| انجمن شاعران زنده! | |
|
+14G H A Z A L mona Assal maryashena Arakadrish s@ba Jany الهام yasamiin Yasaman amin بهاره MajidDiab دلارام 18 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
amir مشتاق
تعداد پستها : 596 Location : یه جا از زمین خدا Registration date : 2008-06-10
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الخميس مارس 05, 2009 9:17 am | |
| در دور دست قویی پریده از خواب شوید غبار نیل ز بال و پر سپید . لب های جویبار لبریز موج زمزمه در بستر سپید . در هم دویده سایه و روشن لغزان میان خرمن دوده شبتاب می فروزد در آذر سپید . همپای رقص نازک نی زار مرداب می گشاید چشم تر سپید . خطی ز نور روی سیاهی است گویی بر آبنوس درخشدزر سپید . دیوار سایه ها شده ویران دست نگاه در افق دور کاخی بلند ساخته با مرمر سپید | |
|
| |
amir مشتاق
تعداد پستها : 596 Location : یه جا از زمین خدا Registration date : 2008-06-10
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الخميس مارس 05, 2009 9:17 am | |
| دود می خیزد زخلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام . با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام؟ . دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر خویش را از ساحل افکندم در آب لیک از ژرفای دریا بی خبر . بر تن دیوار ها طرح شکست کس دگر رنگی در این سامان ندید چشم می دوزد خیال روز و شب از درون دل به تصویر امید . تا بدین منزل نهادم پای را از درای کاروان بگسسته ام گرچه می سوزم از این آتش به جان لیک بر این سوختن دل بسته ام . تیرگی پا میکشد از بام ها صبح می خندد به راه شهر من دود می خیزد هنوز از خلوتم با درون سوخته دارم سخن | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الخميس مارس 05, 2009 7:13 pm | |
| یار بار افتاده را در كاروان بگذاشتند
بی وفا یاران كه بر بستند بار خویش را
مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق
دوستان ما بیازردند یار خویش را
سعدی | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الخميس مارس 05, 2009 9:03 pm | |
| عيب رندان مكن اي زاهد پاكيزه سرشت / كه گناه دگري بر تو نخواهند نوشت / من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش / هر كسي آن درود عاقبت كار كه كِشت / نه من از پرده تقوي به در افتادم و بس / پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت! - حافظ | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الجمعة مارس 06, 2009 3:58 am | |
| ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است زان رو سپردهاند به مستی زمام ما ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما دریای اخضر فلک و کشتی هلال هستند غرق نعمت حاجی قوام ما | |
|
| |
amir مشتاق
تعداد پستها : 596 Location : یه جا از زمین خدا Registration date : 2008-06-10
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الجمعة مارس 06, 2009 6:33 am | |
| بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخههای شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ها و دشتها خوش به حال دانهها و سبزهها خوش به حال غنچههای نیمهباز خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز خوش به حال جام لبریز از شراب خوش به حال آفتاب ای دل من گرچه در این روزگار جامه رنگین نمی پوشی بکام باده رنگین نمی بینی به جام نقل و سبزه در میان سفره نیست جامت از آن می که می باید تهی است ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار گر نکوبی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الجمعة مارس 06, 2009 8:45 am | |
| گر كسي وصف او ز من پرسد /بي دل از بي نشان چه گويد باز؟ / عاشقان كشتگان معشوق اند / بر نيايد ز كشتگان آواز - سعدی | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! السبت مارس 07, 2009 10:58 am | |
| ای که طوفان در دلم انگیختی تو مرا از نو به عشق آمیختی ای دو چشمت رنگ دشت سوخته آتشی در جان من افروخته رخت عشقی بر تن عریان من بوسه هایت نم نم باران من در حریم بستر سوزان تن می طپد چون قلب تو بر قلب من می شکافد پوست من از شور عشق می طراود از نگاهم نور عشق می دود خون در رگ من با شتاب از تب داغ تنم در التهاب ... می فشارد قلبمان را اسم تو جسم مان جاری شده در جسم تو ای نفسهایت نسیم سبز زار سقف خانه پر شد از عطر بهار گاهی از من عاشقانه یاد کن تو به یادم بوسه ای بر باد کن | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! السبت مارس 07, 2009 11:00 am | |
