| انجمن شاعران زنده! | |
|
+14G H A Z A L mona Assal maryashena Arakadrish s@ba Jany الهام yasamiin Yasaman amin بهاره MajidDiab دلارام 18 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء يونيو 10, 2008 4:53 am | |
| من نظرم رو توی پیام خصوصی گفتم، یه بار دیگه می گم به نظر من اولی یه شعر اجتماعیه، دومی یه شعر عرفانی و عاشقانه البته تقریبا.. | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء يونيو 10, 2008 4:54 am | |
| به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد
انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
فاضل نظری | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الثلاثاء يونيو 10, 2008 4:59 am | |
| از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم
تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الخميس يونيو 12, 2008 10:27 am | |
| خارشی عمیق زیر پوستینم می جنبد
زیر تخته سنگی که به دوش می کشم
خارشی نه از سر نشئگی
که از سر سوزش
جدال پوست و ناخن
جدالی نا برابر
در پس پوشیده بند بند پوست و پوستین
جدالی بی تفاوت
زیر تخته سنگی که به دوش می کشم.
M.A | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الجمعة يونيو 13, 2008 5:05 am | |
| اول بايد يه عذر خواهي كوچولو بكنم بخاطر اشتباه تايپي توي ارسال قبلم توي مصراع دوم بيت اول بجاي كوچه ها نوشته بودم خانه ها !! الان درسش كردم همون جور كه دلارام گفت ، توي قسمت اول ، باران كنايه از نوعي رفاه اجتماعيه كه هر چند ظاهري فريبنده و دوست داشتني داره و بقول شاعر ، شهر رو در آبّ ميكنه ( وفور نعمت ) اما باطني پليد و زيانبخش داره و باعث ميشه سقف انسانيت و احساس به چكه كردن بيفته !! در ادامه ي همون قسمت اول ميگه : خوب شد گلهاي قالي در عوض سيراب شد . يعني عده اي خاص از اين وضعيت نهايت بهره رو بردند ( قشرهاي مرفه و موقعيت طلب ) و تنها حسن اين باران ، برآورده كردن منافع اين گروه بود .بقول دلارام تا اينجا يك كنايه ي تلخ اجتماعي بود . اما قسمت دوم كه يك حالت عاشقانه و فلسفي داره ميگه : با آمدن او ( عشق ، يك روح بزرگ و يا هر ماهيت پاك) دنياي خيالات موهوم من از بين رفت ( در آب شد) و غرور من نابود گرديد ( مرد ، آب شد ) . هر چند خمار نوشيدن شراب عشق شده ام اما پيدايش اين احساس باعث شد گلهاي احساس من از نوشيدن آب فريب و دروغ مادي دلزده ( سير آب ) شوند و با طعم عشقي پاك مانوس گردند . البته اين نظر منه و ممكنه با مقصود شاعر اختلافي فاحش داشته باشه به هر حال بابت پرحرفي عذر ميخوام . -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- پيوسته ز مـن كشـيده دامـن دل توست ______ فـارغ ز مـن سـوخــته خـرمـن دل تـوست گـــر عمر وفــا كـند مـن از تو دل خويش ______ فـارغ تـر از آن كنـم كـه از مـن دلِ تـوست
دل چيـست كـه گويم از براي دل توست ______ يـا آنــكه حـريـم تـن ســراي غـم تـوست لطـفي است كه مـيكند غمت با دل من ______ ور نـه دل تـنگ مـن چـه جـاي غـم توست
