| انجمن شاعران زنده! | |
|
+14G H A Z A L mona Assal maryashena Arakadrish s@ba Jany الهام yasamiin Yasaman amin بهاره MajidDiab دلارام 18 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين نوفمبر 03, 2008 10:09 am | |
| پيچك خشك دلم را آب داد با نسيم دفترم همراه شد تا كوير راه من را ديد ، زود تك درختي در ميان راه شد | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين نوفمبر 03, 2008 10:10 am | |
| گفتی که منتهای امید تو چیست, آه ای منتهای آرزوی من چه گویمت
با این هوای سرد و غریبانه ام بساز با من بمان به سمت هوای دگر مرو !
لبخند می زنی و جهان عید می شود آینه با نگاه تو خورشید می شود
بیستون ناله زارم چو شنید از جا شد کرد فریاد که فرهاد دگر پیدا شد
به غیر از مه نداردکس خبر از ناله و آهم که او در وادی هجر تو شبها بود همراهم
به یک کرشمه که در کار آسمان کردی هنوز می پرد از شوق, چشم کوکبها
ذره ذره مگر از مهر تو بردارد دل ورنه دل بر نتوان داشت به یک بار از تو
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی دودم به سر بر آمد زین آتش نهانی
من قامت بلند تو را در قصیده ای با نقش قلب سنگ تو تصویر می کنم ...
| |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| |
| |
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين نوفمبر 03, 2008 2:26 pm | |
| دكتر علي شريعتي:
خداوندا اگر روزي بشر گردي...زحالم با خبر گردي پشيمان ميشوي از قصه خلقت.... از اين بودن.... از اين بدعت
خداوندا نميداني كه انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است چه زجري ميكشد آن كـَس كه انسان است
و
از احساس سرشار است....
| |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين نوفمبر 03, 2008 4:32 pm | |
| نا بینا به ماه گفت : دوستت دارم ماه گفت چه طوری ؟؟ تو كه نمیبینی ! نابینا گفت چون نمیبینمت دوستت دارم ماه گفت چرا ؟ نابینا گفت : اگر می دیدمت عاشق زیباییت می شدم ولی حالا كه نمیبینمت عاشق خودت هستم !! | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء نوفمبر 05, 2008 4:24 pm | |
| تو را من چشم در راهم...
تو را من چشم در راهم شباهنگام كه مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي وزان دلخستگانت راست اندوهي فراهم تو را من چشم در راهم
شباهنگام ، در آن دم كه بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام گرم ياد آوري يا نه ، من از يادت نمي كاهم تو را من چشم در راهم.. | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء نوفمبر 05, 2008 4:50 pm | |
| غزل 94 نقش های کهنه ام چه قدر ، تلخ و خسته و خزانی اند نقش غربت جوانه ها رنگ حسرت جوانی اند روغن جلا نخوورده اند رنگهای من که در مثل رنگ آب رکد اند اگر آبی اند و آسمانی اند از کف و کفن گرفته اند رنگ های من سفید را رنگ خون مرده اند اگر قرمز اند و ارغوانی اند رنگ های واپسین فروغ از دم غروب یک نبوغ مثل نقش های آخرین روزهای عمر مانی اند طرح تازه ای کشیده ام از حضور دوست - مرتعی که در آن دو میش مهربان در چرای بی شبانی اند مرتعی که روز آفتابی اش یک نگاه روشن است و باز قوس های با شکوه آن جفتی ابروی کمانی اند طرح تازه ای که صاحبش فکر می کند که رنگ هاش مثل مصدر و مثالشان بی زوال و جاودانی اند رنگ های طرح تازه ام رنگ های ذات نیستند ذات رنگ های معنی اند ذات رنگی معانی اند نقش تازه ای کشیده ام از دو چشم مهربان دوست که تمام رنگ ها در آن وامدار مهربانی اند
« حسين منزوي شاعر خوب زنجاني» | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| |
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء نوفمبر 05, 2008 5:06 pm | |
| شبی که من و نازی با هم مردیم نازی : پنجره راببند و بیا تابا هم بمیریم عزیزم من : نازی بیا نازی : می خوای بگی تو عمق شب یه سگ سیاه هست که فکر می کنه و راز رنگ گل ها رو می دونه ؟ من: نه می خوام برات قسم بخورم که او پرندگان سفید سروده ی یه آدمند نگاه کن نازی : یه سایه نشسته تو ساحل من : منتظر ابلاغه تا آدما را به یه سرود دستجمعی دعوت کنه نازی : غول انتزاع است. آره ؟ من : نه دیگه ! پیامبر سنگی آوازه ! نیگاش کن نازی : زنش می گفت ذله شدیم از دست درختا راه می رن و شاخ و برگشونو می خوان من : خب حق دارند البته اون هم به اونا حق داره نازی : خوب بخره مگه تابوت قیمتش چنده ؟ من : بوشو چیکار کنه پیرمرد ؟ باید که بوی تازه چوب بده یا نه ؟ نازی : دیوونه ست؟. من : شده ‚ می گن تو جشن تولدش دیوونه شده نازی : نازی !! چه حوصله ای دارند مردم من : کپرش سوخت و مهماناش پاپتی پا به فرار گذاشتند نازی : خوشا به حالش که ستاره ها را داره من : رفته دادگاه و شکایت کرده که همه ستاره را دزدیدند نازی : اینو تو یکی از مجلات خوندی عاشقه؟ من : عاشق یه پیرزنه که عقیده داره دو دوتا پنش تا می شه نازی : واه من سه تاشو شنیدم ! فامیلشه ؟ من : نه یه سنگه که لم داده و ظاهرا گریه می کنه نازی : ایشاالله پا به پای هم پیر بشین خوردو خورک چیکار می کنن من : سرما می خورن مادرش کتابا را می ریزه تو یه پاتیل بزرگ و شام راه می اندازه نازی : مادرش سایه یه درخته ؟ من : نه یه آدمه که همیشه می گه : تو هم برو ... تو هم برو من : شنیدی ؟ نازی : آره صدای باده !داره ما را ادادمه می ده پنجره رو ببند و از سگ هایی برام بگو که سیاهند و در عمق شب ها فکر میکنند و راز رنگ گل ها را می دانند من : آه نرگس طلاییم بغلم کن که آسمون دیوونه است آه نرگس طلاییم بغلم کن که زمین هم ... و این چنین شد که پنجره را بستیم و در آن شب تابستانی من و نازی با هم مردیم و باد حتی آه نرگس طلایی ما را با خود به هیچ کجا نبرد
آخ كه من چه جذب لحن شعراي حسين پناهي شدم .. | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء نوفمبر 05, 2008 5:09 pm | |
| تو را چه می رسد ای آفتاب پک اندیش تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد ؟ کدام فتنه بی رحم عمیق ذهن تو را تیره می کند از وهم ؟ شب آفتاب ندارد و زندگانی من بی تو چو جاودانه شبی جاودانه تاریک است تو در صبوری من اشتیاق کشتن خویش و انهدام وجود مرا نمی بینی منم که طرح مودت به رنج بی پایان و شط جاری اندوه بسته ام اما تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد ؟ تو را چه می رسد ای آفتاب پک اندیش؟ ز من چگونه گریزی تو و گریز از خویش ؟ به سوی عشق بیا وارهان دل از تشویش
حميد مصدق | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء نوفمبر 11, 2008 1:17 pm | |
| ای دل مبتلای من شیفتهی هوای تو دیده دلم بسی بلا آن همه از برای تو
رای مرا به یک زمان جمله برای خود مران چون ز برای خود کنم چند کشم بلای تو
نی ز برای تو به جان بار بلای تو کشم عشق تو و بلای جان، جان من و وفای تو
باد جهان بی وفا دشمن من ز جان و دل گر نکنم ز دوستی از دل و جان هوای تو
پره ز روی برفکن زانکه بماند تا ابد جملهی جان عاشقان مست می لقای تو
جان و دلی است بنده را بر تو فشانم اینکه هست نی که محقری است خود کی بود این سزای تو
چشم من از گریستن تیره شدی اگر مرا گاه و بهگاه نیستی سرمه ز خاک پای تو
گر ببری به دلبری از سر زلف جان من زنده شوم به یک نفس از لب جانفزای تو
هست ز مال این جهان نقد فرید نیم جان می نپذیری این ازو پس چه کند برای تو | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء نوفمبر 11, 2008 3:57 pm | |
| ای سفر کرده دلم بی تو بفرسود، بیا غمت ازخاک درت بیشترم سود، بیا سود من جمله ز هجر تو زیان خواهد شد گر زیانست در ین آمدن از سود، بیا مایه ی راحت و آسایش دل بودی تو تا برفتی تو دلم هیچ نیاسود، بیا زاشتیاق تو در افتاد به جانم آتش وز فراق تو درآمد به سرم دود، بیا گر زبهر دل دشمن نکنی چاره ی من دشمنم بر دل بیچاره ببخشود، بیا زود برگشتی و دیر آمده بودی بکفم دیر گشت آمدنت دیر مکن زود، بیا کم شود مهر ز دوری دگران را لیکن کم نشد مهر من از دوری و افزود، بیا اوحدی مراغه | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء نوفمبر 12, 2008 4:40 pm | |
| دنبال تو
آه عزيزم ,مرا در بر گير تنها من و تو اينجا هستيم
آه,نمي توانم تا ابد در انتظار بمانم
به من بگو که بهشتي هست و تقديري
آه,نمي توانم تا ابد در انتظار بمانم
به تو خواهم گفت عزيزم,عشق من حقيقي است
عزيزم نمي تواني احساسم را درک کني
به دنبال تو خواهم آمد آه,هميشه و هر لحظه
به دنبال تو خواهم آمد,تا ببيني عشق من حقيقي ست
به دنبال تو خواهم آمد هميشه و هر لحظه
تمامي آنچه مي خواهم عشق توست
بدون تو من وجود ندارم ,چرا فرشته اي قلب مرا مي شکند
آه نمي تولنم در اتظار بمانم
خواهش مي کنم رنگين کماني برايم بفرست,تا براي آغازي تازه تلاش کنيم
آه,نمي توانم تا ابد در انتظار بمانم
و از پشت اشک هايم اي دختر ,لبخند تو را خواهم ديد
عزيزم ديگر نمي توانم منتظر بمانم
به دنبال تو خواهم آمد,هميشه و هر لحظه
به دنبال تو خواهم آمد,تا ببيني عشق من حقيقي ست
به دنبال تو خواهم آمد هميشه و هر لحظه
تمامي آنجه مي خواهم عشق توست
تو را دوست خواهم داشت
دنبال تو خواهم آمد,هميشه و هر لحظه
به دنبال تو خواهم آمد,تا ببيني عشق من حقيقي ست
تمامي آنچه مي خواهم,
که ببيني عشق من حقيقي ست
عشق من حقيقي ست ,آه بسيار سخت است
به دنبال تو خواهم آمد | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الخميس نوفمبر 13, 2008 12:30 pm | |
| گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز مهرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شبروست او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن گو بنده پرور آید گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سرآید ........................................... تکراری که نیست؟ | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء نوفمبر 19, 2008 3:34 pm | |