| با من به مان زیبا ترین دور از تو برمن تاب نیست
در عالم عاشقانه تو تصویری از مهتاب نیست
این گونه سر دادم سخن در محول خود و كهن
هنگام عبد بندگی جزء سوی تو محراب نیست
شمع وجودم آب شد احوال مجنون یاد شد
بی نام تو لیلا ی من كاخ دلم را باب نیست
آهنگ آواز منی شیوایی ساز منی
اكنون كه گفتی با منی دیگر دلم بی تاب نیست | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! السبت مارس 07, 2009 11:02 am | |
| می خواهم عمرم را با دست های مهربان تو اندازه بگیرم برگرد! باور کن تقصیر من نبود من فقط می خواستم یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنم نمی دانستم گریه را دوست نداری حالا هم هروقت بیایی عزیز لحظه های تنهایی منی اگر بیایی من دلتنگی هایم را بهانه می کنم تو هم دوری کسانی که دور نیستند در راهند رفته اند برای تاریکی هایت یک اسمان خورشید بیاورند یادت باشد من اینجا کنار همین رویاهای زودگذر به انتظار امدن تو خط های سفید جاده را می شمارم . | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأحد مارس 08, 2009 3:43 am | |
| بـی تـو کـه چـاره می کند حال بد و خراب ما ؟
مـسـت و رهـا کـجـا کند جام می و شراب ما ؟
نـالـه رسـد بـه آسـمـان لـیـک مـگـر بـه غیر تو
کـس بـرسـد بـه داد دل یـا کـه دهد جواب ما ؟
فـارغ از آن مهر و مه روی و دو چشمان تو کی
مـنـزل مـقـصـود رسـد ایـن ره پـر سـراب ما ؟
شـوق وصـال تو همی تـاب و تـوان فـزون کـند
ورنـه تـحـمـلـش کـجا رنـج و غـم و عذاب ما ؟
هـر قـدمی کـه طی شـود هر نظری که بگذرد
گـر نـبـود رضـای تـو کـی بــشـود صــواب ما | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأحد مارس 08, 2009 3:44 am | |
| بـخـوان از چـشـم بی خوابم نظر کن بر تن زردم
نـگـر از دوری ات جـانـا چـه بی تابم چه پر دردم
نـگـه کـن بـر دل زارم نـگـه زیـن غـم چه بیمارم
مـنـم آواره مـجـنـونی کـه دنـبـال تـو می گـردم
فـدا بـر جـان تــو جـانـم بـیـا خـود درد و درمـانم
که جز آغوش تو بی شک ز هر منزلگهی طردم
شدم خاموش و سردرگم شدم بازیچه ی مردم
بـیـا آتش بزن این تن که بی تو هیمه ای سردم
هـمـه دم یــاد تـو یـادم بـیـا بـشـنـو تـو فـریـادم
بـیـا خـود بـنـگر ای جانا که بی تو واژه ی دردم | |
|
| |
amir مشتاق
تعداد پستها : 596 Location : یه جا از زمین خدا Registration date : 2008-06-10
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 09, 2009 10:14 am | |
| افتخار آفاق
افتخار همه آفاق و منظور منی شمع جمع همه عشاق و به هر انجمنی به سر زلفت پریشان تو دلهای پریش همه خو کرده چو عارف به پریشان سخنی ز چه رو شیشه دل می شکنی تیشه بر ریشه جان از چه زنی سیم اندام و ولی سنگدلی سست پیمانی و پیمان شکنی
اگر درد من به درمان رسد چه می شد شب هجر اگر به پایان رسد چه می شد اگر بار دل به منزل رسد چه گردد سر من اگر به سامان رسد چه می شد
ز غمت خون می گریم بنگر چون می گریم ز مژه دل می ریزد ز جگر خون می آید افتخار دل و جان می آید یار بی پرده عیان می آید
عارف قزوینی | |
|
| |
amir مشتاق
تعداد پستها : 596 Location : یه جا از زمین خدا Registration date : 2008-06-10
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 09, 2009 10:16 am | |
| در روزهای آخر اسفند کوچ بنفشههای مهاجر زیباست در نیم روز روشن اسفند وقتی بنفشهها را از سایههای سرد در اطلس شمیم بهاران با خاک و ریشه میهن سیارشان در جعبههای کوچک چوبی در گوشهی خیابان میآورند جوی هزار زمزمه در من میجوشد ایکاش ایکاش آدمی وطنش را مثل بنفشهها در جعبههای خاک یک روز میتوانست همراه خویش ببرد هر کجا که خواست در روشنای باران در آفتاب پاک | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 09, 2009 4:55 pm | |
| از چهره طبيعت افسونكار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
اين جلوه های حسرت و ماتم را
پائيز، ای مسافر خاك آلود
در دامنت چه چيز نهان داری
جز برگ های مرده و خشكيده
ديگر چه ثروتی به جهان داری؟
جز غم چه می دهد به دل شاعر
سنگين غروب تيره و خاموشت؟