اي دل غم عشق از بـراي مـن و توست ______ سر بر خط او نـه كـه سـزاي من و توست تـــو چـــاشــــــني درد نـــدانــي ورنـــه ______ يك دم غم دوست خونـبهاي من و توست
ناكامي ام اي دوست ز خودكامي توست ______ وين سوختگي هاي من از خامي توست مــگذار كــه در عشــق تـو رسـوا گــردم ______ رسـوايـي مــن بـاعـث بـد نـامـي تـوست
خواجه ابوسعيد ابوالخير شعر دوميت خيلي قشنگ بود دلارام ... ممنون M.A اسم كيه بهاره جان ؟
اين مطلب آخرين بار توسط Arakadrish در الجمعة يونيو 13, 2008 8:12 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| |
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الجمعة يونيو 13, 2008 1:37 pm | |
| ممنون سلمان عزیز شعری که انتخاب کردی خیلی زیبا بود حالا واسه اینکه معنی شعرا رو درست گفتم بهم جایزه بده یه جایزه خوب | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| |
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الجمعة يونيو 13, 2008 4:39 pm | |
| ممنون بهاره جان ايشالا هميشه سلامت و خندون باشي تقريبا با اطمينان كامل ميتونم ادعا كنم كه M.A رو نخواهم شناخت چون هيچ سنخيتي نه با هنر دارم و نه با رسانه !! در حال حاضر تنها كاري كه ازم ساخته است اينه كه يه دونه چاقوي آشپزخونه از بند تومبونم آويزون كنم و وختي همه ي اهالي خونه خوابن شروع كنم به گشت زدن و كشيك دادن آآآهاااي اهل فروم ... آسوده بخوابيـــــد ... نت در امن و امان است ------------------------------------------------------------------------------------ دلارام جان ... فعلا كه بار و بنديلم رو بسته ام و گذاشته ام دم در تا بتونم كله ي سحر خودم رو به پادگان برسونم اگه عمري بود و بازگشتي ... هفته ي آينده كه اومدم ، اگه مثل الان دختر خوبي بودي ، سعي ميكنم يه هديه ي كوچولو بهت بدم . يه هديه ي كوچولو ولي خوب | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! السبت يونيو 14, 2008 2:54 am | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! السبت يونيو 14, 2008 3:01 am | |
| من با توام
من با تو ام ای رفیق ! با تو همراه تو پیش می نهم گام
در شادی تو شریک هستم بر جام می تو می زنم جام
من با تو ام ای رفیق ! با تو دیری ست که با تو عهد بستم
همگام تو ام ، بکش به راهم همپای تو ام ، بگیر دستم
پیوند گذشته های پر رنج اینسان به توام نموده نزدیک
هم بند تو بوده ام زمانی در یک قفس سیاه و تاریک
رنجی که تو برده ای ز غولان بر چهر من است نقش بسته
زخمی که تو خورده ای ز دیوان بنگر که به قلب من نشسته
تو یک نفری ... نه ! بیشماری هر سو که نظر کنم ، تو هستی
یک جمع به هم گرفته پیوند یک جبهه ی سخت بی شکستی
زردی ؟ نه ! سفید ؟ نه ! سیه ، نه بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و ز هر کجایی من با تو ، تو با منی هماهنگ
سیمین بهبهانی | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! السبت يونيو 14, 2008 3:06 am | |
| هَوو
