کو نوای تو بود مرهم داغ جگری زسکوت شب و تاریکی و تنهائی خویش خاطر آسوده کن و بیم مدار از خطری نه همه آنچه به ره بینی دیوار و در است پس دیوار نگر مردم صاحب نظری دلی این جاست هم آهنگ تو و نغمه ی تو که بجز ناله و فریاد ندارد هنری زغم من تو بدین ناله حکایت ها کن اگر از منزل جانانه ی من میگذری گوی کای خفته بیاد آر که تا این دل شب خواب را یاد تو ره بسته به چشمان تری گوی کای خفته غمم کشت خدا را دریاب که بجز عشق توام نیست گناه دگری
پروین بامداد | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء أبريل 01, 2008 1:56 pm | |
| خواب و خيال
نازنين آمد و دستي به دل ما زد و رفت پرده ي خلوت اين غمكده بالا زد و رفت كنج تنهايي ما را به خيالي خوش كرد خواب خورشيد به چشم شب يلدا زد و رفت درد بي عشقي ما ديد و دريغش آمد آتش شوق درين جان شكيبا زد و رفت خرمن سوخته ي ما به چه كارش مي خورد كه چو برق آمد و در خشك و تر ما زد و رفت رفت و از گريه ي توفاني ام انديشه نكرد چه دلي داشت خدايا كه به دريا زد و رفت بود آيا كه ز ديوانه ي خود ياد كند آن كه زنجير به پاي دل شيدا زد و رفت سايه آن چشم سيه با تو چه مي گفت كه دوش عقل فرياد برآورد و به صحرا زد و رف
هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سايه) | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء أبريل 01, 2008 5:09 pm | |
| دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است..
میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است
مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست
هزار عرصه برای پریدنم تنگ است..
اسیر خاکم و پرواز سر نوشتم بود
فرو پریدن و در خاک بودنم ننگ است
چگونه سر کند اینجا ترانه خود را
دلی که با تپش عشق او هماهنگ است؟
هزار چشمه فریاد در دلم جوشید
چگونه راه بجوید که روبروسنگ است
مرا به زاویه باغ عشق مهمان کن
در این هزاره فقط عشق پاک و بی رنگ است..
سلمان هراتی | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء أبريل 08, 2008 4:58 pm | |
| اي هميشه خوب
ماهي هميشه تشنه ام در زلال لطف بيكران تو . مي برد مرا به هر كجا كه ميل اوست موج ديدگان مهربان تو
زير بال مرغكان خنده هات زير آفتاب داغ بوسه هات - اي زلال پاك ! - جرعه جرعه جرعه مي كشم تو را به كام خويش تا كه پر شود تمام جان من ز جان تو !
اي هميشه خوب ! اي هميشه آشنا ! هر طرف كه مي كنم نگاه ، تا همه كرانه هاي دور ، عطر و خنده و ترانه مي كند شنا در ميان بازوان تو !
ماهي هميشه تشنه ام اي زلال تابناك ! يك نفس اگر مرا به حال خود رها كني ماهي تو جان سپرده روي خاك !
فریدون مشیری | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء أبريل 09, 2008 5:32 am | |
| دلارام جون فكر خيلي خيلي خوبيه...تاپيك جالبيه عزيزم دست گلت درد نكنه. | |
|
| |
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء أبريل 09, 2008 7:01 am | |
| مرسي بچه ها از شعرهاي قشنگتون.... | |
|
| |
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء أبريل 09, 2008 7:03 am | |
| بچه ها اين شعر و بخونين.. همتون باهاش آشنايين... براي من كه خيلي خاطره انگيزه.... باز باران، با ترانه، با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه. من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها، رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم یک دو سه گنجشک پر گو، باز هر دم می پرند، این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی، آسمان امروز دیگر نیست نیلی.
یادم آرد روز باران: گردش یک روز دیرین؛ خوب و شیرین توی جنگل های گیلان.
کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک
از پرنده، از خزنده، از چرنده، بود جنگل گرم و زنده.
آسمان آبی، چو دریا یک دو ابر، اینجا و آنجا چون دل من، روز روشن.
بوی جنگل، تازه و تر همچو می مستی دهنده. بر درختان میزدی پر، هر کجا زیبا پرنده.
برکه ها آرام و آبی؛ برگ و گل هر جا نمایان، چتر نیلوفر درخشان؛ آفتابی.