جز سردی و ملال چه می بخشد
بر جان دردمند من آغوشت؟
در دامن سكوت غم افزايت
اندوه خفته می دهد آزارم
آن آرزوی گمشده می رقصد
در پرده های مبهم پندارم
پائيز، ای سرود خيال انگيز
پائيز، ای ترانه محنت بار
پائيز، ای تبسم افسرده
بر چهره طبيعت افسونكار
"فروغ فرخزاد" | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 09, 2009 4:59 pm | |
| دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستی تو را
با هر چه طالبی به خدا می خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز می گشود دو چشمان بسته را
می شست کاکلی به لب آب نقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج به نرمی از او رمید
خندید باغبان که سر انجام شد بهار
دیگر شکوفه کرد درختی که کاشتم
دختر شنید و گفتچه حاصل از این بهار
ای بس بهار ها که بهاری نداشته ام
خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 09, 2009 5:04 pm | |
| تنها در بی چراغی شبها می رفتم دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد لحظه ام از طنین ریزش پیوندها پر بود تنها می رفتم می شنوی ؟ تنها من از شادابی باغ زمرد کودکی به راه افتاده بودم ایینه ها انتظار تصوریم را می کشیدند درها عبور غمنک مرا می جستند و من می رفتم می رفتم تا درپایان خودم فرو افتم ناگهان تو از بیراهه لحظه ها میان دو تاریکی به من پیوستی صدای نفس هایم با طرح دوزخی اندامت درآمیخت همه تپشهایم از آن تو باد چهره به شب پیوسته همه تپشهایم من از برگریز سرد ستاره ها گذشته ام تا در خط های عصیانی پیکرت شعله گمشده را بربایم دستم را به سراسر شب کشیدم زمزمه نیایش دربیداری انگشتانم تراوید خوشه قضا رافشردم قطرههای ستاره در تاریکی درونم درخشید و سرانجام در آهنگ مه آلود نیایش ترا گم کردم میان ما سرگردانی بیابان هاست بی چراغی شب ها بستر خکی غربت ها فراموشی آتش هاست میان ما هزار و یک شب جست و جو هاست
"سهراب سپهری" | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 09, 2009 5:13 pm | |
| ارزش گوهر مرغی نهاد روی بباغی ز خرمنی ناگاه دید دانهی لعلی به روزنی پنداشت چینهایست، بچالاکیش ربود آری، نداشت جز هوس چینه چیدنی چون دید هیچ نیست فکندش بخاک و رفت زینسانش آزمود! چه نیک آزمودنی خواندش گهر به پیش که من لعل روشنم روزی باین شکاف فتادم ز گردنی چون من نکرده جلوهگری هیچ شاهدی چون من نپرورانده گهر هیچ معدنی ما را فکند حادثهای، ورنه هیچگاه گوهر چو سنگریزه نیفتد به برزنی با چشم عقل گر نگهی سوی من کنی بینی هزار جلوه بنظاره کردنی در چهرهام ببین چه خوشیهاست و تابهاست افتاده و زبون شدم از اوفتادنی خندید مرغ و گفت که با این فروغ و رنگ بفروشمت اگر بخرد کس، به ارزنی چون فرق در و دانه تواند شناختن آن کو نداشت وقت نگه، چشم روشنی در دهر بس کتاب و دبستان بود، ولیک درس ادیب را چکند طفل کودنی اهل مجاز را ز حقیقت چه آگهیست دیو آدمی نگشت به اندرز گفتنی آن به که مرغ صبح زند خیمه در چمن خفاش را بدیده چه دشتی، چه گلشنی دانا نجست پرتو گوهر ز مهرهای عاقل نخواست پاکی جان خوش از تنی پروین، چگونه جامه تواند برید و دوخت آنکس که نخ نکرده بیک عمر سوزنی | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 09, 2009 5:16 pm | |
| تنها در بی چراغی شبها می رفتم دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد لحظه ام از طنین ریزش پیوندها پر بود تنها می رفتم می شنوی ؟ تنها من از شادابی باغ زمرد کودکی به راه افتاده بودم ایینه ها انتظار تصوریم را می کشیدند درها عبور غمنک مرا می جستند و من می رفتم می رفتم تا درپایان خودم فرو افتم ناگهان تو از بیراهه لحظه ها میان دو تاریکی به من پیوستی صدای نفس هایم با طرح دوزخی اندامت درآمیخت همه تپشهایم از آن تو باد چهره به شب پیوسته همه تپشهایم من از برگریز سرد ستاره ها گذشته ام تا در خط های عصیانی پیکرت شعله گمشده را بربایم دستم را به سراسر شب کشیدم زمزمه نیایش دربیداری انگشتانم تراوید خوشه قضا رافشردم قطرههای ستاره در تاریکی درونم درخشید و سرانجام در آهنگ مه آلود نیایش ترا گم کردم میان ما سرگردانی بیابان هاست بی چراغی شب ها بستر خکی غربت ها فراموشی آتش هاست میان ما هزار و یک شب جست و جو هاست
"سهراب سپهری | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 09, 2009 5:19 pm | |
| آری ما غنچه یک خوابیم.