شب نخفت و تا سحر بیدار ماند، نفرتی ذرّات جانش را جوید. کینه یی، چون سیلی از سُرب مذاب، در عروق دردمند او دوید: همچو ماری، چابک و پیچان و نرم نیمه شب بیرون خزید از بسترش، سوی بالین زنی آمد که بود خفته در آغوش گرم همسرش. زیر لب با خویش گفت: «آن روزها همسر من همدم این زن نبود - این سلیمانی نگین تابنک این چنین در دست اهریمن نبود!» «آه! این مردی که این سان خفته گرم در کنار این زن آشوبگر، جای می داد اندر آغوشش مرا روزگاری گرم تر، پرشورتر..» «زیر سقف کلبه یی تاریک و تنگ زیستن نزدیک دشمن، مشکل است. من سیه بخت و غمین و تنگدل او دلش از عشق روشن، مشکل است...» «آن چه کردم از دعا و از طلسم، رو سیاهی بهر او حاصل نشد! آن چه جادو کرد او از بهر من، با دعای هیچ کس باطل نشد!» «طفل من بیمار بود، اما پدر نقل و شیرینی پی این زن خرید! من به سختی ساختم تا بهر او دستبند و جامه و دامن خرید!» «وه، چه شب ها این دو تن سر مست و شاد بر سرشک حسرتم خندیده اند! پیش چشمم همچو پیچک های باغ نرم در آغوش هم پیچیده اند!» لحظه یی در چهر آن زن خیره ماند... دیده اش از کینه آتشبار بود، در سیاهی، چهر خشم آلوده اش چون مس ِ پوشیده از زنگار بود! دست لرزانش به سوی آب رفت؛ گَرد ِ بی رنگی میان جام ریخت. قطعه های گرم و شفاف عرق از رخ آن دیو خون آشام ریخت؛ «باید امشب، بی تزلزل، بی دریغ کار یک تن زین دو تن یکسر شود یا مرا همسر بماند بی رقیب یا رقیب سفله بی همسر شود.» پس به آرامی به بستر بازگشت سر نهان در زیر بالاپوش کرد: دیده را بر هم فشرد اما به جان هر صدایی را که آمد، گوش کرد... ساعتی بگذشت و کس پنداشتی جام را بگرفت و بر لب ها نهاد... جان میان بستر از جسمش گریخت لرزه بر آن قلب بی پروا فتاد. دیده را بگشود تا بیند کدام جامه ی مرگ و فنا پوشیده بود: همسرش را با رقیبش خفته دید! لیک طفلش... جام را نوشیده بود!... چون سپند از جای و جست و، بی درنگ مانده های جام را، خود سرکشید، طفل را بر دوش افکند و دوید، نعره ها از پرده ی دل بر کشید: «وای!... مَردم! مادری فرزند کشت! رحم بر چشمان گریانش کنید! طفل من نوشیده زهری هولنک - همتی! شاید که درمانش کنید...»
سيمين بهبهاني | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! السبت يونيو 14, 2008 3:10 am | |
| غزل 60
عجب لبی ! شکرستان که گفته اند ، اینست چه بوسه ! قند فراوان که گفته اند اینست به بوسه حکم وصال مرا موشح کن که آن نگین سلیمان که گفته اند اینست تو رمز حسنی و می گنجی ام به حس اما نگنجی ام به بیان آن که گفته اند اینست مرا به کشمکش خیره با غم تو چه کار ؟ که تخته پاره و توفان که گفته اند اینست کجاست بالش امنی که با تو سر بنهم که حسرت سر و سامان که گفته اینست نسیمت آمد و رؤیای دفترم آشفت نه شعر ، خواب پریشان که گفته اند اینست غم غروب و غم غربت وطن بی تو نماز شام غریبان که گفته اند اینست
از حسين منزوي شاعر زنجاني كه تا حدودي گمنام مونده مثل نامش و غزلي كه من انتخاب كردم غزل شصتم از كتاب از كهربا تا كافور اين شاعره .. | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء يونيو 18, 2008 7:02 am | |
| شکایت هجران
زینگونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست وز جانان شکیب نیست
گمگشته دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار بحالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست...