سنگ ها از آب جسته، از خزه پوشیده تن را؛ بس وزغ آنجا نشسته، دم به دم در شور و غوغا.
رودخانه، با دو صد زیبا ترانه؛ زیر پاهای درختان چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.
چشمه ها چون شیشه های آفتابی، نرم و خوش در جوش و لرزه؛ توی آنها سنگ ریزه، سرخ و سبز و زرد و آبی.
با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو، می پریدم از لب جو، دور میگشتم ز خانه.
می پراندم سنگ ریزه تا دهد بر آب لرزه. بهر چاه و بهر چاله می شکستم کرده خاله.
می کشانیدم به پایین، شاخه های بید مشکی دست من می گشت رنگین، از تمشک سرخ و مشکی.
می شندیم از پرنده، داستانهای نهانی، از لب باد وزنده، رازهای زندگانی
هر چه می دیدم در آنجا بود دلکش، بود زیبا؛ شاد بودم می سرودم "روز، ای روز دلارا! داده ات خورشید رخشان این چنین رخسار زیبا؛ ورنه بودی زشت و بیجان.
این درختان، با همه سبزی و خوبی گو چه می بودند جز پاهای چوبی گر نبودی مهر رخشان؟
روز، ای روز دلارا! گر دلارایی ست، از خورشید باشد. ای درخت سبز و زیبا! هر چه زیبایی ست از خورشید باشد."
اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره. آسمان گردید تیره، بسته شد رخساره ی خورشید رخشان ریخت باران، ریخت باران.
جنگل از باد گریزان چرخ ها می زد چو دریا دانه ها ی [ گرد] باران پهن میگشتند هر جا.
برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را.
روی برکه مرغ آبی، از میانه، از کرانه، با شتابی چرخ میزد بی شماره.
گیسوی سیمین مه را شانه میزد دست باران باد ها، با فوت، خوانا می نمودندش پریشان.
سبزه در زیر درختان رفته رفته گشت دریا توی این دریای جوشان جنگل وارونه پیدا.
بس دلارا بود جنگل، به، چه زیبا بود جنگل! بس فسانه، بس ترانه، بس ترانه، بس فسانه.
بس گوارا بود باران به، چه زیبا بود باران! می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛
"بشنو از من، کودک من پیش چشم مرد فردا، زندگانی - خواه تیره، خواه روشن - هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا." | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء أبريل 09, 2008 12:36 pm | |
| "بشنو از من، کودک من پیش چشم مرد فردا، زندگانی - خواه تیره، خواه روشن - هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا." اون موقع که توی این زیبایی زندگی می کردم تو عالم کودکی، معنیش رو نمی فهمیدم حالا که مثلا بزرگ شدم و عقلم بیشتر شده، زیباییش رو گم کردم... خوشحالم که خوشتون اومده بچه ها، لطفا همراهی کنید تا یه مجموعه خیلی قشنگ از شعرای قشنگ بسازیم | |
|
| |
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء أبريل 09, 2008 2:34 pm | |
| اتفاقا منم اون موقع ها نميدونستم معنيش چيه... ولي الان ميفهمم.... اين شعر براي بچه هاي اون سني فقط مثل يه روياي شيرين از بارونه | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! السبت أبريل 12, 2008 7:44 am | |
| وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی
بزم تو مرا میطلبد ، آمدم ای جان من عودم و از سوختنم نیست رهایی
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست بیگانهی پرواز بود مرغ هوایی
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی!
ای وای بر آن گوش که بس نغمهی این نای بشنید و نشد آگه از اندیشهی نایی
افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع در آینهات دید و ندانست کجایی
آواز بلندی تو و کس نشنودت باز بیرونی ازین پردهی تنگ شنوایی
ه.ا.سایه | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء أبريل 15, 2008 6:46 pm | |
| خواب
بخت اگر بيدار باشد خواب بردارد مرا يكسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا از چه دريا آمدم با ابر بي پايان غم كاسمان عمریست تا يكريز مي بارد مرا آخرين پيمانهء شبگير اين خمخانه ام تا كدامين مست درد آشام بگسارد مرا گنج بي قدرم به دست روزگار مرده دوست آن گهم داند كه خود در خاك بسپارد مرا گرچه مرگم پيش تر از فرصت ديدار توست همچنان شوق وصالت زنده مي دارد مرا سينهء صافي گرفتم پيش چشم روزگار تا درين آيينه هر كسي خود چه انگارد مرا سايه گر خود در هوايت خاك گردد باك نيست عاقبت روزي به كويت باد مي آرد مرا ياد آن فرزانهء آزرده خاطر خوش كه گفت خامشي جستم كه حاسد مرده پندارد مرا
هوشنگ ابتهاج | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء أبريل 22, 2008 3:12 am | |
| بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ...