- غنچه خواب؟آیا می شکفیم؟
- یک روزی بی جنبش برگ.
- اینجا؟
- نی در دره مرگ.
- تاریکی تنهایی.
- نی خلوت زیبایی.
- به تماشا چه کسی می آید چه کسی ما را می بوید؟
- ...
- و به بادی پرپر...؟
- ...
- و فرودی دیگر؟
- ...
"سهراب سپهری" | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 09, 2009 5:22 pm | |
| در تاریکی بی آغاز و پایان
دری در روشنی انتظارم رویید.
خودم را در پس در تنها نهادم
و به درون رفتم:
اتاقی بی روزن تهی نگاهم را پر کرد.
سایه ای در من فرود آمد
و همه شباهتم را در ناشناسی خود گم کرد.
پس من کجا بودم؟
شاید زندگی ام در جای گمشده ای نوسان داشت
و من انعکاسی بودم
که بیخودانه همه خلوت ها را بهم می زد
و در پایان همه رویا ها در سایه بهتی فرو می رفت.
من در پس در تنها مانده بودم.
همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده ام.
گویی وجودم در پای این در جا مانده بود
در گنگی آن ریشه داشت.
آیا زندگی ام صدایی بی پاسخ نبود؟
در اتاق بی روزن انعکاسی سرگردان بود
و من در تاریکی خوابم برده بود.
در ته خوابم خودم را پیدا کردم
و این هشیاری خلوت خوابم را آلود.
آیا این هشیاری خطای تازه من بود؟
در تاریکی بی آغاز و پایان
فکری در پس در تنها مانده بود.
پس من کجا بودم؟
حس کردم جایی به بیداری می رسم.
همه وجودم را در روشنی این بیداری تماشا کردم:
آیا من سایه گمشده خطایی نبودم؟
در اتاق بی روزن
انعکاسی نوسان داشت.
پس من کجا بودم؟
در تاریکی بی آغاز و پایان
بهتی در پس در تنها مانده بود.
" سهراب سپهری" | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الإثنين مارس 09, 2009 5:36 pm | |
| صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف درمتن ادرک یک کوچه تنهاترم بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد و خاصیت عشق این است | |
|
| |
amir مشتاق
تعداد پستها : 596 Location : یه جا از زمین خدا Registration date : 2008-06-10
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء مارس 10, 2009 8:52 am | |
| پیكر تراش پیرم و با تیشه خیال
یك شب تو را زمرمر شعر آفریده ام
تا در نگین چشم تو نقش هوس زنم
بر قامتت كه وسوسه شست و شو در اوست
پاشیده ام شراب كف آلود ماه را
تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
وزدیده ام زچشم حسودان نگاه را
تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین كنم
دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام
از هر زنی، تراش تنی وام كرده ام
از هر قدی، كرشمه رقصی ربوده ام
اما تو چون بتی كه به بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاكم فكنده ای
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از كسی كه تو را ساخت ، كنده ای
هشدار ! زانكه در پس این پرده نیاز
آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام
یك شب كه خشم عشق تو دیوانه ام كند
بینند سایه هاكه تو را هم شكسته ام ! | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء مارس 11, 2009 5:28 pm | |
| هیچ کس با من نیست مانده ام تا به چه اندیشه کنم مانده ام در قفس ... تنهایی در قفس می خوانم... چه غریبانه شبی است شب تنهایی من | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء مارس 11, 2009 5:31 pm | |
| گل من گريه مكن كه در آينه ي اشك تو غم من پيداست قطره ي اشك تو داند كه غم من درياست گل من گريه مكن سخن از اشك مخواه كه سكوتت گوياست از نگه كردنت احوال تو را مي دانم دل غربت زده ات بي نوايي تنهاست من و تو مي دانيم چه غمي در دل ماست گل من گريه مكن اشك تو صاعقه است تو به هر شعله ي چشمان ترم مي سوزي بيش از اين گريه مكن كه بدين غمزدگي بيشترم مي سوزي من چو مرغ قفسم تو در اين كنج قفس بال و پرم مي سوزي گل ن گريه مكن كه در آيينه ي اشك تو غم من پيداست فطره ي اشك تو داند كه غم من درياست دل به اميد ببند نا اميدي كفرست چشم ما بر فرداست ز تبسم مگريز در دندان تو در غنچه ي لب زيباست گل من گريه مكن | |
|
| |
| انجمن شاعران زنده! | |
|