| - yasamiin نوشته است:
دكتر علي شريعتي:
خداوندا اگر روزي بشر گردي...زحالم با خبر گردي پشيمان ميشوي از قصه خلقت.... از اين بودن.... از اين بدعت
خداوندا نميداني كه انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است چه زجري ميكشد آن كـَس كه انسان است
و
از احساس سرشار است.... واقعا زیبا بود این جملات دکتر خیلی لذت بردم از خوندنش دست گلت درد نکنه یاسمین جان | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الجمعة نوفمبر 21, 2008 1:33 pm | |
| بشنو از نی چون حکایت میکند وز جداییها شکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت خوشحالان و بد حالان شدم هرکسی از ظن خود شد یار من وز درون من نجست اسرار من سر من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست آتشست این بانگ نای و نیست،باد هرکه این آتش ندارد نیست باد آتش عشقست کاندر نی فتاد جوشش عشقست کاندر می فتاد نی، حریف هر که از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید همچو نی،زهری و تریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟ نی،حدیث راه پر خون میکند قصه های عشق مجنون میکند محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست در غم ما روزها بی گاه شد روز ها با سوزها همراه شد روزها گرفت گو رو باک نیست تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست مولوی | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأحد ديسمبر 21, 2008 6:03 pm | |
| چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم وین آتش خندان را با صبح بر انگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم چون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم
ای سایه سحرخیزان دل واپس خورشیدند زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
هوشنگ ابتهاج | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأحد ديسمبر 28, 2008 1:47 pm | |
| به اول محرم نزدیک میشیم تقریبا 3 سال هست که محرم واسه من 2 تا عزا شده یکی عزای امام حسین علیه السلام و دوم فوت پدرم که شب اول محرم اتفاق افتاد واسه همین این شعر از پروین اعتصامی رو می گذارم هر کس خوند واسه پدر منم فاتحه بخونه منو مدیون خودش کرده مرسی پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشهای بود که شد باعث ویرانی من یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من مه گردون ادب بودی و در خاک شدی خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من از ندانستن من، دزد قضا آگه بود چو تو را برد، بخندید به نادانی من آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت کاش میخورد غم بیسر و سامانی من بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم آه از این خط که نوشتند به پیشانی من رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی بی تو در ظلمتم، ای دیدهی نورانی من بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من صفحهی روی ز انظار، نهان میدارم تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من من که قدر گهر پاک تو میدانستم ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من من که آب تو ز سرچشمهی دل میدادم آب و رنگت چه شد، ای لالهی نعمانی من من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد که دگر گوش نداری به نوا خوانی من گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من! | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأحد ديسمبر 28, 2008 1:51 pm | |
| - MajidDiab نوشته است:
- به اول محرم نزدیک میشیم
تقریبا 3 سال هست که محرم واسه من 2 تا عزا شده یکی عزای امام حسین علیه السلام و دوم فوت پدرم که شب اول محرم اتفاق افتاد واسه همین این شعر از پروین اعتصامی رو می گذارم هر کس خوند واسه پدر منم فاتحه بخونه منو مدیون خودش کرده مرسی پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشهای بود که شد باعث ویرانی من یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من مه گردون ادب بودی و در خاک شدی خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من از ندانستن من، دزد قضا آگه بود چو تو را برد، بخندید به نادانی من آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت کاش میخورد غم بیسر و سامانی من بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم آه از این خط که نوشتند به پیشانی من رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی بی تو در ظلمتم، ای دیدهی نورانی من بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من صفحهی روی ز انظار، نهان میدارم تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من من که قدر گهر پاک تو میدانستم ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من من که آب تو ز سرچشمهی دل میدادم آب و رنگت چه شد، ای لالهی نعمانی من من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد که دگر گوش نداری به نوا خوانی من گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من! روحشون شاد... سلام و صلوات بر روح پاکش باد | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأحد ديسمبر 28, 2008 2:25 pm | |