یادم آید تو به من گفتی :
"ازین عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن!"
با تو گفتم :
"حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نرمیدم ، نگسستم"
باز گفتم : " که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم...!"
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه به عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم .. نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شب های دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!..
فریدون مشیری | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء أبريل 22, 2008 2:34 pm | |
| آخ دلارام عزيزم من عاشق اين شعر فريدون مشيري هستم. | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء أبريل 22, 2008 2:40 pm | |
| آره منم این شعرو خیلی دوست دارم.... خیلی قشنگه | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الجمعة أبريل 25, 2008 12:01 pm | |
| مشت مي كوبم بر در پنجه مي سايم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چيز بگذاريد هواري بزنم آي با شما هستم اين درها را باز كنيد من به دنبال فضايي مي گردم لب بامي سر كوهي دل صحرايي كه در آنجا نفسي تازه كنم آه مي خواهم فرياد بلندي بكشم كه صدايم به شما هم برسد من به فرياد همانند كسي كه نيازي به تنفس دارد مشت مي كوبد بر در پنجه مي سايد بر پنجره ها محتاجم من هوارم را سر خواهم داد چاره درد مرا بايد اين داد كند از شما خفته چند چه كسي مي ايد با من فرياد كند ؟
فريدون مشيری | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الجمعة أبريل 25, 2008 12:17 pm | |
| سحرم دولت بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد ناله فریادرس عاشق مسکین آمد مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست که به کام دل ما آن بشد و این آمد رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأحد أبريل 27, 2008 11:38 am | |
| چند وقته دنبال یه شعر خوشگل میگردم...که بنویسم..ولی پیدا نمیکنم.. فعلا جهت دست گرمی این دو بیت از سعدی را داشته باشین من خیلی دوست دارم مخصوصا این که شعر کاملش رو استاد شجریان چند سال قبل خونده... البته بیت دوم مشکوک میزنه ممکنه دو مصراع از دو بیت جداگانه باشه که من بهم وصلش کردم.. شعر اصلی را در اسرع وقت میگذارم سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مايو 05, 2008 3:40 pm | |
| بر تن خورشید می پیچد به ناز چادر نیلوفری رنگ غروب تک درختی خشک در پهنای دشت تشنه می ماند در این تنگ غروب..
از کبود آسمان های روشنی می گریزد جانب آفاق دور در افق بر لاله سرخ شفق می چکد از ابرها باران نور
می گشاید دود شب آغوش خویش زندگی را تنگ می گیرد به بر باد وحشی می دود در کوچه ها تیرگی سر می شکد از بام و در
شهر می خوابد به لالای سکوت اختران نجوا کنان بر بام شب نرم نرمک باده مهتاب را ماه می ریزد درون جام شب
نیمه شب ابری به پهنای سپهر می رسد از راه و می تازد به ماه جغد می خندد به روی کاج پیر شاعری می ماند و شامی سیاه..
دردل تاریک این شب های سرد ای امید نا امیدی های من برق چشمان تو همچون آفتاب می درخشد بر رخ فردای من..! فریدون مشیری | |
|
| |
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مايو 05, 2008 4:03 pm | |
| - amin نوشته است:
- مشت مي كوبم بر در
پنجه مي سايم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چيز بگذاريد هواري بزنم آي با شما هستم اين درها را باز كنيد من به دنبال فضايي مي گردم لب بامي سر كوهي دل صحرايي كه در آنجا نفسي تازه كنم آه مي خواهم فرياد بلندي بكشم كه صدايم به شما هم برسد من به فرياد همانند كسي كه نيازي به تنفس دارد مشت مي كوبد بر در پنجه مي سايد بر پنجره ها محتاجم من هوارم را سر خواهم داد چاره درد مرا بايد اين داد كند از شما خفته چند چه كسي مي ايد با من فرياد كند ؟
فريدون مشيری مرسي خيلي قشنگ بود.... | |
|
| |
| انجمن شاعران زنده! | |
|