ه.ا.سایه | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء يونيو 18, 2008 2:39 pm | |
| مردم از درد و نمي آيي به بالينم هنوز مرگ خود ميبينم و رويت نمي بينم هنوز بر لب آمد جان و رفتند آشنايان از سرم شمع را نازم كه مي گريد به بالينم هنوز آرزو مرد و جواني رفت و عشق از دل گريخت غم نمي گردد جدا از جان مسكينم هنوز روزگاري پا كشيد آن تازه گل از دامنم گل بدامن ميفشاند اشك خونينم هنوز گر چه سر تا پاي من مشت غباري بيش نيست در هوايش چون نسيم از پاي ننشينم هنوز سيمگون شد موي و غفلت همچنان بر جاي ماند صبحدم خنديد و من در خواب نوشينم هنوز خصم را از ساده لوحي دوست پندارم رهي طفلم و نگشوده چشم مصلحت بينم هنوز
رهی معيری | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء يونيو 18, 2008 2:43 pm | |
| مانده ام در شب اين جاده كمك مي خواهم كوله از شانه ام افتاده كمك مي خواهم
روزگاريست كه آنسوي دعايم خاليست محض روي گل سجاده كمك ميخواهم
چشم پروانهءقلبم به گل روي شماست آي اي مردم آزاده كمك مي خواهم
دست كوتاه مرا از دهن موج بگير همنفس!سينه به دريا ده كمك مي خواهم
عاشقي معترفم جرم بزرگيست ولي اتفاقيست كه افتاده كمك ميخواهم
فرهاد صغريان | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء يونيو 18, 2008 2:45 pm | |
| گل خشكيده
بر نگه سرد من به گرمي خورشيد مي نگرد هر زمان دو چشم سياهت تشنه اين چشمه ام چه سود خدا را شبنم مرا نه تاب نگاهت جز گل خشكيده اي و برق نگاهي از تو در اين گوشه يادگار ندارم زان شب غمگين كه از كنار تو رفتم يك نفس از دست غم قرار ندارم اي گل زيبا بهاي هستي من بود گر گل خشكيده اي ز كوي تو بردم گوشه تنها چه اشك ها فشاندم وان گل خشكيده را به سينه فشردم آن گل خشكيده شرح حال دلم بود از دل پر درد خويش با تو چه گويم جز به تو درمان درد از كه بجويم من دگر آن نسيم به خويش مخوانم من گل خشكيده ام به هيچ نيرزم عشق فريبم دهد كه مهر ببندم مرگ نهيبم زند كه عشق نورزم پاي اميد دلم اگر چه شكسته است دست تمناي جان هميشه دراز است تا نفسي مي كشم ز سينه پر درد چشم خدا بين من به روي تو باز است
فریدون مشیری | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الأربعاء يونيو 18, 2008 5:56 pm | |
| با تمام بی کسی هایم کسی دارم هنوز
چشم مشتاق و دل دلواپسی دارم هنوز
از تپیدن های تکراری دلم خون است و باز
دم به دم تشویش روز افزون بسی دارم هنوز
گر چه عمری تکیه کردم بر درختان عقیم
پشت جنگلها نهال نو رسی دارم هنوز
در دل دریائیم بنگر نه بر بار گناه
بر کف این موج اگر خار و خسی دارم هنوز
با شکیبایی قرین باد اشتیاقت روز و شب
ای دل غمگین که می دانم کسی دارم هنوز | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الخميس يونيو 19, 2008 1:45 am | |
| آغوش رنجها
وه ! که یک اهل دل نمی یابم که به او شرح حال خود گویم
محرمی کو که ، یک نفس ، با او قصه ی پر ملال خود گویم ؟
هر چه سوی گذشته می نگرم جز غم و رنج حاصلم نبود
چون به اینده چشم می دوزم جز سیاهی مقابلم نبود
غمگساران محبتی ! که دگر غم ز تن طاقت و توانم برد
طاقت و تاب و صبر و آرامش همگی هیچ نیمه جانم برد گاه گویم که : سر به کوه نهم سیل آسا خروش بردارم
رشده ی عمر و زندگی ببرم بار محنت ز دوش بردارم کودکانم میان خاطره ها پیش ایند و در برم گیرند دست القت به گردنم بندند بوسه ی مهر از سرم گیرند