| - MajidDiab نوشته است:
- به اول محرم نزدیک میشیم
تقریبا 3 سال هست که محرم واسه من 2 تا عزا شده یکی عزای امام حسین علیه السلام و دوم فوت پدرم که شب اول محرم اتفاق افتاد واسه همین این شعر از پروین اعتصامی رو می گذارم هر کس خوند واسه پدر منم فاتحه بخونه منو مدیون خودش کرده مرسی پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشهای بود که شد باعث ویرانی من یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من مه گردون ادب بودی و در خاک شدی خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من از ندانستن من، دزد قضا آگه بود چو تو را برد، بخندید به نادانی من آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت کاش میخورد غم بیسر و سامانی من بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم آه از این خط که نوشتند به پیشانی من رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی بی تو در ظلمتم، ای دیدهی نورانی من بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من صفحهی روی ز انظار، نهان میدارم تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من من که قدر گهر پاک تو میدانستم ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من من که آب تو ز سرچشمهی دل میدادم آب و رنگت چه شد، ای لالهی نعمانی من من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد که دگر گوش نداری به نوا خوانی من گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من! خدا رحمتش کنه مجید جان روحشون شاد | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين ديسمبر 29, 2008 3:03 pm | |
| هزار جهد بکردم که یار من باشــــــــی ....... قرار بخش دل بی قرار من باشی چراغ دیده شب زنده دار من گــــــــردی ...... انیس خاطر امیدوار من باشی چو خسروان ملاحت به بندگــان نازنـــــد ..... تو در میانه خداوندار من باشی از ان عقیق که خونین دلم ز عشـــوه او...... اگر کنم گله ای غمگسا من باشی در ان چمن که بتان دست عاشـقان گیرند..... گرت ز دست برآید نگار من باشی شبی به کلبه احزان عاشـــقان آیــــی....... دمی انیس دل سوگوار من باشی شود غزاله خورشید صیـــــد لاغـر مـن....... گر اهویی چو تو یکدم شکار من باشی من این مراد ببینم به خود که نیم شـبی....... به جای اشک روان در کنار من باشی من ارچه حافظ شهـــرم جوی نمی ارزم....... مگر تو از کرم خویش یار من باشی | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأحد يناير 04, 2009 4:09 pm | |
| یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد آب حیوان تیره گون شدخضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد لعلی از کان مروت بر نیامد سالها تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد شهر یاران بود خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند کس به میدان در نمی آید سواران را چه شد صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستی می گساران را چه شد حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد
........................ اینم یه غزل حافظانه شکایت مابانه برای همه اونایی که فقط میان سر میزنن و میرن | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء يناير 13, 2009 8:25 am | |
| نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی
من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی
چشم خود در شکن خط بنهفتم که بدزدی
یک نظر در تو ببینم چو تو این نامه بخوانی
به غزل چشم تو سرگرم بدارم من و زیباست
که غزالی به نوای نی محزون بچرانی
از سرهر مژه ام خون دل آویخته چون لعل
خواهم ای باد خدا را که به گوشش برسانی
گر چه جز زهر من از جام محبت نچشیدم
ای فلک زهر عقوبت به حبیبم نچشانی
از من آن روز که خاکی به کف باد بهار است
چشم دارم که دگر دامن نفرت نفشانی
اشکت آهسته به پیراهن نرگس بنشیند
ترسم این آتش سوز از سخن من بنشانی
تشنه دیدی به سرش کوزه تهمت بشکانند
شهریارا تو بدان تشنه جان سوخته مانی | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء يناير 13, 2009 9:50 am | |
| خیلی قشنگ بود دلارام جان خیلی به دلم نشست | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء يناير 13, 2009 10:10 am | |
| | |
|
| |
| انجمن شاعران زنده! | |
|