پسرانم شکسته دل ،پرسند کیست آخر ، پس از تو ، مادر ما ؟
که ز پستان مهر ، شیر نهد بر لب شیرخوار خواهر ما ؟
کودکان عزیز و دلبندم زندگانی مراست بار گران لیک با منتش به دوش کشم که نیفتد به شانه ی دگران سيمين بهبهاني | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الخميس يونيو 19, 2008 1:46 am | |
| همه بغضشون گرفته چرا بارون نمياد!؟
ليلي مرد از غم دوري چرا مجنون نمياد!؟
روي ماهش کجا پنهون شده رفته کجا!؟
چرا از اونور ابرا ديگه بيرون نمياد!؟
نيتت رو واسه فال قهوه کردم ولي حيف
عکس اون چشماي قشنگ توي فنجون نمياد
من و کشتي تو با اين خنجر دوريت عجبه
چرا از اين دله ديونه يه کم خون نمياد!؟
مگه تو بيخبري موم رو پريشون ميکنم
دل تو واسه مويه پريشون نمياد
دل تو ازبس سفيد و لطيفه مثل برف
از خجالت تو برفي تو زمستون نمياد
تو دلم فقط يه بار مهموني بود تو اومدي
درا رو بستم از اون وقت ديگه مهمون نمياد
صدايه بارون قشنگه به شيشه که ميخوره
اما با غم نجيب روي ناودون نمياد
دو سه بار واسط نوشتم مثه آيينه ميموني
تو يه بار جواب ندادي چرا شمعدون نمياد
عمريه اسيرتم اسير اون چشماي ناز
يه ملاقاتي واسم يه بار تو زندون نمياد
نميگه کسي واسه مرمتش فکري کنيم
هيچکسي سراغ اين کلبه ويرون نمياد
زندگي بزيه شطرنج و من منتظرم
طرف مقابلم ولي به ميدون نمياد
گاهي وقتها اينقدر آب و هوام ابري ميشه
که قد اشکاي من از رود کارون نمياد
گاهي وقتا با خودم ميگم شاي ميخواد ذوق بکنم
اما معلومه نخواد بياد که پنهون نمياد
اونکه براي ديدنش ستاره ميچيني اهل نازه
پس با يه خواهش آسون نمياد
تو نامه آخري کلي دليل اورده بود
مثلا چون تشنه اند ياسايه تو گلدون نمياد
لااقل کاش راستشو براي من نوشته بود
کاش واسم نوشته بود به خاطر اون نمياد
مريم حيـــدرزاده | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الخميس يونيو 19, 2008 2:20 am | |
| سیمین بهبهانی ------------------------------------------------- رقاصه
در دل میخانه سخت ولوله افتاد دختر رقاص تا به رقص در آمد گیسوی زرین فشاند و دامن پر چین از دل مستان ز شوق ، نعره برآمد نغمه ی موسیقی و به هم زدن جام قهقهه و نعره در فضا به هم آمیخت پیچ وخم آن تن لطیف پر از موج آتش شوقی در آن گروه برانگیخت لرزه ی شادی فکند بر تن مستان جلوه ی آن سینه ی برهنه ی چون عاج پولک زر بر پرند جامه ی او بود پرتو خورشید صبح و برکه ی مواج آن کمر همچو مار گرسنه پیچان صافی و لغزنده همچو لجه ی سیماب ران فریبا ز چک دامن شبرنگ چون ز گریبان شب ، سپیدی ی مهتاب رقص به پایان رسید و باده پرستان دست به هم کوفتند و جامه دریدند گل به سر آن گل شکفته فشاندند سرخوش و مستانه پشت دست گزیدند دختر رقاص لیک چون شب پیشین شاد نشد ، دلبری نکرد ، نخندید چهره به هم در کشید و مشت گره کرد شادی ی عشاق خسته را نپسندید دیده ی او پر خمار و مست و تب آلود مستی ی او رنگ درد و تلخی ی غم داشت باده در او می فروزد ، گرم و شرر خیز حسرت عمری نشاط و شور که کم داشت اوست که شادی به جمع داده همه عمر لیک دلش شادمان دمی نتپیده اوست که عمری چشانده باده ی لذت خود ، ولی افسوس جرعه یی نچشیده اوست که تا نالهاش غمی نفزاید سوخته اندر نهان و دوخته لب را اوست که چون شمع با زبانه ی حسرت رقص کنان پیش خلق ، سوخته شب را آه که باید ازین گروه ستمگر داد دل زار و خسته را بستاند شاید از این پس ، از این خرابه ی دلگیر پای به زنجیر بسته را برهاند بانگ بر آورد ای گروه ستمگر پشت مرا زیر بار درد شکستید تشنه ی خون شما منم ، منم آری گل نفشانید و بوسه هم نفرستید گفت یکی ، زان میان که : دختره مست است مستی ی او امشب از حساب فزون است آه ببین چهره اش سیاه شد از خشم مست ... نه ، این بینوا دچار جنون است باز خروشید دخترک که : بگویید کیست ؟ بگویید از شما چه کسی هست ؟ کیست که فردا ز خود به خشم نراند نقد جوانی مرا چو می رود از دست ؟ کیست ؟ بگویید ! از شما چه کسی هست تا ز خراباتیان مرا برهاند ؟ زندگیم را ز نو دهد سر و سامان دست مرا گیرد و به راه کشاند ؟ گفته ی دختر ، میان مجمع مستان بهت و سکوتی عجیب و گنگ پرکند پاسخ او زان گروه می زده این بود از پی لختی سکوت .... قهقهه یی چند
| |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| |
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! الخميس يونيو 19, 2008 4:02 pm | |
| كبوتر و آسمان
بگذار سر به سينه من تا كه بشنوي آهنگ اشتياق دلي دردمند را شايد كه پيش ازين نپسندي به كار عشق آزار اين رميده سر در كمند را بگذار سر به سينه من تا بگويمت اندوه چيست عشق كدامست غم كجاست بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان عمري است در هواي تو از آشيان جداست دلتنگم آن چنان كه اگر ببينمت به كام خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت شايد كه جاودانه بماني كنار من اي نازنين كه هيچ وفا نيست با منت تو آسمان آبي آرام و روشني من چون كبوتري كه پرم در هواي تو يك شب ستاره هاي ترا دانه چين كنم با اشك شرم خويش بريزم به پاي تو بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت اي چشمه شراب بيمار خنده هاي توام بيشتر بخند خورشيد آرزوي مني گرم تر بتاب
فریدون مشیری | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! السبت يونيو 21, 2008 3:59 pm | |
| قرار شد بهت يه هديه بدم دلارام ... يادته ؟؟ ساده اما خوب . هر چي فكر كردم ديدم توي اين گرماي كلافه كننده و آفتاب سوزون ... بهتر از يك كلاه نقاب دار چيزي نيست !! بدرد من كه خيلي خورد ... از اين به بعد بايد كلاه استتار بپوشم ( يه چيزي همشكل همين اما با طرح هاي اجق وجق سياه و سبز و قهوه اي) . هم هديه است ، هم يادگاري يكي از دوره هاي عجيب زندگي!! شعر و شاعري هم بمونه واسه وختي كه حس و حالش باشه !! فعلا كه دل و دماغش نيست !! --------------------------------------------------------- ممم ... چيزه آبجي بهاره ... من ساعت 3 خوابم برد و تا اصل ظهر چش وا نكردم ... نكنه اوني كه ديدي آقا دزده بوده كه خودش رو به هيبت من در آورده بوده !! هم شعراي تو هم مال امين و دلارام و هم خودم ( ) خيلي قشنگه دست همه مون درد نكنه راستي چرا از مرجان خبري نيس ؟؟ | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: انجمن شاعران زنده! السبت يونيو 21, 2008 10:18 pm | |
| هدیه ای که بهم دادی خیلی جالبه، و به درد بخور، دستت درد نکنه فقط یه وقت نذارم سرم بیان دست و پام رو ببندن و بندازنم پشت کامیون، ببرن پادگان پیادم کنن من تحملش رو ندارم که هر شب سیب زمینی و تخم مرغ پخته بخورم | |
|
| |
| انجمن شاعران زنده! | |
|